"مذاکرات مانند قارچ است و بیشترین رشد آن در تاریکی است". شاید سخنی کوتاهتر و البته تمثیلیتر درباره ضرورت طی شدن مسیر محرمانه مذاکرات تا زمان اقدام نهایی بیان نشده است به خصوص آن که این حرف را "وندی شرمن" مذاکره کننده ارشد آمریکا در مذاکرات هستهای ایران و کشورهای 1+5 بیان کرده باشد.
از 13 آبان سال 1358 و زمانیکه روابط بین ایران و آمریکا با یورش دانشجویان پیرو خط امام و تصرف لانه جاسوسی آمریکا قطع شد، هر گونه مذاکره آشکار بین ایران و آمریکا با واکنش تند نیروهای ضد آمریکایی در ایران روبه رو میشد. پاسخهای آشکار و قاطع امام به نامههای کارتر هیچ جایی برای برخی دولتمردان ایرانی برای ارتباط با آمریکا باقی نگذاشته بود.
شاید از همین رو بود که آمریکاییها برای ارتباط با ایران به دنیای تاریک دیپلماسی پناه بردند. دنیایی که در آن نه دیپلماتهای رسمی بلکه بازرگانان، محققان و حتی واسطهها و دلالان ایفاگر نقش اصلی خود هستند.
شاید تلاش آمریکایی برای استفاده از دیپلماسی غیر رسمی یا آن گونه که در رسانهها از آن به عنوان "مسیر جایگزین ارتباطی" به جای رویههای معمول در امور دیپلماتیک نام برده میشود، از همان روزهای پس از تسخیر سفارت آمریکا و گروگان گیری دیپلماتهای آمریکایی آغاز شد.
آمریکایی ها برای آزادی کارکنان خود در تهران به سراغ آلمانیها رفتند و در همان جا بود که یک دولتمرد سابق آلمانی به واسطه آشنایی خود با صادق طباطبایی واسطه مذاکره غیر مستقیم برای آزادی گروگانها در ایران میشود.
"گرهارد ریتزل" سفیر سابق آلمان واسطه اصلی برای برقراری خط مذاکراتی بین ایران و آمریکا جهت حل مسئله گروگانها بود. با این حال زمانیکه مسئله به صورت نهایی در حال حل شدن بود ناگهان با پس کشیدن صادق طباطبایی کل ماجرا بر هم خورد. این مسئله آنچنان، هم برای آلمانیها و هم برای آمریکاییها ارزش داشت که آلمانیها رسماً اعلام کردند، حاضرند برای رهایی گروگانها، خود ضامن ماجرا شوند. در نهایت ماجرا با وساطت الجزایر به اتمام میرسد و آمریکاییها با پرداخت داراییهای بلوکه شده ایران موفق به رهایی گروگانها میشوند.
*مک فارلین و اوج یک بحران
این داستان که شاید تا سالها بعد افشا نشد، پایه دیپلماسی مسیر دوم را در روابط ایران و آمریکا بنیان گذاشت و آمریکاییها هم متوجه شدند تا اطلاع ثانوی باید تمام توان خود را در حوزه دیپلماسی مصرف این بخش کنند.
شاید واقعه دیگری که اهمیت این مسئله را برای آمریکاییها نشان داد، ماجرای "مک فارلین" و مذاکراتی بود که روابط ایران و آمریکا را احیا میکرد. مذاکراتی که آغاز کننده آن یک دلال بینالمللی به نام منوچهر قربانی فر بود که از قرار در زمان رژیم گذشته ارتباطاتی با اداره هشتم ساواک و همچنین شبکه اطلاعاتی ساواک موسوم به "زیتون" داشته است.
نکته اصلی اینجاست که بعدها در گزارش "کمیسیون تارو" از آمریکا به این نکته اشاره شد که هدف از این مذاکرات در نهایت ایجاد توان تاثیرگذاری بر آینده رهبری در ایران بود. این نکته که ایران در آستانه فروپاشی و هرج و مرج قرار دارد و باید فکری به حال ارتباطات آینده با ایران کرد، تحلیلی بود که از سوی مقامات اطلاعاتی رژیم صهیونیستی به آمریکا دیکته میشود.
آمریکاییها از طریق قربانی فر و با واسطه گری منوچهر قربانی فر با "کنگرلو" مشاور امنیتی میر حسین موسوی نخست وزیر وقت مرتبط شدند و در این میان مذاکراتی با هدف آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در لبنان و تحویل تسلیحات آمریکایی به ایران صورت گرفت. قرار بود تا مبالغ حاصل شده به تروریستهای کنترا در نیکاراگوئه ارسال شود.
