ابراهیم یزدی، از جایی به بعد، مثل بسیاری از دوستان و همراهانش، عطای همراهی با انقلاب مردم را به لقایش بخشید و رفت گوشهای نشست. آنهایی که روزگاری خیال میکردند مردم برای آنها و آرمان آنها به خیابان آمده و انقلاب کردهاند، خیلی زود راهشان را از ملت جدا کرده و گوشهگیر شدند. سرنوشت بیشتر اعضای «نهضت آزادی» شبیه هم است: عزلت و مرگ در انزوا.
یک خسارت محض
شاه قرارداد تسلیحاتی بزرگی با امریکا بسته بود. سلاح و تجهیزات مدرن، آخرین تکنولوژی روز دنیا قرار بود به ایران بیاید. شاه، پول
نفت و
پول مردم را داده بود برای خرید این سلاحها.
دولت موقت، اما به بهانه نبود امکانات و تجهیزات لازم برای نگهداری، قصد کرده بود F۱۴ها را به امریکا بازگرداند. با مخالفت شورای انقلاب، اما F۱۴ها در ایران میمانند و در دوران
جنگ تحمیلی، عصای دست نیروی هوایی میشوند. سرنوشت قرارداد خرید ّF۱۶، اما به دست ابراهیم یزدی، تراژیک میشود: «دولت ایران یک طرفه قراردادهایش را با آمریکا فسخ کرد.» یزدی این را در رادیو گفت و قرارداد خرید F۱۶ از امریکا را یک طرفه لغو کرد. حالا دیگر نه F۱۶ به
ایران میرسید و نه غرامت لغو قرارداد. ملیگرای وطنپرست نهضت آزادی، معنای ملیگرایی و وطنپرستی را تغییر داده بود.
سپهبد آذربرزین در این باره مینویسد: «تلفن را برداشتم و به بازرگان گفتم که شما خبر را شنیدی؟ گفت: چه خبر؟ گفتم الان یزدی اعلام کرد که دولت ایران یک طرفه قراردادهایش را با آمریکا فسخ کرد. گفتم این مسئله فقط در مورد نیروی هوایی نزدیک به ده میلیارد
دلار خسارت میشود. حالا من در مورد نیروی زمینی و بقیه نمیدانم.»
جنگ میشود، سلاحها را میفروشیم
«ما از اسفند ۵۷ حمله
عراق به ایران را مطرح کردیم، بنابراین جنگ قابل پیشبینی و پیشگیری بود.» ابراهیم یزدی معتقد بود جنگ را میشد یک سال و نیم پیش از وقوعش، پیشبینی کرد. یزدی، پیش از آغاز جنگ و در حاشیه اجلاس
جنبش عدم تعهد در کوبا، با
صدام حسین دیدار و گفتگو داشته. در مشروح متن آن مذاکرات البته نشانهای از وقوع یک جنگ نزدیک میان دو کشور نیست. یزدی و صدام بیشتر درباره مسائل مربوط به منطقه صحبت میکنند. سوال اصلی اما، سالهاست بیجواب مانده. اگر آن طور که یزدی ادعا کرده، جنگ
ایران و عراق از اسفند ۵۷ قابل پیشبینی بوده، چرا او و دوستانش در دولت موقت فروش تجهیزات نظامی و لغو قراردادهای خرید تجهیزات را در دستور کار قرار داده بودند؟
دفاع مقدس ننگ است!
نام یزدی همیشه و همهجا در کنار مراد و رفیقش
مهدی بازرگان مطرح میشد. یزدی و بازرگان، دو ستون
نهضت آزادی بودند. نهضتی که خود را قوه عاقله
انقلاب اسلامی میدانست. عموماً موضعی «از بالا» داشت و گمان میکرد مسائل را بهتر از هرکسی و هر گروه دیگری میفهمد. ابراهیم یزدی، تقریبا تمام عمر سیاسیاش را در میان چنین آدمهایی گذرانده. آدمهایی که در فروردین ۱۳۶۷، در سختترین و حساسترین روزهای دفاع مقدس، برای امام مینویسند: «در چنین جنگ بیامان و بیپایان که تحقق «سفک دما و فساد فیالارض» میباشد، شیطان است که نظاره و قهقهه میکند. این هم شد کار؟ این هم شد افتخار؟ آیا ننگ است یا افتخار که اسلام و ایران مترادف با کینه و کشتار معرفی شده باشد؟» پای این نامه، امضای «نهضت آزادی» آمده. همان گروهی که ابراهیم یزدی، سیاست را در آن زندگی کرده بود.
