سعید جلیلی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در جمع تعدادی از دانشجویان وطلاب، ریشههای قرآنی تعبیر «آتش به اختیار» را مورد واکاوی قرار داده است.
جلیلی در این نشست با ذکر آیاتی از سوره توبه و احزاب به تبیین مفهوم آتش به اختیار در قرآن و مطالبات رهبر معظم انقلاب در این راستا پرداخت.
جلیلی در بخشی از سخنان خود در این نشست گفت: «آتش به اختیار» یعنی اگر رهبری از ما مطالبهی انجام تکلیف میکند، نگوییم این را خود ایشان انجام میدهد و اگر کسانی نمیخواهند برای انجام مسئولیت و تکالیف قانونی هزینه بدهند، بیعملی خود را توجیه نکنند وبه آن القاب و لعاب موجه ندهند.
مشروح این سخنان در ادامه میآید:
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت همه شما برادران عزیز و خواهران گرامی سلام عرض میکنم. در سلسله جلسات قبلی «بنیان اندیشه سیاسی اسلام» گفته شد که وقتی در سیاست از مفهوم «دولت» صحبت میشود، دو بحث اصلی در آن نهفته است: «طاعت» و «حکم» و مفصل بحث شد که در اندیشه اسلام حکم فقط برای خداست و اطاعت فقط باید از خداوند باشد.
همچنین بر اساس قرآن، راه و صراط مستقیم در اسلام بندگی خداوند است: « وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ». در اینجا سؤالی که پیش میآید و آن اینکه با این نگاه و رویکرد، «آتش به اختیار» چه معنایی دارد؟ انسان که در هر شرایطی باید ببیند فرمان الهی چیست و آن را مبنای عملش قرار دهد، چگونه می تواند «آتش به اختیار» باشد؟ این یک سؤال مهم است که علیرغم همه مباحثی که درباره «حکم» و «طاعت» وجود دارد، نسبت آنها با مفهوم «آتش به اختیار» چیست؟ در این جلسه میخواهیم پیرامون این موضوع مباحثه کنیم.
یکی از موضوعات مهمی که به صراحت در قرآن اشاره شده، این است که هر آن چه در هستی و آفرینش وجود دارد، به «اذن» خداوند است. چه در «تکوین» و چه در «تشریع». هر آن چه هست با اجازه و اذن خداوند است. آسمانها، زمین، فرشتگان، قیامت، شفاعت، رویشها، موت، حیات، معجزات پیامبران و حتی مغفرت الهی.
هر چه که در این عرصه صورت میگیرد، مفاهیم و حقایقی است که همه با اذن خداوند انجام میشود. « وَ یُمْسِکُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَى الْاَرْضِ اِلاَّ بِاِذْنِهِ». اگر آسمانها برافراشته است، با آن اجازه است.
مباحث فراونی وجود دارد که هر آن چه که در عالم و هستی کار میکند با «اجازه» خداوند است. این طور نیست که اینها رها باشند. در آیه آیت الکرسی می خوانیم: « مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ». یعنی اذن الهی بر همه چیز حاکم و حکمفرماست.
حتی معجزات الهی نیز در همین چارچوب و با اذن الهی است و اینطور نیست که پیامبری از پیش خودش یک معجزه ای انجام داده باشد. قرآن به صراحت بیان میکند که اگر شما معجزاتی میبینید، اینها همه به اذن پروردگار است.
اذن در تشریع:
در تشریع هم همین است. آیه قرآن است که میفرماید اگر میبینید کسانی برای خودشان حرام یا حلال قرار میدهند، اولین سؤال از آنها این است که آیا تو از خداوند اجازه داری؟ «فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَحَلالا» یا « قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ». این اذن الهی است.
در قرآن آیات فراوانی وجود دارد. « أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ». مثلاً میآیند برای خودشان یک دین درست بکنند، قانونگذاری بکنند. «مَا لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ». در حالی که خداوند به آنها همچین اجازهای نداده است.
خود پیامبران هم همین را بیان میکردند که « مَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ». اگر ما برای ما شما دلیل و حجت یا معجزهای میآوریم، این با اجازه خدا است.
خود ما که از خودمان اختیاری نداریم. « ما کان لرسول ان یأتی بایة الا باذن الله». اگر آیهای میآورند، این آیه با اجازه خداوند است.
