«جنگجویان داعشی فرزندانش را ربودند و دیگر آن زن را ندیدم». این را حلو میگوید، مادری که موفق به فرار از چنگال داعش شده اما از سرنوشت تلخ زنانی میگوید که فرار ناکامشان سایر اسرا را ترسانده بود.«میترسیدم من هم سه فرزندم را از دست بدهم». منظور او حنا، هلنا و هانی بود که حالا لبخند رضایتشان مهمان آغوش او بود.
مثل او هزاران هستند که از موطن خود در سنجار (شنگار) به خاطر هجوم سیاهپوشان «خلافت» آواره شدهاند و حالا در اردوگاههای متعدد استان دهوک اسکان یافتهاند. البته او و چند صد تنِ دیگر با بقیه یک تفاوت مهم دارند: آنها اول اسیر شدند و بعد به صورت مخفیانه خود را نجات دادند.سنجار و دهوک هر دو در اقلیم کردستان عراق واقع شده، اقلیمی که پس از شکلگیری داعش تا کنون میزبان دستکم یک میلیون و نیم از آوارگان شده است.
حلو از حدود 400 مرد میگوید که پس از هجوم داعش به روستای آنها سوزانده یا زنده به گور شدند تا زنان و کودکانشان اسیر این گروه تروریستی شده و به تلعفر، در حد فاصل موصل و سنجار فرستاده شوند. اما چه عاملی موجب نجات این زن سیساله و فرزندانش از مهلکه تلعفر شد؟
مصاحبهگر که به میان آوارگان در استان دهوک رفته، در کانتینری که حلو به آن «خانه» میگوید، داستان لحظات دلهرهآور فرار این زن خوشاقبال را میشنود: «زنی که خود را کاملاً با چادر پوشانده بود به من نزدیک شد و گفت دنبالم بیا». او میگوید اول به او اعتماد نکردم، اما وقتی که آن زن دستانش را از لابلای چادر بیرون آورده و با گوشی همراه خود صدای «عبدالله» را به زبان کرمانجی به آرامی برای او پخش کرده است، فهمیدم که این تنها شانس است.
مددکارانی از «سازمان توانبخشی بانوان» به حمایت روانی و اجتماعی از زنان و نوجوانان اردوگاه میپردازند
عبدالله یک کُرد است که دو هفته پیش با حلو صحبت کرده بود. حلو از او خواسته بود اگر راه مطمئنی پیدا شد مقدمات فرارش را فراهم کند، و او این کار را کرده بود. زن چادری، عامل عبدالله بود که با ترفندهایی از بازرسی جنگجویان داعش گذشته بود. زبان کورمانجی موجب میشد احتمال لو رفتن عملیات، کمتر شود. حلو عبدالله را از کجا میشناخت و در شرایطی که اسرای داعش از دنیای بیرون بیخبر نگه داشته میشوند چگونه او را یافته بود؟
کمی به عقبتر برگردیم. مصاحبهگر، خیلی از حلو در مورد رفتار داعشیها با او در دوران اسارت پرسوجو نمیکند چون میداند گفتن بعضی چیزها برای او دردآور است. دردهای او و امثال او موجب شده باباشیخ حاج اسماعیل، از رهبران مذهبی ایزدیها برای کاهش آلام زنان نجاتیافته از چنگال داعش اعلام کند مردان ایزدی آنها را بپذیرند و درگیر اتفاقاتی که برای آنها افتاده، نشوند، چون آنها تحت فشار بودهاند.
حلو اما تا این حد میگوید که او را به استان انبار منتقل کردهاند و سپس به رقه سوریه، جایی که زنان را مانند بردگان جنسی میفروشند. در آنجا فرماندهان و جنگجویان سیاهپوش به برانداز زنان میپردازند تا آنکه را پسندیدند، در ازای مبلغی به اقامتگاه خود ببرند. شانس حَلو این بوده که پس از یک دوران سخت، به دلیل چهره سادهاش به یک خانواده عرب واگذار میشود و در خانه آنها خدمتکاری میکند.
او به تدریج به تلفن دسترسی پیدا میکند در حالی که پیشتر هیچ راه ارتباطی در اختیارش نبود. زن ایزدی در فرصتی مناسب به همسرش صحاد زنگ میزند. همسر او با نیروهای پیشمرگ کُرد همکاری میکرده اما در جریان هجوم داعش به روستای آنها جان سالم به در برده است. مرد تا مدتها هیچ خبری از حلو نداشته است.
حلو ادامه میدهد صحاد در گفتگوی تلفنی از عبدالله، یکی از قاچاقچیهای موفقِ کُرد نام میبرد اما تأکید میکند در آن زمان اصلاً به تلاش شوهرش امید نداشته است: «آزادی برای من غیرقابل تصور و دور از دسترس بود. زندگی تحت حکومت داعش امید مرا ناامید کرده بود. خیلی سخت بود حرفهای شوهرم را باور کنم».
عبدالله در رقه، که قلمرو تقریباً انحصاری فعالیت او است، دستکم 30 عامل نفوذی دارد. زن چادری که حلو را نجات میدهد یکی از همین عوامل نفوذی بوده است. آنها پس از خروج از شهر رقه شبها را به حرکت در یک مسیر خطرناک گذراندند تا بالاخره به محدوده تحت کنترل کردها در کوبانی رسیدند. سپس هفت ساعت در خودرو تا دهوک پیمودند تا مأموریت غیرممکن عبدالله تمام شود.
تنها در سنجار، طبق آمار دفتر امور ربودهشدگان اقلیم کردستان حدود 3000 مرد ایزدی در جریان حملات داعش کشته شدند و حدود 6000 زن و کودک آنها به اسارت رفتند. تا کنون حدود 2500 نفر از اسرا موفق به فرار شده یا توسط عبدالله و تعداد دیگری از قاچاقچیان نجات یافتهاند، گر چه تا پایان عمر خود خاطرات تلخ دوران اسارت را به دوش میکشند.