«در سالهای پادشاهی خود، ثروت کشور را دوشید و از مالکان عوارض سنگینی گرفت. در حالی که عملکرد او، سرمایهدارها، تجار، انحصارگران، پیمانکاران و سیاستمداران وابسته را ثروتمندتر کرد، تورم، مالیاتهای سنگین و نیز اقدامات دیگر، سطح زندگی تودهها را پایین آورد.» این، توصیفی است که آرتور میلسپوی آمریکایی پس از سالها حضور در ایران، از ماهیت حکومت پهلوی اول و وضعیت تودههای مردم در زمان حکومت او ارائه داده است. تودههایی که بر اثر سیاستهای رضاخان، به ویژه در زمینه غصب املاک و زمین هایشان، هر روز فقیرتر شدند.
علاقه بیحد رضاخان به مِلک
از زمانی که رضاخان، در سال 1304 هـ.ش، به سلطنت رسید، علاقه خود را به مالکیت زمینهای بیشتر، در گوشه و کنار ایران، به ویژه نقاط حاصلخیزی مانند شمال کشور، نشان داد. این علاقهمندی زائدالوصف را میتوان در عملکرد 16 ساله وی، در جایگاه شاه ایران، دید. سالهایی که رضاخان با تقویت قدرت دولت مرکزی و نظام اداری و به تعبیر برخی، تشکیل دولت مدرن، از این عناصر قدرت برای سلب مالکیت افراد از زمینهایشان و نیز، تصرف بهترین آبادیهای کشور بهره برد. با وجود روشن بودن این موضوع، برخی تلاش کردهاند از بازگو کردن اقدامات او در این زمینه، خودداری کنند. عدهای مدعی شدهاند هدف رضاخان از غصب املاک و اراضی شمال، حفظ مناطق شمالی از خطر روسیه بوده است و برخی دیگر نیز، مدعی هستند رضاخان با غصب زمینها، به ویژه در استان مازندران، عمران و آبادانی مناطق شمالی کشور را مدنظر داشته و در پی غصب و حرص و طمع نبوده است. اما این ادعاها با واقعیتهای تاریخی همخوانی ندارد. رضاخان، درواقع با این کار، به دنبال دستیابی به خواسته دیرینه خود، یعنی رسیدن به موقعیتی همپا یا حتی فراتر از بزرگمالکان، زمینداران و خانهای محلی و منطقهای بود؛ خواستهای که بیش از هر چیز، به تنگدستی دوران جوانی او و پیشینه خانوادگیاش بازمیگشت و به همین دلیل، تمام تلاش خود را کرد تا به بزرگ ترین زمیندار ایران تبدیل شد.
رضاخان چگونه مالک زمینهای سبز مازندران شد؟
غصب زمینها و املاک مردم توسط رضاخان، از همان ابتدای به سلطنت رسیدن آغاز شد و دامنه آن به سرعت گسترش یافت. «شهرت رضاخان در غصب زمینها به جایی رسید که روزنامهای فرانسوی، او را جانور زمینخوار نامید ... تقی زاده هم در خاطراتش مینویسد که شاه همه مازندران را گرفت.