این آیه مشهور که وقتی در قرآن در مورد خود پیامبر بیان میشود: «داعیاً الی الله» یعنی اگر تو مردم را به سوی خدا دعوت میکنی، «به اذنه» است. اینها همهاش با اجازه خداوند است.
اگر وحی هست، این تعبیر را میکند که « فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَآ». آن وقت آن چیزی را که خداوند میخواهد، به اینها وحی میکند.
به ما گفته میشود که باید از پیامبر اطاعت بکنیم. اگر پیامبری میآید، برای این است که از این پیامبر اطاعت بشود اما همین اطاعت از او برچه مبنایی چیست؟
« وَما أَرسَلنا مِن رَسولٍ إِلّا لِیُطاعَ» یعنی هر پیامبری که میآید، باید از او اطاعت بشود اما «باذن الله». آن «اجازه خدا» است که به این اطاعت «مشروعیت» میدهد. آن اجازه خداوند است که این مسیر را برای اطاعت باز میکند.
در مسائل دیگر هم همین است. در سیزده سال اول در دوران بعثت، در دورانی که در مکه بودند و حتی در سال اول که در مدینه بودند میگفتند ما حتی اجازه جنگ نداریم. تا این که این اجازه رسید. «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا» از الان اجازه داده شد که شما جنگ بکنید. یعنی تا قبل این، اینطور نبود. در این نگاه همه چیز بر مبنای اذن الهی است.
در تکوین، در هستی، در تشریع ، در جنگ و حتی به تبع جنگ شکست و پیروزی همه در این چارچوب است: « کم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کثِیرَةَ بِإِذْنِ اللَّهِ».
اگر پیروز میشوید و اگر دشمن را شکست میدهید، باز اینها همه مبتنی بر آن «اذن الهی» است. « فهزموهم بإذن الله» آنها را به اجازه خداوند شکست دادند.
« وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ». یعنی آن چیزی که روزی بین شما و مخالفینتان درگیری شد، همه اینها باز بر مبنای اذن الهی است:
اگر پیروز شدید؛ اگر صد نفر از شما میتواند بر دویست نفر از آنها پیروز شود؛ همه اینها «باذن الله» است.
هر گونه کاری باید «باذن الله» باشد. به ویژه در مسائل اجتماعی .ً تعبیر قرآن راجع به مؤمنین چیست؟میفرماید مومنین اگر میخواهند در امور اجتماعی کاری بکنند، اول باید «اجازه» بگیرند. این تعبیر قرآن را ببینید.
«انما المؤمنون» انما برای حصر است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوه» میگوید اگر مومنین بخواهند در آن امر جامع اقدامی بکنند آن را انجام نمیدهند و به سراغش نمیروند مگر این که قبلش اجازه بگیرند. اذن داشته باشند.
«امر جامع» چیست؟ مرحوم علامه طباطبایی ذیل این بحث میگویند:
پس در اندیشه دینی و در قرآن، وقتی که راجع به اجازه گرفتن بحث می شود، همه چیز باید «باذن الله» باشد. چه در تکوین، چه در تشریع، چه در امر جامع. حتی میفرماید اصلاً وصف مؤمن این است که کاری را نمیکند، مگر این که «اجازه» آن را گرفته باشد.
این جا معنی «آتش به اختیار» چیست؟ اگر هر کاری میکنیم، باید به اذن الله باشد. پس این که مقام معظم رهبری میفرمایند «آتش به اختیار» یعنی چه؟
قرآن در این باره مفصل بحث کرده است و میفرماید برخی اوقات «اجازه گرفتن» یک شاخص برای صادق یا کاذب بودن افراد است: «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ»
شاید همه ما در نگاه اول بگوییم آن کسانی که اجازه میگیرند «صادق» هستند اما عین تعبیر قرآن این است که آنهایی که به خدا ایمان دارند، آنهایی که به قیامت ایمان دارند. آنهایی که با اموالشان و اَنفسشان آماده مجاهده هستند، کسانی هستند که از تو اجازه میگیرند یا نمیگیرند؟ نمیگیرند! چرا؟
در ادامه هم درباره کسانی که اجازه می گیرند، می فرماید: « الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاَللَّهِ وَالْیَوْم الْآخِر وَارْتَابَتْ قُلُوبهمْ فَهُمْ فِی رَیْبهمْ یَتَرَدَّدُونَ». این عین آیه قرآن است: « إِنَّمَا یَستَئْذِنُک الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَخِرِ وَ ارْتَابَت قُلُوبُهُمْ ». کسانی که شک دارند و هنوز در تردید هستند: « فِی رَیْبهمْ یَتَرَدَّدُونَ»
این بحث مهمی است. خود قرآن به ما میگوید مؤمن کسی است که کاری را انجام نمیدهد، مگر این که «اجازه» بگیرد. پس چرا در همین قرآن بیان میشود که مؤمنین واقعی کسانی نیستند که بیایند از تو اجازه بگیرند؟ آنهایی که اجازه میگیرند، آدمهای مردد و شکاک هستند که حتی در وصف آنها می فرماید: «لا یؤمنون بالله و یوم الاخر» این دو مقوله چطور با هم جمع میشوند؟
دو اجازه داریم؛ یک اجازه هست که میخواهید بدانید خداوند چه میگوید؟
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوه».
