عضو ارشد اندیشکده «شورای روابط خارجی آمریکا» که پیش از این در توصیهای به دونالد ترامپ گفته بود، آمریکا در ایران دوستانی دارد که باید برای رسیدنشان به قدرت کمک کند یادداشتی تازه در این باره نوشته است.
«ری تکیه» در واشنگتن پست، مطلبی با این عنوان نوشته است: «زمان آن فرا رسیده که برای فروپاشی سیاسی ایران آماده شویم».
یکی از اهمیتهای این یادداشت، این است که در دوره پسابرجام -دوره مذاکره برای کاهش تنش- ارائه شده؛ در حالی که رهبر جمهوری اسلامی در نامه معروف خود درباره پیششرطهای لازم جهت قبول توافق هستهای گفته بود که رئیس جمهور آمریکا در دو نامه جداگانه تصریح کرده بود که آمریکا قصد براندازیِ جمهوری اسلامی را ندارد.
«ری» در این یادداشت که اطلاعات غلط را با برخی اطلاعات نسبتا درست، با هم آمیخته و تصویر «ایران آشوب زده» را به مخاطب خود میدهد، توصیه میکند که باید با اقدام بهنگام، نظام ایران را از پای در آورد. او حتی امنیت باثبات ایران در دل منطقهای پر از جنگ را انکار میکند و تصویری کاملا غلط به دولت آمریکا ارائه میکند.
ری تکیه، کُدهای متعددی در این یادداشت به مخاطب اصلی خود، دولت آمریکا، میدهد و ضمن وارد کردن اتهامات مختلف بیسند به جمهوری اسلامی، از «فتنه 88» به «انقلاب سبز» تعبیر میکند و داعیه این ادعای تکراری را دارد که وضعیت ایران مانند شوروی قبل از فروپاشی است.
ری تکیه فتنه سال 88 را «جنبش اعتراضی» نامید و با طرح این ادعا که مورد دیگری شبیه آن در ایران بروز خواهد کرد، از دولت دونالد ترامپ خواست که برای آن (یعنی آشوب جدید در ایران) برنامهریزی کند و طرح آماده داشته باشد.
این تحلیلگر آمریکایی حتی حسن روحانی رئیس جمهوری ایران را به دادن وعدههای دروغ درباره آزادی در ایران متهم کرد و با اشاره به اختلافنظر سیاسی داخل ایران، تلاش میکند دولت آمریکا را به براندازی نظام جمهوری اسلامی در ایران امیدوار کند.
«رکس تیلرسون وزیر خارجه در نشست اخیر استماع کنگره معقولانه تاکید کرد آمریکا باید "به سمت حمایت از آن عناصری در داخل ایران، به نحوی است که به تغییر صلحآمیز آن نظام سیاسی منجر شود.
این اظهارنظر سبب عصبانیت و اعتراض رسمی ایران شد. در طول جنگ سرد، وزرای خارجه آمریکا مرتبا به آنهایی که پشت دیوار آهنین گیر افتاده بودند تضمین میدادند که آمریکا از آرزوها و اهدافشان حمایت میکرد. با توجه به اینکه ایران تحت حکومت آیت الله علی خامنه ای رهبر معظمی که رو به کهولت و سالخوردگی است، میباشد، آمریکا باید برای یک انتقال سیاسی در آنجا آماده باشد انتقالی که شاید فروپاشی کل نظام و سیستم را تسریع کند.
در منطقهای که پر از دولتهای ورشکسته است، ایران اغلب بنادرستی جزیره ثبات توصیف شده است. تاریخ جمهوری اسلامی اما تاریخی پر آشوب است و در آن نزاع همیشگی بین یک رژیم اقتدارگرا و جمعیت و جماعت سرکش و رام نشدنی که در جستجوی بهبود وضعیت دموکراتیک هستند، بوده است. الیگارشهای روحانیت وقتی برای اولین بار قدرت را تصاحب کردند، درگیریهای خیابانی خونینی را برای سرکوب دیگر اعضای ائتلاف انقلابی به راه انداختند؛ کسانی که در تمایل برای داشتن یک دیکتاتوری دینی با هم اشتراک نظر داشتند. در دهه 1990 آنها با جنبش اصلاحات مواجه شدند جنبشی که همچنان هیجان انگیزترین تلاش برای هماهنگ کردن بین دین و تکثرگرایی (پلورالیسم) را میکند. اصلاح طلبان درباره بازنگری درخصوص مدعاهای مطلق گرایانه (آیتالله) خامنهای و توسعه جامعه مدنی و رسانهها حرف زدند... سپس در تابستان 2009 انقلاب سبز (فتنه 88) آمد که برای همیشه از نظام مشروعیت زدایی کرد و پیوندها بین دولت و جامعه را قطع کرد.
یک چیز درباره آینده ایران قطعی است و آن، یک جنبش اعتراضی دیگر است که سر برخواهد آورد و به نحوی در جستجو برای کنار زدن رژیم خواهد بود.