او دلش میخواست هرچه ملک مرغوب و ارزنده بود، مال خودش بکند.»(1) در این میان، نکته حائز اهمیت، چگونگی غصب زمینها و املاک مردم توسط رضاخان است. سفارت انگلیس در این زمینه گزارش میدهد که شاه با علاقه شدیدی که به ثروتاندوزی داشت، زمین یک زمیندار عمده را به بهانه توطئه علیه دولت مصادره، روستاهای فرد دیگری را به دلیل بیتوجهی به منافع ملی ضبط و با منحرف کردن آبهای کشاورزی، شماری از روستاییان را ورشکست میکرد.(2) علاوه بر این، شیوهای دیگر نیز به تدریج متداول شد و جنبه قانونی هم به خود گرفت؛ در این شیوه، «وزارت دارایی به صاحب ملک دستور میداد که چون نباید در محل، علاقه ملک و آبی داشته باشد، لذا ضروری است که املاک خود را به «شخص صلاحیتداری» بفروشد و الّا وزارت دارایی املاک وی را متصرف خواهد شد. البته، اکثراً «شخص صلاحیتدار» خود وزارت دارایی بود که یا ملک را تصرف میکرد و یا به ثمن بخس و به زور آن را میخرید و سپس به رضاخان منتقل میکرد.»(3) قانون فروش املاک خالصه، شگرد دیگر شاه برای دستیابی به املاک حاصلخیز بود. به دستور رضاخان، این قانون در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و «سپس خود به بهایی ناچیز، املاک خالصه دولت را که در واقع بیتالمال ملت بود، خریداری کرد و در این راه حتی از تصرف املاک موقوفه هم چشمپوشی نکرد.»(4) بخشی از زمینداران بزرگ هم که از ولع رضاخان در زمینخواری آگاه بودند، قسمتی از زمین هایشان را به منظور جلب نظر شاه، البته با اکراه، به او پیشکش میکردند. برخی نیز مجبور میشدند زمینهای حاصلخیز خود را با زمینهای نامرغوب شاه معاوضه کنند و به این ترتیب، شاه به هر شیوه و ترفندی متوسل میشد تا مازندران، یکپارچه ملک شخصی او شود.
ثروت؛ یکی از سرچشمه های قدرت رضاخان
بسیاری از محققان، ارتش و بوروکراسی یا همان دیوانسالاری را، ارکان اصلی قدرت رضاخان توصیف کردهاند. این در حالی است که به نظر میرسد رکن سومی را هم باید مورد توجه قرار داد و آن، همان ثروت هنگفت رضاخان بود که موجبات افزایش و تثبیت قدرت او را در دوران سلطنتش فراهم ساخت.
رضاخان در پایان سلطنتش، بی شک از ثروتمندترین مردان جهان به شمار می رفت. وی«در زمان کناره گیری از سلطنت، سرمایه ای در حدود 3،000،000 پوند و بیش از 3،000،000 اکر (هر اکر معادل 4047 متر مربع) زمین به ارث گذاشت.» این ثروت، در وهله نخست، ناشی از درآمدهایی بود که رضاخان از طریق غصب املاک و زمینهای مرغوب سراسر کشور، به ویژه استان سرسبز مازندران، به دست آورد. «تقریباً همه زمینهای استان مازندران که زادگاه رضاخان بود و بخش های وسیعی از گیلان و گرگان که مرکز تولید برنج ایران محسوب می شد، به مالکیت خصوصی او در آمد. یعنی 200 روستا با جمعیتی متجاوز از 335000 نفر در مالکیت او قرار گرفت.»(5) اگرچه نمیتوان برآورد دقیقی از میزان ثروت رضاخان ارائه کرد و ارقام متفاوتی در این خصوص ذکر شده است، اما همگان بر این امر اذعان دارند او در پایان سلطنتش، بیشک از ثروتمندترین مردان جهان به شمار میرفت که مالک هزاران هکتار زمین بود. «این زمین ها که در استان حاصلخیز مازندران قرار داشتند از طریق مصادره مستقیم، فروشهای اجباری و طرح ادعاهای مشکوک مبنی بر تعلق زمینها به املاک سلطنتی که در سده گذشته مرسوم نبود، به دست آمده بودند.»(6)
غصب املاک و پیامدهای آن
الف) تضعیف مالکیت خصوصی، ترویج ناامنی : یکی از مهم ترین وجوه و مصادیق رشد و توسعه در تمامی کشورها، توجه به اصل مالکیت خصوصی و قوام آن است. با این حال، رضاخان بهرغم ادعایی که در زمینه نوسازی و توسعه ایران داشت، با غصب زمینهای شخصی که بسیاری از آنها متعلق به طبقات ضعیف اجتماعی بود، امنیت اقتصادی در کشور را تضعیف کرد. رژیم حکومت استبدادی رضاخان، مانند سایر رژیمهای استبدادی، مالکیت خصوصی را حق انحصاری خود میدانست. در این رژیم، همه چیز متعلق به شاه و او، مالک جان و مال و ناموس مردم بود. در عرصه کشاورزی هم «دولت، خود مالکِ مستقیم زمینهای کشاورزی فراوان و گوناگون محسوب می شد. خیلی از اراضی را نیز، به اشخاصی واگذار میکرد که معمولاً یا از اعضای خانواده سلطنتی بودند یا از مقامات دولتی یا از بلندپایگان دیگر. نه قراردادی مالکیت خصوصی را تضمین میکرد و نه حق توارث به خودی خود وجود داشت.»(7) به این ترتیب، با تضعیف مالکیت خصوصی و با زیرپاگذاشتن قوانین، در کشور هرج و مرجی پدید آمد که آثار خود را با روی کارآمدن محمدرضا پهلوی نشان داد؛ آنجا که بسیاری از مردم، با رهاشدن از بند استبداد رضاخانی، به شکایت از مظالم دوران او پرداختند؛ اما ستمی که در آن دوران به آنها شده بود، قابل جبران نبود.