اما یک وقت هست که میدانید خداوند چه گفته و وظیفه ما را مشخص کرده ولی با سوال میخواهید از زیر مسؤولیت شانه خالی بکنید! اجازه تبدیل به یک بهانه میشود، مثل این که مثلاً به شما گفتهاند نماز بخوانید. بعد میگویید نه! من باید هر نمازم را اجازه بگیرم و ببینم وظیفه دارم آیا امروز هم بخوانم یا نه؟ یا اینکه بگویید حالا امسال هم باید روزه بگیریم یا نه؟
برخی میخواهند مسؤولیتی را انجام ندهند و بهترین پوشش برای آنها «اجازه» است. ببینیم اصلاً اجازه داریم این کار را بکنیم یا نکنیم؟!
این تعبیر قرآن است: «لَوْ کَانَ عَرَضاً قَرِیباً وَسَفَراً قَاصِدا». یک چیزی که هزینهای نداشت و نزدیک بود را میگویند حالا میرویم تا پیامبر هم راضی باشد!
اما آنجایی که مثلاً میبینند یک مسؤولیتی سخت است بهانه ها شروع می شود. تعبیر قرآن این است که برخی هستند که اگر یک مسؤولیت و یک کاری آسان باشد، انجام میدهند و میگویند حالا این که سخت نیست. اما اگر کمی هزینه و سختی داشت، اجازه می گیرند تا به این بهانه از مسئولیت فرار کنند؛ مگر «مؤمنین واقعی». کسانی که ایمان دارند و میگویند این وظیفه ماست وحتی اگر این کار سختتر هم باشد باید انجام دهیم اما کسانی که دنبال فرار از مسئولیت هستند شروع میکنند «آقا اجازه!». «إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ». میگویند حالا واقعاً این درست است؟ شما هزینههای این کار را حساب کردید؟ میدانید این چقدر مشکل دارد؟
قرآن میگوید تازه اگر اینها همراهی هم بکنند، آن موقع برای شما مشکل ایجاد میکنندآن موقع حتی آمدن اینها ضرر هم دارد.
تعبیر قرآن این است که کسی که نمیخواهد وظیفهاش را انجام بدهد و دنبال بهانه است اگر با شما همراهی هم بکند، وسط راه شما را رها میکنند، در کارتان اخلال ایجاد میکنند. رفیق نیمه راه هستند « لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلا خَبَالا وَلأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ»
آن موقع یک عدهای از شما هم دچار تردید میشوند «وَ فیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ». یکباره عده ای میگویند راست میگوید! حالا واقعاً آقا این کار را از ما خواست؟ باید انجام بدهیم؟ نباید انجام بدهیم؟ میگویند حالا آن طور هم که میگویند نیست! ظاهراً این قدر هم وظیفه نداریم! «تردید» ایجاد میشود.
اینجاست که «آتش به اختیار» معنا پیدا می کند. «آتش به اختیار» یعنی دچار تردید نشوید. در آن چارچوب قانونی و وظیفهای که دارید کارتان را بکنید. لازم نیست دائم بگویید آقا این کار را بکنم؟ مثلاً کتاب هم بخوانم؟ آقا فرمودند کار فرهنگی خودجوش و تمیز کنید. این دیگر اجازه نمیخواهد. انجام بدهید.
تعبیر قرآن این است که در این مواقع، ظاهر و پوشش میشود «اجازه گرفتن» اما باطن آن فتنه ایجاد کردن است. ولو با یک ظاهر موجه و مقدس!