امروز، جمهوری اسلامی به آرامی همانند اتحاد شوروی در سالهای آخرش، گام بر میدارد. ایدئولوژی را ابراز و اظهار میکند که هیچ کس را ترغیب نمیکند. نیروهای امنیتی را فرماندهی میکند که در شورش سال 2009 ثابت کرده که قابل اتکا و اعتماد نیست؛ موضوعی که سبب شد رژیم از شبه نظامیان بسیج استفاده کند چرا که بسیاری از فرماندهان (سپاه) پاسداران انقلاب از شلیک به معترضان امتناع کردند.
در سمینارهایی در شهر مقدس قم بر موضوع آسیبی که حکومت خدا (government of God) بر اسلام وارد کرده است، اذعان میکند وقتی که مساجد حتی در مهمترین مناسبتها و یادبودهای مذهبی همچنان خالی هستند. مردان جوان نمیخواهند به روحانیت بپیوندند و زنان خواهان ازدواج با روحانیون نیستند. نظام و سیستم در محاصره و تحت احاطه فساد است که این موضوع به طور خاص برای رژیمی که پایههای قدرتش بر تبعیت خدایی مردم عادی قرار دارد، دردسرساز و معضل است. ایران همین اخیرا انتخابات ریاست جمهوری را گذراند که در آن برنده حسن روحانی قول آزادیهایی را داد که او قصدی برای عمل کردن به قولهایش ندارد.
امروز، جمهوری اسلامی به مدیریت فرایند تعیین جایگزین برای سمت رهبری معظم قادر نیست چرا که جناحهای آن بیش از دچار انشقاق هستند و مردم عادی هم بیش از حد ناراضی هستند.
رژیم البته یک کار را به نفع خودش انجام داد و آن توافق هستهایاش با جامعه بینالمللی (که رسما برجام نام دارد). از منظر تاریخی اگر نگاه کنیم، معاهدات و توافقات کنترل تسلیحات منفعت خاص خودش را پیش برده است. در طول دهه 1970 و در اوج دیپلماسی کنترل تسلیحاتی آمریکا و شوروی، صداهای تاثیرگذاری در غرب به دلیل نگرانی از ایجاد اختلال در مسیر این توافقات، خواستار فشار بر کرملین نبودند. جمهوری اسلامی هم میتواند روی همین خودداری و خوشتنداری برخی بخشهای کلیدی واشنگتن حساب کند. بسیاری درباره مسائل حقوق بشر و تروریسم ایران، اظهار نگرانی خواهند کرد اما از تلاشها جهت اعمال تحریمهای فلج کننده روی تهران جلوگیری خواهند کرد. مشروعیت و دوام رژیم توسط کسانی که اولویت اصلیشان، حفظ یک توافق دارای نقص کنترل تسلیحاتی است، مورد سوال قرار نخواهد گرفت. این همان حس و احساسی بود که تیلرسون آن را به چالش کشید.
امروز، ماموریت دولت آمریکا با قوه قضاوت سلیم، آن است که برای شروع محتمل یک جنبش اعتراضی دیگر یا فوت ناگهانی (آیتالله) خامنهای که میتواند سبب بی ثباتی نظام تا مرز فروپاشی شود، برنامه و طرحریزی کند. ما چطور میتوانیم بذر اختلاف نظر بیشتر در سیاست کارکردی و عملی ایران را بکاریم؟ آمریکا چطور میتواند سرویسهای امنیتی رژیم را که همین حالا هم متزلزل هستند، تضعیف کند؟ این کار نه فقط به خالی کردن خزانه جمهوری اسلامی نیاز دارد بلکه به یافتن راههایی جهت قدرتمند کردن منتقدان داخلی آن هم نیاز دارد. برنامه ریزی برای همه این کارها، باید همین امروز آغاز شود چرا که وقتی بحران شروع شد، برای اینکه آمریکا بازیگر جریان بشود، بسیار دیر خواهد بود.
وقتی در مارس 1953 جوزف استالین فوت کرد، رئیسجمهور دوایت آیزنهاور خواستار آن شد که مطالعات و تحقیقات دولتش درباره نحوه استفاده از بحران جانشینی (در شوروی) را ببیند. هیچ تحقیق و مطالعهای وجود نداشت. آیزنهاور به خشم آمده و برافروخته تاکید کرد که "من از سال 1946 به مدت 7 سال میدانستم که همه باید نگران چنین چیزهایی باشیم که وقتی استالین مرد، ما چه کاری باید بکنیم...خوب او مرد و ما میخواهیم ببینیم که چه نظرات روشنگرانهای در اسناد این دولت (آمریکا) است و اینکه چه طرحهایی ریخته شد. خوب ما متوجه شدیم که نتیجه این هفت سال زوزه کشیدنها، دقیقا صفر بود. ما هیچ طرحی نداریم".
تیلرسون به سهم خود یک راهنمای پیمایشی و مسیر رو به جلو را که آمریکا باید سیاست خارجی خودش را در آن مسیر قرار دهد، برقرار کرد. حالا ماموریت دولت آن است که روشهایی که با استفاده از آن میتوان از بحران آتی ایران سود برد مورد مطالعه و بررسی قرار دهد؛ بحرانی که پتانسیل آن را دارد که یکی از دشمنان ثابت آمریکا را جایگزین کند».