گروه دین و اندیشه: جریان روشنفکری در کنار دیگر اقشار جامعه همچون روحانیون، بازاریان بر روند تکوین و شکل گیری جنبش مشروطه تاثیرگذار بوده است. با این حال این انتقاد به جنبش روشنفکری دوره مشروطه وارد است که بسیار شیفته غرب بوده و تمام اهتمام خود را به سوی الگوبرداری از مدل های غربی معطوف کردند. در قالب گفت و گویی با دکتر محمد صادق کوشکی، استاد دانشگاه تهران ضمن تبارشناسی جریان روشنفکری دوره مشروطه به نقد و بررسی این جریان پرداخته ایم.
*به عنوان اولین سوال در تحلیل گفتمان اصلی دوره مشروطه آیا سمت و سوی جنبش مشروطه از دیدگاه روشنفکران به سوی سکولاریسم بود یا لیبرالیسم یا مدل های دیگر حکومتی؟
روشنفکری ایرانی از ابتدا بر پایه یک نگاه مرعوب، حسرت زده، سطحی و حتی توریستی از تمدن غرب شکل گرفته است. غربی که روشنفکران ایرانی روایت می کردند شباهتی به حقیقت غرب نداشت و آنها حتی در توصیف تمدن غرب نیز مشکل داشتند. برای مثال در میان روشنفکران آن زمان کسی وجود داشت که ادعا می کرد اگر ما خط فارسی را به خط لاتین تغییر دهیم در مدت کوتاهی می توانیم به پیشرفت های آنها دست پیدا کنیم و پس از چند ماه شبیه تمدن غرب شویم؛ غربی که خود 300 سال از زمان رنسانس برای شکل گیری تمدن امروز خود تلاش کرد. بنابراین نگاه آنها به غرب غیرتخصصی و غیرعلمی و فاقد جامعیتی بود که برای شناخت یک تمدن به خصوص تمدن غرب لازم است.
به همین دلیل هر کدام توصیف متفاوتی داشتند و حتی معنی لیبرالیسم و سکولاریسم را به خوبی نمی دانستند. حتی نگاه و برداشت برخی از آنها از تمدن غرب نظم آهنین فاشیستی است. در حالی که خود اروپا، فاشیست را انحراف می داند، اما برخی روشنفکران ایرانی آن را مساوی حقیقت تمدن غرب تلقی می کردند.
*پس این تعریف که روشنفکری دوره مشروطه به طور کامل متاثر از تحولات غرب بود، به واقعیت نزدیک است
درخصوص جریان روشنفکری عصر مشروطه می توان به افرادی اشاره کرد که این افراد به دلیل یأس و سرخوردگی از اوضاع جامعه ایرانی در آن روز و آشنایی سطحی و غیرعلمی از تمدن غرب به این نتیجه رسیده بودند که یگانه راه حل علاج مشکلات جامعه ایرانی تقلید از تمدن غرب است. اما از آنجایی که شناخت این عده از غرب، شناختی غیرعمیق بود در تقلید خود ناکام مانده و پیاده سازی تمدن غرب در ایران را به وسیله اجبار موثرترین راه برای تقلید کامل از تمدن غرب در جامعه ایرانی تصور می کردند.
این روشنفکران تمدن غرب را مساوی روشنایی قلمداد کرده و جامعه خود را تاریک و محتاج به دریافت نور از تمدن غرب می دانستند؛ در حالی که به منبع نور واقف نبودند و شناخت دقیق و عمیقی از محتوای آن نداشتند. بنابراین حتی در تقلید آن هم ناکام ماندند.
*آیا حرکت روشنفکران دوره مشروطه تاثیرات مثبتی بر جنبش مشروطه داشت؟
حرکت موسوم به جنبش مشروطه از ابتدا مردمی و استبداد ستیز محسوب می شد. حضور این عده در نهضت مشروطه اولاً موجب انحراف این جنبش از مسیر اصلی خود شد. در ثانی تمایل این عده برای استفاده از جنبش مشروطه در جهت تسهیل مسیر تقلید از غرب موجب بی اعتمادی بدنه مذهبی جامعه ایران به جنبش مشروطه و در نتیجه بی اعتمادی جامعه به اهداف ضداستبدادی این جنبش شد. از این لحاظ می توان گفت که روشنفکران کمترین تاثیرات مثبت را در تحولات مشروطه داشتند.