برخی اوقات یک مفاهیم با یک عناوین موجه مطرح میشود اما قرآن میگوید توجه داشته باشید و ببینید پشت آن عنوان چیست؟ مثلاً تکلیف می شود که باید بروید و در فلان جا بجنگید. ولی برخی می گویند حالا به ما اجازه میدهید که نیاییم؟ عنوان و پوشش حرفشان هم موجه و مقدس است. میگویند اگر ما به آن جا بیاییم، میترسیم به گناه بیفتیم:
اینجا تعبیر قرآن چیست؟ نمیگوید بارکالله، چه آدم مقدسی است و چقدر اهل احتیاط است که میگوید اگر من به این جا بیایم، شاید به گناه بیفتم! میگوید « أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا». تو الان در گناه افتادی! چون داری ترک مسؤولیت میکنی! بهانه می کنی اگر بیایم ممکن است دچار یک فتنه و گناه بشوم! « الافی الفتنه سقطوا و ان جهنم لمـحیطه بالکافرین»
«اجازه» نباید پوششی برای فرار از تکلیف باشد. اینها تعابیر قرآن است و فقط بحث امروز ما نیست. این نشان میدهد این مساله یک آسیبی است که میتواند در جامعه دینی شکل بگیرد و شاید در قرآن دهها آیه فقط به همین موضوع اشاره دارد.
البته ممکن است زمانی یک نفر واقعا عذری داشته باشد، آن موقع فرق میکند با کسی که برای فررا از مسئولیت دنبال اجازه و بهانه جویی است. این تعبیر قرآن است: کسانی که قرار است کاری بکنند ولی عملاً به دلیل مشکل جسمی و ... نمی توانند؛ اشکالی ندارد و بر آنها تکلیفی نیست.
با در جای دیگر قرآن می فرماید کسانی هستند که میخواهند تکلیفی را انجام بدهند ولی به هر دلیل شرایط برای آنها فراهم نیست. مثلا عدهای از مؤمنان و مجاهدان بودند که می خواستند جهاد کنند اما امکاناتش را نداشتند. میگفتند ما دست خالی هستیم و هیچی نداریم. پیغمبر هم میگفت من هم هیچی ندارم که به شما بدهم.
اینجا تعبیر قرآن این است: « تَوَلَّواْ وَّ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ ». گریه میکنند که چرا نمیتوانند همراه تو بیایند. میگویند یک چیزی به ما بده. سپری، شمشیری، به قول امروزیها سلاح یا تانکی تا بتوانیم مدافع حرم شویم. میگویند نه. فعلاً نداریم.
الان هم زیاد میبینیم خیلی ها میگویند ما میخواهیم برویم در دفاع از حرم بجنگیم ولی نمیشود و واقعاً حسرت میخورند که یک وظیفهای را نمیتوانند انجام دهند. حتی زمان جنگ تحمیلی هم از این موارد زیاد می دیدیم که کسی که نمیتوانست به جبهه برود ولی کنار اتوبوس اعزام رزمندگان به جبهه میآمد و اشک میریخت.
پس مشخص است که منظور قرآن چنین افرادی نیست، منظور کسانی است که به تعبیر قرآن:
در فتنه سال 88 هم کسانی را داشتیم که یک دفعه احتیاط میکردند. میگفتند حالا اجازه بدهید ما فعلاً کنار باشیم! چرا کنار باشید؟ این جا وقت تبیین وصحبت است! می گفتند نکند مثلاً حرف خطایی بزنیم! خب حرف خطا نزن! بیا این جا درست عمل بکن! تو با همین کارت در فتنه افتادی! «الا فی الفتنه سقطوا».
خود قرآن بیان میکند که حواستان باشد اینها بهانه است می گویند ما مشکل داریم! مشکل خانوادگی داریم! نمیتوانیم این کار را انجام بدهیم! خانههایمان خالی است. تعبیر قرآن این است که: «إِن یُریدونَ إِلّا فِرارًا». میخواهند فرار کنند. میخواهند از انجام مسؤولیتشان شانه خالی کنند.
قرآن می فرماید اینها همان کسانی هستند که اگر هم دشمن به سراغ شما میآمد: «ما تلبثوا الا یسیرا». شاید یک ذره مقاومت هم میکردند ولی بعد رها میکردند.