شاید نقطه اوج این مذاکرات سفر مک فارلین به ایران بود که در نهایت این مذاکرات به دلیل پیدا نشدن یک مبنای مشترک و دستور صریح امام مبنی بر عدم دیدار مقامات ارشد ایران با این هیئت به شکست انجامید. با این حال این مذاکرات ماههای آینده نیز در بلژیک و پاریس نیز بین نمایندگان نظام جمهوری اسلامی و مقامات آمریکایی دنبال شد، اما در نهایت با انتشار مطلب محرمانهای در هفته نامه لبنانی الشراع کل ماجرا به بن بست رسید.
دولت آمریکا وارد یک بحران ملی و داخلی به دلیل زیر سئوال بردن قانون شد و ریگان تا پای استیضاح از سوی کنگره نیز پیش رفت. شاید تجربه مک فارلین به دولت آمریکا نشان داد که چنین مراوداتی با چه خطراتی میتواند روبه رو باشد و صد البته دولت مردان ایرانی نیز از به جان خریدن اتهام همکاری با شیطان بزرگ نیز هراسان بودند.
* حسن روحانی درباره همکاری با آمریکاییها چه گفت
شاید از همین رو بود که تلاشهای آمریکا برای برقراری رابطه غیر رسمی با ایران محدودتر از گذشته شد و به جای تلاش برای ارتباط گیری از طریق واسطههای دست چندم به مذاکره مستقیم و محرمانه با مقامات ایرانی سوق یافت. مذاکراتی که در ابتدا از طریق واسطههای مطمئن شکل میگرفت و پس از آن باید توسط مقامات رسمی دنبال میشد.
این تجربه چندین بار در دورههای مختلف از سوی آمریکا برای ارتباط با ایران آزموده شد و در مواردی نیز به موفقیتهایی انجامید که اصلی ترین دستاورد آن را بتوان مذاکرات ایران و آمریکا درباره افغانستان عنوان کرد. مذاکراتی که در حاشیه شهر ژنو شکل گرفت و در آن آینده افغانستان و سقوط طالبان در آن مطرح شد.
رایان کراکر دیپلمات آمریکایی در خاطرات خود در این باره میگوید: آنچه برایم جالبتر از همه بود، اشتیاق آنان نسبت به اعزام نیروهای آمریکا، همان «شیطان بزرگ»، به حیاط خلوت ایران یعنی افغانستان بود. اوایل اکتبر، یعنی تقریباً یک ماه پس از حملات 11 سپتامبر، ما پشت میز یکی از سالنهای کنفرانس سازمان ملل نشسته بودیم و در مورد ساختار پارلمان بعد از طالبان صحبت میکردیم. یکی از دیپلماتهای ایرانی رفته رفته به تنگ آمد و سرانجام سرپا ایستاد و تقریباً با فریاد گفت که ما نباید در مورد «چه باید باشد» صحبت کنیم. تا زمانی که رژیم کنونی -در افغانستان- بر سر کار است، هیچ کدام از این حرفها سودی ندارد. سپس او اتاق را ترک کرد. بمباران افغانستان توسط آمریکا چند روز بعد آغاز شد.
با این حال خاطرات حسین موسویان نشان میدهد که فرماندهان نظامی ایران نسبت به موفقیت مذاکرات احتمالی بین ایران و آمریکا بسیار بدبین بودند. حسن روحانی در یکی از جلسات شورای امنیت ملی کشورمان درباره امکان موفقیت مذاکره با آمریکاییها میگوید: «همین که خر آمریکاییها از پل گذشت، آنها به رفتار قبلی خود در برابر ایران باز خواهند گشت.»
در راس تمام این موارد مقام معظم رهبری نیز نسبت به موفقیت هر گونه مذاکره با آمریکا امکان بدبینی میکردند و در این رابطه نیز عتابهایی نیز به دولت وقت داشتند. ایشان در همان زمان و در این رابطه در روز 8 آبان ماه در جمع مردم اصفهان میفرمایند: "رابطه با آمریکا، بلکه مذاکره با دولت آمریکا امروز برخلاف مصالح ملى و منافع ملت است... مذاکره با آمریکا در هریک از قضایایى که این دولت در آن براى خودش ایده و منفعتى تعریف کرده است- مثل همین قضیه افغانستان- هیچ فایدهاى ندارد."