ب) تضعیف دهقانان، ترویج فقر: شاید در ابتدای امر، اینگونه به نظر برسد که بیشتر کسانی که در نقاط مختلف ایران، به ویژه مازندران، املاک خود را از دست دادند، از بزرگ مالکان و زمینداران مطرح بودند؛ اما اسناد و شواهد باقی مانده از آن دوره، نشان میدهد قریب به اتفاق مال باختگان، در جرگه خردهمالکان و دهقانانی بودند که تمام دارایی آنها، پاسخگوی مایحتاج روزمرهشان هم نمیشد و تنها منبع گذران زندگی شان، همان قطعه زمین کوچکی بود که آن هم از چشم طمع رضاخان پنهان نماند.
«بسیاری از مردم که املاک آنها به وسیله اداره املاک تصرف شده بود، دیگر ممر معاشی نداشتند و ناچار به تکدی در شهر، ویلان و سرگردان میگشتند؛ بهطوری که در هر نقطه از شهر، تعداد زیادی گدا با لباس مندرس مشغول تکدی بودند.»(8) نکته اینجاست که دامنه ظلم تنها به از دست رفتن املاک ختم نمی شد و دهقانان علاوه بر آن، صدمات و آسیبهای دیگری را هم متحمل شدند. بسیاری از آنها مجبور بودند بر روی زمینهایی که روزی خود مالک آنها بودند، در ازای درآمدی ناچیز، کار کنند. اسناد و گزارشهای باقی مانده از آن دوره، نشان میدهد که رعایا در آن زمان، وضعیت نامطلوبی داشتهاند. صدای اعتراض آنها به گرسنگی، نبود پوشاک و دارو، پاسخی جز شلاق مأموران حکومتی در پی نداشت و برخی از دهقانان و حتی زنان، زیر ضرب و جرح ماموران جان خود را از دست میدادند.
رضاخان که خود در مازندران متولد شده بود و ارزش زمینهای این استان را میدانست، در طول دوران سلطنتش، بسیاری از زمینهای این استان را، به همراه زمینهای استانهای دیگر، به زور از دست مردم درآورد. در این راه، از دست دادن جان صاحبان زمین یا به فقر و فلاکت افتادن آنها، اهمیتی نداشت. برای او تنها چیزی که مهم بود، قدرت و کسب ثروت بود. غصب زمینهای شمال و به ویژه مازندران هم، در همین زمینه قابل ارزیابی است.
پی نوشت
1-محمد علی همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، ترجمه حسن افشار، چاپ ششم، تهران، چاپ مرکز، 1391، ص 339-338.
2-یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، چاپ بیستم، تهران، نشر نی، 1392، ص 171.
3-پژوهش از جامی، گذشته چراغ راه آینده است؛ تاریخ ایران در فاصله دو کودتا 1332-1299، چاپ هفتم، تهران، انتشارات نوبهار، 1381، ص 97.
4-نعمتا... قاضی،علل سقوط رضاخان، تهران، انتشارات آثار، 1372، ص 141.
5-جان فوران،مقاومت شکننده؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، چاپ چهارم، تهران، انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1382، ص 337.
6-یرواند آبراهامیان، همان، ص 171.
7-محمدعلی همایون کاتوزیان، همان، ص6.
8-حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد 6، چاپ چهارم،تهران، انتشارات علمی،1374، ص121.