در صورتی که در یک جامعه دینی اگر یک مسؤولیتی تعریف شدهشانه خالی نکنید. به مسؤولیتتان پشت نکنید. وظیفه تان را بشناسید و انجام دهید: «و کان عهد اللَّه مسئولاً» آن عهدی که با خدا بستید، بعدا از شما سؤال میشود. میگویند خوب انجام دادی یا ندادی؟ اینطور نیست که بگویید ما اجازه گرفتیم که ما را معاف بدارید!
بهانهها برای فرار از تکلیف همیشه زیاد است. تعبیر قرآن این است که می گویند الان هوا گرم است! اینها مسایل فقط زمان پیغمبر نبوده، انسان همیشه میتواند در معرض این آزمایش باشد. ما هم در این معرض هستیم.
تعبیر قرآن این است: «وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّه». سختشان است که بخواهند در راه خدا یک مجاهدهای را انجام بدهند. حالا یا با مالش، یا با جانش، یا با یک هزینهای که باید بدهد. بعد بهانه میآورد که الآن هوا گرم است! الان شرایط خوب نیست. حالا بگذار مسائل یک کم آرام بشود! یا برخی دیگر تا می بینند همه چیز تمام شد، میگویند حالا ما آماده هستیم! به وقتش کجا بودی؟
کسانی هم هستند که نه تنها وظایف روشن و صریحشان را انجام نمی دهند بلکه میخواهند جلوی بقیه را هم بگیرند.
مثلاً امام در زمان جنگ گفتند بروید و جبههها را پر کنید. عده ای میگفتند درست است که امام این را گفتند ولی امام به خود ما که نگفتند! شاید ما الآن باید یک وظیفه دیگر انجام بدهیم.
امام که نمیتواند به تک تک بگوید به شما هم گفتم! امروز هم همین رفتارها را در بعضی مشاهده میکنید که میگویند اگر آقا به خود من بفرمایند که این کار را بکن حتما انجام می دهم ولی به خود من نگفتند!
تعبیر قرآن است که برخی از اینها این طوری هستند و با پررویی قسم میخورند: «و اقسموا بالله جهد ایمانهم» بزرگترین قسمهایی که بتوانند بخورند، میخورند و میگویند اگر توی پیامبر به ما بگویی این کار را بکن. چشم! انجام میدهیم. اما قرآن جواب آنها را چه میدهد؟ می فرماید: « قُلْ لَا تُقْسِمُوا». نمیخواهد قسم بخورید، نمیخواهد منت بگذارید. «طَاعَةٌ مَعْرُوفَه». یک وظیفه مشخص، صریح و بدیهی دارید، آن را انجام دهید! آتش به اختیار این است. آن وظیفه صریح و بدیهی و مشخصی که وضع شده را انجام دهید.
برخی دیگر هم می گویند انجام فلان کار «تشکیلات» لازم دارد. اول باید یک تشکیلات درست بشود تا ما بتوانیم وظیفه مان را انجام بدهیم. اینها حرفهای امروز نیست. همیشه در طول تاریخ بوده است می گویند میخواهیم بجنگیم ولی یک دولت لازم است. یک تشکیلات لازم است که بیاید و به ما کمک بکند. اگر نباشد، نمیشود این وظیفه را انجام داد! یا مثلا امروز می گویند کار گفتمانی خوب است اما باید یک تشکیلات باشد. اگر نباشد، نمیشود! لذا چهار سال معطل است و بعد می گوید تشکیلات درست نشد و ما هم نتوانستیم کاری کنیم! قرار بود کار را انجام دهیم ولی نشد!
این تعبیر قرآن است که وقتی هم شرایط فراهم می شود واز آن ها انجام وظیفه خواسته می شود«فلما کتب علیهم القتال».اکثرآن ها کنار میکشند. معلوم میشود این یک بهانه بوده است
یا تا قبل از تشکیل جمهوری اسلامی عده ای میگفتند تا شاه هست نمی شود کاری کرد! بعد که جمهوری اسلامی تشکیل شد همانها گفتند اصلاً برای چی جمهوری اسلامی تشکیل شد؟ « أَنىَ یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا». اصلاً چه کسی این اجازه را داد که بر ما حاکم بشود؟
این تعبیر «ایراد بنی اسراییلی» که امروز در بین ما مشهور است یک حقیقت قرآنی است. یکی از آن بهانهها این است که حالا واقعاً آقا این حرف را گفتهاند؟ نظر آقا واقعاً همین است؟ در حالی که آقا صریح حرفشان را زده و بعد هم تکرار کرده اند، باز عده ای می گویند نه! شوخی نکن! آقا واقعا گفته اند؟
پیامبر خدا صریح میگوید که یک گاو را بکش. بعد میگویند شوخی نکن! « إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا». مگر پیامبر با شما شوخی دارد؟ دیگر به چه صراحتی باید امر خدا را به شما بگوید؟ بهانه می گیرند که حالا گاو را برای چی بکشیم؟ ایراد بنی اسرائیلی میگیرند. می گویند آن گاو چه رنگی باشد؟ آن چیزی که دستور داده شده را انجام بده. وظیفهات را انجام بده.
