به گزارش مشرق،ماهنامهنسیم بیداری در شماره دی ماه خود با امیر محبیان، درباره اقدامات سیدمحمدخاتمی در دوره ریاست جمهوری به گفت وگو نشسته است.

در بخشی از این مصاحبه آمده است:

*من جریان اجتماعی که در آن دوران[سال ۷۶ تا ۸۴] ظهور پیدا کرد را اصلاحی می‌دانم اما متولیان امر این جریان را اصلاح طلب نمی‌دانم. …به نظر من آن حرکت از پتانسیل اصلاح­طلبی اقشاری از مردم بهره گرفت. ولی به­دلیل نوع نگاه اصلاح­ط­لبان به این مقوله با ناکامی مواجه شد. اصلاح­طبان این فرایند را به صورت کاملا سیاسی مورد توجه قرار دادند و با پروژه انگاشتن این پروسه اجتماعی، گرفتار نوعی انتحار ناشی از غفلت و یا جهل نسبت به ماهیت و روش کار درجامعه ایرانی شدند. آن‌ها در نیافتند ذات مطالبات بدنه اصلاحات در آن دوران اجتماعی بود و نه سیاسی ودینامیسم آن جهش جمعیتی آغاز انقلاب بود نه بعضی از حامیان طبقه مرفه شمال شهر تهران. بر اساس همین تحلیل اشتباه مطالبات را به حوزه پرهزینه سیاسی کشاندند و تغییرات مطالبات جوانان را پس از گذشت هشت سال درنیافتند. از این رو یک جریان اجتماعی مهم که می‌توانست با کمی حوصله و دقت در تنظیم مطالبات به پتانسیل تحولات ژرف سیاسی مبدل شود؛ عملا از مسیر منحرف و در برخورد باموانع قانونی از کار افتاد یا تغییر کاربری داد.

*به نظر می‌رسد بعضی از دلایل اقبالی که از سوی مردم به آن جریان عبارت بودند از: شرایط مناسب به­دلیل تغییرات نسلی و تحولات جمعیتی، تغییر مطالبات نسل جدید، کمیابی ارزش‌های مورد درخواست این نسل در دوره ده ساله پیش از آنکه عطش را نسبت به آن افزون کرده بود، ضعف جریان مقابل در توجیه ارزش‌های مورد نظر، تغییرگسترده در مدل کسب اطلاعات مردم، افزایش سطح رفاه اجتماعی و تحصیلات و…

*اصولگرایان ابتدا خوشبینانه به محبوبیت اجتماعی خود نگریستند. شوک دوم خرداد آن‌ها را بیدار کرد و بعد آن­چنان بدبینانه به اصلاحات نگریستند که از اتخاذ استراتژی‌های خردمندانه بعضا جا ماندند. مثلا گفته‌اند وقتی رقیب تو شعار خوبی را اعلام کرد علیه شعار او نجنگ بلکه شعار او را بلند‌تر از او فریاد بزن و آن کار خوب را از آن خود کن. این‌ها بجای مال خود کردن اصلاحات به ضد اصلاحات تبدیل شدند. از ان سوی هم اصلاح طلبان هم بدلیل نشناختن جامعه خود و وادادگی در برابر نئولیبرالیسم در جامعه خود غریبه و نامسلمان و غربزده شناخته شدند.

*نمی‌توان دولت اصلاحات را فاقد کارهای مثبت شمرد. نفی همه اقدامات این جریان جفا و ظلم است، ولی اگر هم سلسله کارهای مثبت آن زیاد بوده در یک چیز ناموفق بودند و آن مدیریت برداشت عمومی جامعه که مردم را قانع کنند جز شعارهای سیاسی کار اقتصادی هم برای آن‌ها انجام شده است.

*به باور من نقاط قوت آقای خاتمی عبارت بودند از ادب درمواجهه با رقبا، درک خوب از ضرورت توجه به خواست مخاطب، اعتدال در رفتار تا حد امکان و اصالت شخصیتی که او را از دست زدن به کارهای فاقد پرنسیپ باز می‌داشت.

*نقاط ضعف ایشان از نظر من مواردی مانند: فقدان استحکام لازم برای دفاع از مواضع اصولی، توجه افراطی به خوشایند مخاطبان تا حدی که برای حفظ محبوبیت گاهی مدیریت خود را دچار چالش کرد. نداشتن تیم همفکر که لیدری او را پذیرا باشند(این همراهان عمدتا برای نشان داد استقلال خود اتوریته او را با چالش مواجه می‌کردند لذا اعتبارخاتمی را بعضی از همراهان تندروی وی، مخدوش کردند.) بود. هم چنین وجود نوعی تزلزل مبنایی و فلسفی در مواجهه معقول با مدرنیته که به وادادگی در برابر هر چیز به ظاهر مدرن تعبیر می‌شد.

خاتمی در برخی موارد فراموش میکرد در کدامین منطقه دنیا مسولیت دارد ورییس جمهور چه کشوری است؛ لذاگاهی از موضع رییس جمهور جمهوری فرانسه آنهم در قرن ۱۸ سخن گفته میشد. این نقیصه یکی از مهمترین نقاط ضعف سید محمد خاتمی بود.ودر نهایت فقدان قاطعیت لازم در خاتمی بود. این خصیصه شرط اولیه پیشبرد امور در سیاست است، نکتهای که آقای خاتمی به ان توجه نکرد، غافل از آنکه درسیاست در برابردشمن باید نرم بود آنجا که چارهای جز آن نیست نه در همه جا.