*اما به نظر می رسد برخی دستاوردهای جنبش مشروطه مانند استقرار پارلمان کپی برداری از پدیده های غربی باشد؟
اگر جنبش مشروطه این امکان را پیدا می کرد که بدون گروه روشنفکر مسیر طبیعی خود را طی کند با استفاده از نظریات افرادی مانند علامه نایینی به برپایی یک مدل بومی حکومت مردمی در ایران منجر می شد اما دخالت روشنفکران در این ماجرا و تمایل آنها به سوق دادن این جنبش به افکار سکولاری باعث شد نه الگوی بومی حکومت مردمیشکل بگیرد و نه حتی پارلمان مشروطه سلطنتی شبیه آنچه در غرب وجود دارد. در عمل نه الگوی بومی در ایران شکل گرفت و نه تقلید کامل از نظام های غربی. ظهور نظام های استبدادی پس از مشروطه ناشی از سرخوردگی این بخش از جامعه ایران از جنبش مشروطه محسوب می شود.
*یعنی جناح مذهبی به تنهایی مشروطه را در مسیر درست تری قرار می داد؟
به هرحال نکته مهم این است که جناح مذهبی و روحانیون جنبش مشروطه آشنایی دقیق و عمیقی از نظام ایران داشته و از آنجا که با مردم و در میان مردم زندگی می کردند با جامعه ایران و نیازهای آن آشنایی بیشتری داشتند. آنها نرم افزارهای ذهنی مردم ایران را به خوبی می شناختند و با استفاده از نرم افزار مسلط بر جامعه ایرانی که دین بود و با شناخت از ظرفیت ها و استعدادها و همچنین مشارکت مردم، مدل مناسبی را برای ایران ارائه می دادند. در حالی که روشنفکران عمدتاً از اشراف بوده و شناخت آنها از جامعه سطحی و غیرواقع بینانه بود و همچنین امکان ارتباط با مردم را به درستی نداشتند.
*با این حال در بدنه جریان روشنفکری هم اختلافاتی وجود داشت. منشا این اختلافات چه بود؟
روشنفکران از ابتدا نگاه واحدی به غرب نداشتند. آنها از ابتدا نگاه ناقص، احساسی و عاطفی نسبت به غرب داشتند و تنها یک جنبه از تمدن غرب را منعکس می کردند و این یک طرفه نگاه کردن موجب بروز اختلافات بین قشر موسوم به روشنفکری شد.
*در میان همین روشنفکران اختلاف نظر در مورد دین وجود دارد، برای مثال آخوندزاده یک سکولار تمام عیار بود، طالبوف اعتقاد به حضور دین در حوزه فردی داشت و میرزا ملکم خان هوادار آشتی دین و غرب بود. تبارشناسی این روشنفکران چگونه است؟
واقعیت این است که ما بین روشنفکران کسی که نگاه خالص به غرب داشته باشد نداریم. نگاه گزینشی نیز ناشی از محدودیت دید آنها بود. به همین خاطر به تقلید فکر می کردند، اما آنهایی که دین را با روشنفکری در هم آمیختند و ترکیبی از دین و غرب را به جامعه ارائه دادند از روشنفکر زمان مشروطه جدا شدند و از آسیب های عصر مشروطه فاصله گرفتند، اما در هم پیوستن دین و تمدن غرب نیز خالی از اشتباه نبود. اشکال بزرگ این دسته از افراد این بود که تصور می کردند می توان دین را با تمدن غرب درهم آمیخت.
در هر صورت باتوجه به ویژگی هایی که برشمردیم، روشنفکران حتی یک جریان خالص نبودند و نظریات و ایده های مختلفی داشتند. به همین دلیل آنها ستون حکومت دیکتاتوری رضاخان می شوند و تفکر آنها به لیبرالیسم ختم نمی شود، چرا که حداقل آشنایی را نیز با لیبرالیسم نداشتند. روشنفکری دیگری نیز در عصر پهلوی داشتیم که به نوعی سانتی مانتالیسم فرهنگی بود که مصداق آن در خود فرح پهلوی بود. در آن زمان عده ای از روشنفکران اطراف فرح پهلوی بودند که به روشنفکری غربی از سر تفنن نگاه می کردند به همین دلیل در اوج استبداد محمدرضا شاهی روشنفکری را در آوانگاردیسم هنری و پست مدرنیسم فرهنگی فرانسه جستجو می کردند