امام خمینی : باید با نهضت آزادی برخورد قاطعانه شود
اواخر دهه شصت، شیشه عمر فعالیت مشروع نهضت آزادی در ایران، میشکند. پس از تغییرات ملموس در مواضع و مخالفت صریح با
دفاع مقدس مردم ایران، دیگر نهضت آزادی جایی در میان نیروهای انقلاب اسلامی نخواهد داشت. سال ۶۶، امام در پاسخ به نامه
وزیر کشور وقت درباره نهضت آزادی مینویسند: «نهضت بهاصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است، و دراینباره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است» و در انتهای نامه شان تاکید میکنند: «نهضت بهاصطلاح آزادی و افراد آن، چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بیاطلاع از مقاصد شوم آنان هستند میگردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود، و نباید رسمیت داشته باشند.» این چنین است که ابراهیم یزدی و دوستانش، سالهای بعد را در انزوا و فراموشی روزگار میگذرانند. تا خرداد ۷۶.
سیلی از مردم و دشمنی با ولایت فقیه
نتیجه انتخابات هفتم ریاستجمهوری، نهضت آزادی را خوشحال و امیدوار کرده. انتخاب یک رئیسجمهور متمایل به غرب برای آنها خبر خوبی است. مهدی بازرگان از دنیا رفته و مسئولیت نهضت آزادی نیمهجان به ابراهیم یزدی رسیده. در دوران تازه، فعالیتهای نهضت آزادی شدت میگیرد و انگار آنها را از گورِ فراموشی بیرون میآورد. تصورشان این است که میتوانند دوباره به متن سیاست در ایران باز گردند. بهترین فرصت،
انتخابات دوم شوراهای شهر و روستاست. اسفند ۱۳۸۱.
در این انتخابات، خبری از نظارتها و حساسیتهای
شورای نگهبان نیست و در آشفنهبازار
وزارت کشور دولت اصلاحات، تقریباً هیچ صلاحیتی مورد بررسی قرار نمیگیرد و همه در معرض آرای عمومی قرار میگیرند. نهضت آزادی و ابراهیم یزدی هم فهرستی منتشر میکنند و برای نخستین بار پس از اعلام غیررسمی بودن فعالیتشان توسط امام خمینی، در صحنه سیاسی کشور حاضر میشوند. نتیجه این حضور اما، یک شوک بزرگ به کسانی است که تصور میکردند پیروز قطعی انتخابات هستند.
شورای شهر دوم تهران، به جوانانی میرسد که نام «رایجه خوش خدمت» را بر خود دارند. ابراهیم یزدی و میراث مهدی بازرگان، بیبهانه شکست میخورند. شکستی که انگار آنها را حسابی عصبانی میکند. تا جایی که به ارکان نظام و اصول مردم هم پشت پا میزنند. ابراهیم یزدی در سال 87 و در جریان سفر به مالزی، صراحتاً تقاضای حذف اصل
ولایت فقیه از
قانون اساسی را میکند. نشانههای یک زوال ابدی.