اگر فرمایشات چند سال اخیر مقام معظم رهبری را نیز ببینید، این مساله در آن قابل مشاهده است. به صراحت بیان میکنند که این کار بشود اما عده ای می گویند حالا این جا منظور ایشان دقیقا چه بود؟ شروع به تشکیک می کنند. «آتش به اختیار» یعنی ایراد بنی اسرائیلی نگرفتن و وظیفه را به موقع انجام دادن. وقتی گفته میشود این کار را انجام بدهید، به شکل تمیز انجام بدهید. قانونی انجام بدهید.
بعضی وقتها هم حتی رهبری را متهم میکنند که به ایشان اطلاعات درست ندادهاند! این تعبیر برای امروز نیست! زمان پیامبر هم اینطور بوده. مثلا وقتی پیامبر سخنی میگفتند، عده ای بهانه می آوردند و العیاذ بالله میگفتند ایشان هر چه میشنود، همانها را میگوید: « ومنهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن». امروز هم برخی در کمال جسارت می گویند به رهبری اطلاعات درست ندادهاند! مقام معظم رهبری خودشان به صراحت میگویند من این مساله را بررسی کردم و این طوری است، اما عده ای میگویند اطلاعات نادرست به ایشان داده اند!
یا یک چیز دیگری که شایع است، این است که بعضی وقتها عده ای میگویند اگر آقا این را میخواست، خودش انجام میداد:
خداوند که احتیاج به تو نداشت! اگر میخواست خودش «کن فیکون» میکرد. این جا آمده و تو را مورد سؤال قرار میدهد. دارد تو را آزمایش میکند. امروز هم برخی می گویند خود آقا انجام میدهند! می گوینداگر آقا میخواستند، خودشان جلویش را میگرفتند! آقا دارد به تو میگوید که باید وظیفهات را انجام بدهی. میگویند مطالبه بکنید. بحث بکنید. تبیین کنید. روشن کنید. بحث این است که مسؤولیت من و شما چیست؟ و چه وظیفهای داریم؟
بعضی ها هم بلافاصله وقتی که یک موفقیتی به دست میآید، ظاهر می شوند! همینهایی که از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند: « الَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ». تعبیر قرآن است که میگوید اینها نگاه میکنند و اگر دیدند موفقیتی حاصل شد و غنائمی به دست آمد، آن وقت میگویند ما که بودیم!
کسانی دیگر هم هستند که ظاهراً با شما هستند: «و من الناس من یقول آمنا بالله». اما اگر مشکلاتی پیش بیاید « فَإِذَا أُوذِیَ فِی اللَّهِ». یک دفعه میگویند چه شد؟ « جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذَابِ اللَّهِ». میگویند چرا این طور شد؟ چرا این مشکلات پیش آمد؟ چقدر هزینه بدهیم؟ اما اگر از آن طرف پیروزی کسب شود، «جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ». میگویند ما که از اول با شما بودیم! اصلاً ما هم بودیم.
لذا یکی از بحثهایی که وجود دارد، این است که چه کنیم که ما در صف «منافقین» قرار نگیریم. یکی از ویژگیهای نفاق از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کردن و بعد اخلال ایجاد کردن در مسیر مسئولیت است. یکی از کارهایی که میکنند، به رخ کشیدن هزینهها است. « قَالُوا لإِخْوَانِهِمْ وَقَعَدُوا لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا ». میگویند اگر اینها حرف ما را گوش میکردند که کشته نمیشدند. اخیراً هم دید که یکی از همینها گفت آقا! جوانان و دستههای گل ما دارند کشته میشوند! «لو أطاعونا ما قتلوا» میگویند چرا باید بچههای ما کشته بشوند؟ اگر همینها نمی رفتند که امروز تو امنیت نداشتی! لذا دائم هزینهها را مطرح میکنند تا «تردید» ایجاد کنند و همین مانع «آتش به اختیار» است.