نکته جالب اینجا بود که درست چند ماه پس از پایان مذاکرات ایران و آمریکا بر سر افغانستان، جورج بوش رئیس جمهور وقت این کشور، ایران، کره شمالی و عراق را در محور شرارت دنیا قرار میدهد؛ سخنی که پیش بینیهای مقام معظم رهبری را در این باره اثبات میکند.
* فقط عراق
پس از سال 2001 تلاشهایی برای برقراری روابط پشت پرده بین ایران و آمریکا صورت گرفت، اما تجربه تلخ سالهای گذشته چراغ راهنمایی بود که ایران به دنبال تکرار تجربیات گذشته نباشد. در این میان بحث عراق تنها مذاکراتی بود که به صورت آشکار بین ایران و آمریکا به دلیل وخامت وضعیت مردم عراق صورت گرفت.
حسین امیرعبداللهیان معاون سابق وزارت امورخارجه در همین رابطه میگوید: "رهبر معظم انقلاب اسلامی در اول فروردینماه سال 1385 اعلام کردند که به خاطر وضعیت عراق، استثنائاً در این موضوع ما اجازه دادیم مذاکرهای انجام شود."
گفته میشود که مذاکرات ایران و آمریکا به میزبانی دولت عراق، به ترتیب در 7 خرداد 1386 (28 مه 2007)، 2 مرداد 1386 (24 ژوییه 2007) و 15 مرداد 1386 (6 اوت 2007) برگزار شد.
مذاکراتی که پس از سه جلسه به درخواست آمریکاییها قطع شد. با این حال در کنار تحولات منطقهای پرونده هستهای ایران هم به نقاط حساسی نزدیک میشد. پیشرفت برنامه هستهای ایران به میزانی رسیده بود که آمریکاییها دیگر توانایی تحمل آن را نداشتند. مذاکرات ایران و کشورهای 1+5 عملاً در بن بست قرار داشت و آمریکاییها مایل بودند که این بن بست را با مذاکره مستقیم بشکنند.
* مسیرهای جایگزین جدید ایجاد شود
مذاکرهای که با واسطه گری مستقیم یکی از کشورهای منطقه یعنی عمان صورت گرفت و البته زمینه سازی اصلی آن نیز توجه شخص اوباما با نامه نگاری شخصی با رهبر معظم انقلاب بود. نکته جالب اینجاست که باز هم رهبر معظم انقلاب اسلامی همانند دفعات گذشته از عدم خوشبینی خود نسبت به آمریکا سخن گفتند.
حالا نزدیک به یک سال از اتمام مذاکرات برجام میگذرد. ایران باز هم به بدعهدیهای آمریکا پی برده است. حالا سئوال اینجاست که در مقابل این بی اعتمادی، آیا بار دیگر امکان برقراری رابطهای از مسیر شماره دو هست، یا نه؟
نکته جالب اینجاست که برخی با وجود بدعهدی آشکار آمریکاییها در موضوع هستهای باز هم بر این نکته تاکید میکنند که ایجاد مسیرهای ارتباطی با آمریکاییها باید تنوع بیشتری داشته باشد.
حسین موسویان یکی از مدافعان اصلی چنین طرحی در حوزه دیپلماسی بین ایران و آمریکاست.
وی در کتاب خود با عنوان "نقشه عملگرایانه" و دیپلماسی خط دو برای ایران و آمریکا، به صراحت از این مساله حمایت میکند. وی در مصاحبهای به تنها خط ارتباطی ایران بین محمد جواد ظریف و جان کری اشاره میکند و میگوید: باید خطوط ارتباطی ایران علاوه بر حوزه خارجی وارد حیطههای نظامی و مالی شود. نیروهای ایران و آمریکا باید از طریق یک خط مستقیم در خلیج فارس باید به یکدیگر مرتبط باشند و در کنار آن با توجه به هماهنگیهای صورت گرفته در حوزه فعالیتهای خارجی باید خط مستقیمی بین وزارت خزانه داری آمریکا و بانک مرکزی ایران برقرار شود.
حالا سئوال اصلی اینجاست که آیا ایجاد چنین خط ارتباطی با توجه به تجارب قبلی منطقی است؟ برجام هم اکنون به دلیل بدعهدی آمریکا به یک مشکل تبدیل شده است. ایجاد خط ارتباطی با آمریکا آن هم در حوزههای جدیدی مثل امور نظامی و بحثهای مالی نمیتواند مصداق نفوذ باشد؟
شاید بد نباشد که روحانی به سخنان خود در اوایل دهه هشتاد شورای امنیت ملی فکر کند که گفت: "خر آمریکا که از پل گذشت دیگر به فکر ایران نیست".