1-تفکیک میان انتظارات «دولت» با انتظارات «مردم» از شیوههایی است که میتوان به واسطه آن از اصل برجام – مذاکره دفاع و انتقادات وارده درباره برجام را به یک نقطه خیالی هدایت کنند.
«تفکیک» در حالی تبدیل به یک پروژه میشود که این تاکتیک بارها مورد استفاده قرار گرفته است که مهمترین آن تفکیکگذاری میان « دموکراتها و جمهوری خواهان» در امریکا بود و تفکیکهایی که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. عبارس عراقچی در گفتوگویی که روز گذشته منتشر شد میگوید: « نکتهای که مشهود است و درست هم هست این است که انتظارات اقتصادی مردم پس از برجام برآورده نشده است». وی کمترین اشارهای به انتظارات اقتصادی – تجاری دولت از برجام نمیکند و سخنی از این مسئله به میان نمیآورد که آیا توقعات دولت از برجام در حوزههای مهم بانکی، تجاری، سوئیفت، سرمایه گذاری و اقتصادی برآورده شده است یا خیر.
نکته مهم اینجاست که عباس عراقچی همانند بسیاری از دولتمردان میان انتظارات مردم با انتظارات دولت از برجام تمایز قائل میشود که بدین معناست که انتظارات دولت از برجام محقق شده است!
این در حالی میباشد که انتظارات مردم برگرفته از شعارهای مقامات ارشد دولتی است و ناشی از وعدههای دستگاه دیپلماسی در حین و بعد از امضای برجام است. بنابراین تفاوت و تمایزی نباید میان این دو قائل شد و باید پاسخ داده شود که چه نسبتی میان طیف وسیعی از انتظارات دولت با روح حاکم بر سیاست خارجه دولت امریکا و نه شخص دونالد ترامپ است.
2-طی چند ماه اخیر تلاش شده انتقادات وارده نسبت به «متن» برجام و «رویکرد» تیم مذاکره کننده کشورمان به سمت یک هدف مصنوعی نشانه گیری شود تا توافق هستهای به مفهوم«اصل مذاکره مستقیم با ایالات متحده»هویت و اصالت خود را حفظ کند. هدف مصنوعی شخص دونالد ترامپ است و نه دولت امریکا ؛به این معنا که تلاش میشود جامعه ایرانی میان ترامپ با امریکا و بین«اصل مذاکره مستقیم با غرب»با«هویت برجام»تفاوت و تمایز قائل شود.
به بیان بهتر ایرادت وارده نسبت به اصل توافق در کانالی مدیریت شود که اصل برجام - اصل مذاکره دچار خدشه نشده و به جای آن شخص دونالد ترامپ مورد هجمه قرار گرفته و نتیجه چنین طرحریزی آن است که انتقادات به جای آنکه به رویکرد و عملکرد دولت متمرکز شود به سمت ترامپ منتهی میشود! با اغماض نسبت به عملکرد تیم مذاکره کننده کشورمان ، عامل هزینه زا شدن برجام در حوزههایی مانند اقتصادی، سیاسی ، حقوقی و بین المللی تفکرات حاکم بر دستگاه سیاست خارجه امریکا و نوع دیپلماسی غرب با ایران است کمااینکه همزمان باراک اوباما و دونالد ترامپ برجام را نقض و از اجرای تعهدات خود سرباز زدهاند.
3- محمدجواد ظریف نیز در جدیدترین موضع گیری خود بیان میکند: « ... ترامپ از روزی که سر کار آمده، تلاشهای خود را برای از بین بردن برجام انجام داده است و ما در این دوران شاهد بدعهدیهای امریکا در مورد برجام هستیم... این واقعیت وجود دارد که اگر امریکا این اشتباه را مرتکب شود و از برجام خارج شود، قطعاً این اشتباه دردناکی برای امریکاییها خواهد بود». رئیس دستگاه سیاست خارجه بدعهدی را تنها به شخص ترامپ و نه ایالات متحده و یا باراک اوباما تخصیص داد، یعنی رئیس جمهور سابق این کشور سهمی در عدم اجرای تعهدات امریکا و نقض برجام ندارد!
وزیر امور خارجه در عبارت مورد اشاره نیز همانند موضع گیریهای گذشته خود از عنصر«تهدید» بدرستی استفاده نکرده و به جای اینکه بگوید طرف ایرانی نیز از برجام خارج خواهد شد و حقوق خود را از مسیرهای پیش بینی شده در متن برجام و مجاری حقوق بین الملل دنبال خواهد کرد تنها امریکا را توصیه به مراعات میکند!
4-فقدان «پیگیری حقوق تضییع شده ایران در برجام» توسط وزیر امورخارجه و دستگاه متبوع بهواسطه نقض آن توسط امریکا و اروپا نیز نکته دیگری است که با برگزاری یازدهمین جلسه کمیسیون مشترک برجام در جمعه گذشته بیشتر خودنمایی کرد.
در حالی یازدهمین جلسه کمیسیون مشترک برجام برگزار شد که درست یک هفته پیش از آن محمدجوادظریف از نقض برجام گفته بود و بدون اینکه در این جلسه از نقض برجام توسط اروپا سخنی به میان بیاید یا امریکا – اروپا ملزم به اجرای تعهدات مندرج در برجام شوند این جلسه نیز بدون دستاوردی حداقلی به پایان رسید. به راستی اگر اروپا به گفته وزیرخارجه برجام را نقض کرده چرا نباید هزینههای بین المللی آن (حداقل بر اساس سازوکار حل و فصل اختلافات موجود در متن برجام) را بپردازد؟
5-این پرسش همچنان بعد از 33ماه باقی است که چرا بعد از هزینههای متعدد برجام در حوزه سیاست داخلی و خارجی و حوزه اقتصادی، چرا اصل مذاکره مستقیم با امریکا از سوی مذاکرهکنندگان و دولتمردان مورد تردید قرار نگرفته و به جای آن تلاش میشود با 1- پروژه تفکیک گذاری میان ترامپ –امریکا وانتظارات مردم- انتظارات دولت و 2- پیگیریهای کم رمق و دم دستی، در جامعه رضایت عمومی نسبت به اصل برجام ایجاد کرده و زمینه برای مذاکرات آتی هموار شود؟
چرا نباید اصل مذاکره مورد خدشه قرار بگیرد و به جای آن نقاط خیالی مورد هجوم قرار بگیرد؟
محمد اسماعیلی