تعبیر قرآن درباره اینها این است که وقتی خطر میآید و تهدید جدی میشود، جانشان به لبشان میرسد: «فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْت». انگار مرگ آنها را گرفته است، ساکت اند. «فاذا ذهب الخوف» و وقتی فضا آرام میشود «سَلَقُوکُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَاد». شروع میکنند به نیش زدن. با زبانهای تیز لغز میخوانند که اصلاً چرا اینقدر هزینه دادیم؟
چون میخواهند پوشش مقدسی را درست کنند، مجبور میشوند که قسم بخورند: «اقسموا بالله جهد ایمانهم». به خدا قسم می خورند که ما که پای کار هستیم اما به شرط این که به خود ما گفته شود! «یحلفون بالله لکم لیرضوکم».
یکی از مفاهیم مهم دینی انفاق است اما این عده نه تنها خودشان انجام نمیدهند بلکه مانع دیگران نیز می شوند. تعبیرقرآن است که می گویند«لاَ تُنفِقُواْ عَلَى مَنْ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ». قرآن می فرماید اگر خداوند بخواهد همه را میدهد ولی مسأله آزمایش و امتحان بندگان است.
یکی دیگر از مواردی که مانع آتش به اختیار میشود، «دل مردم را خالی کردن» است! تعبیر عربی این مفهوم «مرجفون» است: «و المرجفون فی المدینه». مردم را می ترسانند و حتی تهدید میکنند.
امروز میبینید که اگر ببینند فردی در این عرصه یک وظیفهای را انجام میدهد و با تهدید هم کنار نمی رود، شروع به مسخره کردن میکنند. به مدد فناوریهای جدید ارتباطی ،قویتر از گذشته هم این کار را می کنند. شاید شیوهها جدید و مدرن شده باشد ولی اصل کار، قدیمی است.
«یلمزون المطوعین من المؤمنین». «مطوع» را اگر بخواهیم به تعبیر امروز معنا کنیم یعنی بسیجی. یعنی داوطلب. یعنی کسانی از مؤمنین که داوطلبانه آمده و میگویند حاضریم این کار را انجام بدهم. قرآن می فرماید آنها شروع به تمسخر «مطوعین» میکنند، هو میکنند اما اینطور نیست که مسخره کنندگان برنده هستند: «سخر الله منهم». تعبیر قرآن این است که این طور هم نیست.
بلکه مسخره کنند گان باید از آن که ما چیزی که انجام میدهند را افشا بکنیم بترسند. این سنت الهی است: «یحذر المنافقون ان تنزل علیهم سورة تنبهم بما فی قلوبهم».
«قل استهزوا ان الله مخرج ما تحذرون». قرآن میفرماید شما میتوانید مسخره بکنید اما بدانید که خدا شما را افشا خواهد کرد. این طور نیست که هر کاری میخواهید بکنید. مصداق اتم این بحث گروهک منافقین است، در سالهای 58 تا 60 همه این کارها را میکردند. تهدید میکردند، تردید ایجاد میکردند، مسخره میکردند و.... آخر هم می گفتند ما از همه انقلابی تر هستیم! خداوند افشایشان کرد و بعد همه دیدند که رییس منافقین رفت و دست در دست صدام و آمریکا گذاشت.
خداوند درباره منافقین در قرآن خطاب به پیامبر می فرماید حتی اگر تو هم برای اینها آمرزش بخواهی، من اینها را نخواهم بخشید! اینقدر رفتار منافقین غلط است: « اسْتَغْفِرْلَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ » خداوند میگوید اگر توی پیامبر هم که حبیب خدا هستی و به تو مقام شفاعت دادم برای اینها هفتاد بار تقاضای استغفار بکنی، خداوند اینها را نخواهد بخشید.
مهمترین وجه این آیات این است که اول از همه مواظب خودمان باشیم و نگوییم این آیات که فقط برای منافقین است! این آسیب و لغزشی است که ممکن است در مسیر مؤمنین هم قرار بگیرد. در همین انقلاب دیدیم که برخی با چه نگاهی وارد شدند، جزو مؤمنین هم بودند. حتی مغضوب منافقین بودند اما 30 سال که گذشت، فرجام دیگری پیدا کردند و امروز توجیهگر منافقین شدهاند.