مواجهه با فتنه
از ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۸، نهضت آزادی باز به سایه میرود و در فراموشخانه
ذهن ملت، دفن میشود. در جریان
فتنه ۸۸ تلاش میکند تا در همصدایی تاریخی تمام جریانات زاویهدار با نظام سهمی پیدا کند. شخص ابراهیم یزدی، اما در اظهارنظرهایش درباره وقایع ۸۸ تلاش میکند تصویری از یک «اپوزویسیون خوب» را بسازد. یزدی درباره حضور معترضین به نتایج انتخابات در خیابانها و شعارهای ساختارشکنانه آنها میگفت: «در آن زمان نقدی به موسوی کردم که شما یا نباید مردم را به حضور در خیابانها دعوت میکردید، یا اگر اعلام میکنید مردم بیایند، بدیهی است همه آنان که میآیند هوادار شما نیستند و شعارهای خود را میدهند و ساختار شکنی میکنند.» درباره موسوی هم معتقد بود: «اگر موسوی انتخاب میشد برای کشور فاجعه بود».
پیرمرد پشیمان
فتنه ۸۸ تمام شده و کشور در آرامش است. سن ابراهیم یزدی بالا رفته. به دلیل
مشکلات ناشی از بیماری، از مسئولیت خودخواندهی نهضت آزادی استعفا میدهد و از حالا به بعد، بیشتر نامهنگاری میکند. یزدی را، یزدی سالخورده و دنیا دیده را خوب میشود از نامههایش شناخت. در نامهاش به راشدالغنوشی، رهبر جنبش النهضه تونس مینویسد: «من از خداوند باری تعالی میخواهم که شما را از ارتکاب اشتباهاتی که ما در ایران دچار آن شدیم، یا آنچه در الجزیره یا در موارد مشابه رخ داده است، حفظ نماید.» او در سایر نامههایش هم تلاش میکند یک پیرمرد پشیمان به نظر برسد.
پس از توافق لوزان به ظریف نامه میزند و مینویسد: «اکنون ایران در دید و زبان جهانیان از”رژیمی ایدئولوژیک، پرخاشگر و ستیزه جو” به "حکومتی قابل تعامل” تبدیل شده.» از موضعی همدلانه خطاب به نمایندگان کنگره امریکا مینویسد: «گرچه توافق هستهای به موضوعاتی، چون آزادی،
دموکراسی و
حقوق بشر نپرداخته است...، اما شما باید بدانید محرومیت اقتصادی و بروز جنگ هرگز باعث بهبود این نوع مسائل نشده اند. بلکه فعالیت را بسیار سختتر میکند.» و به
حسن روحانی پیشنهاد میکند: «ایران با تکیه بر پشتوانه
سرمایه گذاری هایی که در
سوریه کرده است، آقای اسد را قانع کند که از حکومت کناره گیری کند.» نه حکومت ایران ستیزهجو بوده، نه امریکا به برجام پایبند مانده و نه
بشار اسد از حکومت کنارهگیری کرده. اما صورتبندی تصویر یک مبارز انقلابی پشیمان، خسته و سردرگم، برای ابراهیم یزدی کامل شده.
پشت مرزهای امریکا
بیماریاش شدت میگیرد و تقاضای ویزای امریکا میکند. دولت امریکا، اما به او ویزا نمیدهد و به ناچار، برای
درمان راهی
ترکیه میشود. خودش میگفت: به دلیل مسئولیتش در دولت موقت، امریکا تقاضاهای ویزایش را مسکوت میگذارد. یزدی و ظریف، تنها وزرای خارجه تاریخ
جمهوری اسلامی هستند که با همتای امریکایی خود دیدار و گفتگو کردهاند. سرنوشت یزدی نشان میدهد دست دادن با امریکاییها هر نتیجهای که داشته باشد، نه عزتآفرین است و نه ثمربخش. یزدی فرصت معالجه در امریکا را از دست میدهد و در بامداد ششم شهریور ۱۳۹۶، دارفانی را وداع میکند.
نسل سیاستمداران نهضت آزادی، پیش از ۴۰ سالگی انقلاب رو به زوال و فراموشی است. سالخوردگان نهضت آزادی که هرگز نتوانستند بدنه جوان و پرشوری برای گروهشان دست و پا کنند، زود به آخر خط رسیدهاند. وقت خداحافظی با پیرمردهای مطرود و مشکوک تاریخ انقلاب اسلامی فرا رسیده. دوران عبرت گرفتن از سرنوشت آنها و ورق زدن داستانشان، اما تازه آغاز شده.