قرآن درباره منافقین خطاب به پیامبر بیان میکند که درست است اینها در جامعه ی تو هستند و پشت سرت نماز میخوانند اما اگر یکی از اینها فوت کرد، تو حق نداری به جنازه او نماز بخوانی: «وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِه» و حتی سر قبرش هم نرو!
اینها کسانی هستند که وظیفهشان را انجام ندادند: « وَلَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْأَدْبَار». قرآن می فرماید یک عده عهد بسته بودند و قرار بود پشت نکنند: «و کان عهد اللَّه مسئولاً». اگر یک عهدی ببندید بعدا از شما سؤال میشود.
البته در نقطه مقابل قرآن، افراد دیگری را نیز ذکر می کند که دچار این آسیب ها نمی شوند و وظیفهشان را به موقع انجام میدهند: «مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ».
اینها از «آتش به اختیار» فهم صحیح دارند. میدانند در چارچوب شرع و قانون چگونه وظیفه شان را به بهترین شکل انجام دهند: «فَمِنهُم مَن قَضى نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِر» برخی به آن فیض بزرگ رسیدند و برخی هم منتظر هستند.
و این فرجام چنین مؤمنینی است: «لِیَجْزِیَ اللّهُ الصّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ». اینجاست که معلوم میشود در این عرصه چه کسانی صداقت داشتند؟
حتی آیه مشهوری که همه ما شنیدیم:
قرآن میفرماید این امانت الهی که واگذار شد، هیچ کس نتوانست ولی انسان توانست این امانت را حمل بکند. اگر ما میگوییم آن انسانی هستیم که میخواهیم این امانت الهی را حمل بکنیم، این اقتضائاتی دارد. یعنی باید بدانیم وظیفه مان چیست و به موقع عمل بکنیم.
در ادامه می فرماید: «لیعذب الله المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات». به کسانی اشاره می کند که این امانت را ادا نکردند و از آن سر باز زدند. چه آنهایی که در جامعه دینی بودند، چه منافقین و چه مشرکین.
اگر بخواهیم این بحث را جمع بندی کنیم باید عرض کنیم که :
«آتش به اختیار»
یعنی از انجام بدیهیترین وظایف خودمان سر باز نزنیم،
یعنی دنبال بهانهجویی برای فرار از آن وظایفمان نباشیم،
یعنی برای فرار از آن مسؤولیتهایی که داریم بهانههای بنی اسرائیلی در نیاوریم.
یعنی آن تکالیف بدیهی که مخاطب آن همه هستند را انجام دهیم و نگوییم باید مشخصاً به شخص من بگویند تا من این کار را انجام بدهم!
یعنی وظایف قانونی و اجتماعی ما معطل نماند.
یعنی مسؤولیتمان را بشناسیم و در زمان و وقت خودش انجام بدهیم.
یعنی وقتی که کار تمام شد و همه چیز انجام شد نیاییم بگوییم حالا ما باید چه کار بکنیم؟
یعنی اگر رهبری یک مطالبهای دارد، آن را انجام بدهیم.
یعنی در برابر تهدیدها، تردیدها، سرزنشها و مسخره کردنها جا نزنیم.
یعنی اگر به ما میگویند این کار را انجام بدهیدنگوییم اگر رهبری میخواستند خودشان انجام میدادند! یا خود ایشان انجام بدهد!
یعنی اگر به هر دلیلی بیعمل هستیم این را دیگر توجیه نکنیم. بگوییم ما کوتاهی کردیم، ما ضعف داشتیم، نه این که بگوییم میخواستیم احتیاط کنیم که خطا نکنیم! و یک توجیه برای آن بتراشیم.
یعنی استهزای دیگران مانع عمل صحیح مان نشود. واز سوی دیگر کاری نکنیم که به تعبیر مقام معظم رهبری «پوچاندیشان طلبکار» بتوانند بهانه پیدا بکنند. بلکه باید بتوانیم وظیفه خود را به گونهای خوب انجام بدهیم که علیرغم استهزا و مخالفت آنها، حرف ما اثرگذار باشد.
ان شاءالله که همه ما بتوانیم به آن چیزی که عهد بستهایم، چه در حمل امانت الهی و چه آنچه در انقلاب اسلامی با آن عهد بستیم، یک عهد صادقانه و مؤمنانه و از سر صدق باشد و همه ی ما در این مسیر از صادقین باشیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.