بررسی ابعاد حقوقی سلب تابعیت رهبر شیعیان بحرین

در هفته‌های اخیر شاهد یک اتفاق نادر در حوزه حقوق بین‌الملل بودیم که سبب تعجب بسیاری از کارشناسان و صاحب‌نظران شد. دولت بحرین با سلب تابعیت رهبر شیعیان بحرین قصد سرکوب اعتراضات به رویه سیاسی موجود در این کشور را داشت که با اعتراض بسیاری از نهادهای حقوق بشری دنیا همراه بود. به همین مناسبت به همت سازمان بسیج حقوقدانان و گروه حقوق دانشگاه امام حسین نشستی تخصصی با عنوان «بررسی و پیگیری حقوقی سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم رهبر شیعیان بحرین» در دانشکده فرهنگی اجتماعی دانشگاه امام حسین برگزار شد که گزارش این نشست در ادامه به سمع و نظرتان خواهد رسید.

کارشناس مجری: با سلام و احترام. دولت بحرین در چند هفته اخیر سرکوب گسترده­ای را علیه شهروندانش در این کشور شروع کرده است. از جمله تعطیلی دفاتر و منع فعالیت جمعیت الوفاق، تبدیل حکم شیخ علی سلمان از 4 سال به 9 سال و سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم. فرمانده سپاه قدس هم در بیانیه‌ای پیرو این اتفاقات بیان داشتند که به نظر می‌رسد که از حرکت مسالمت‌آمیز مردم بحرین سوءاستفاده می­شود و دریغی از خشم مردم وجود ندارد، یقیناً آن‌ها می‌دانند تجاوز به حریم آیت‌الله شیخ عیسی قاسم خط قرمزی است که عبور از آن شعله آتش را در بحرین و سراسر منطقه پدید خواهد آورد و برای مردم راهی جز مقاومت مسلحانه را باقی نخواهد گذاشت.

دوستان در جریان هستند که دولت امریکا هم مجبور به موضع‌گیری شد. در پی این اقدام که دولت بحرین انجام داد سازمان عفو بین‌الملل و مراجع حقوق بشر هم این اقدامات را محکوم کردند ولی عربستان این ماجرا را تأیید کرد. با توجه به حوادثی هم که در این چند سال در منطقه اتفاق افتاده است به نظر می‌رسد که عربستان نه تنها به دنبال حل و فصل تنش‌ها نیست بلکه به دنبال این است که این درگیری‌ها را در منطقه شعله‌ور کند. رهبر انقلاب هم فرمودند که تعرض به شیخ قاسم نشانه بلاهت آنان دانستند و فرمودند شیخ عیسی قاسم فردی است که تا وقتی می‌توانست با مردم بحرین حرف بزند، آن‌ها را از حرکات تند و مسلحانه منع می‌کرد اما حاکمان بحرین متوجه نیستند که تعرض به این عالم مجاهد، به معنای برداشتن مانع از مقابل جوانان حماسی و پرشور بحرین برای انجام هر اقدامی در مقابل حکومت است.

کشور بحرین کشوری است که دارای 5 استان بوده و 14 شهر دارد و در سال 1971 میلادی استقلال پیدا کرد. نفت و گاز و ماهی و مروارید از منابع طبیعی این کشور است که در سال‌های اخیر نیز به سمت فراوری نفت حرکت کرده‌اند. در سال 2009 بر اساس آمار 727 هزار جمعیت دارد که از این تعداد 235 هزار نفر از خارجیان هستند و به شدت در سال‌های اخیر مهاجر سنی از کشورهای مختلف می‌پذیرد.

دکتر اخوان فرد:  مقوله تابعیت طبق تعریفی که اساتید حقوق بین­الملل می‌کنند یک رابطه سیاسی حقوقی و معنوی یک فرد را با یک دولت مشخصی مرتبط می‌کند. در این بحث سال‌ها نظرات موافق و مخالف بوده که آیا موضوع حقوق بین‌الملل خصوصی است و یا عمومی که اگر خصوصی باشد مباحث تعارض نظام‌های حقوقی متفاوت مطرح می‌شود. هر کدام از طرفین ادله‌ای دارند. از یک‌طرف حق حاکمیت دولت‌ها را در اعطای تابعیت مطرح می‌کنند. البته بحث اخیر فراتر از این موضوع است و بلکه مسئولیت حاکمیت‌ها و دولتها در حمایت سیاسی از اتباع خودشان است و بنابراین بیشتر بجای حق تکلیف است.

هم‌چنین موضوع تابعیت به‌عنوان یک رابطه حقوقی مطرح است که به این تبعات حقوقی باید دقت کرد. اشاره می‌شود در نظام‌های حقوقی داخلی باید فرد حق رأی داشته باشد و از حقوق مدنی، تجاری و.. برخوردار باشد. رابطه معنوی ارتباطی به زمان و مکان ندارد و رابطه فرد است و هر کجا که فرد برود بدون توجه به مرزها، تابعیت به دنبال وی می‌رود. اما در عرصه حقوق بین‌الملل موضوع تابعیت بسیار مهم است و پرونده‌های مهمی در دیوان داوری ایران و امریکا است که دولت ایران بسیار در این رابطه کمک کرده است.

در ارتباط با دولت ارکانی مطرح است،- دوستان در جریان هستند که تا حدود سال 1350 شمسی بحرین جز هرمزگان و زیر نظر فرمانداری فارس بود- و یک جداسازی بسیار حاشیه‌دار و مسئله‌دار اتفاق افتاد که یک معامله‌ای را به شاه معدوم انجام داد و یک حرکتی را د آن زمان انجام داد و جداسازی غیرمتعارف بحرین را به عنوان چیزی که در حد استان ایران هستند را انجام داده‌اند. این را برای این اشاره کردم که این آل خلیفه هیچ اصالت فرهنگی ندارند و عده‌ای هستند که از حجاز می‌باشند و به عنوان کسانی که فقط داعیه‌دار جریان وهابی و تکفیری هستند در این منطقه وارد کردند.

به هر شکل ما با دولتی به عنوان بحرین روبرو هستیم که می‌خواهد در خصوص بحث تابعیت نظر دهد و آن هم سلب تابعیت از یک آدم دینی. در ارتباط با اینکه تابعیت چه چیزی به انسان می‌دهد. هویت ملی و تمتع از حقوق شهروندی و بهره‌مندی از حقوق سیاسی، اشتغال، مناصب سیاسی و ایجاد حمایت‌های حقوقی و سیاسی از اتباع. این‌ها حداقل‌هایی است که مطرح است.

در اسناد بین‌المللی و در کنوانسیون 1930 لاهه بیان شده است که به نفع جامعه است که هر فرد دارای یک تابعیت باشد. بیشتر به این سمت است که افراد بی تابعیت ما نداشته باشیم و خود یک مقوله پذیرفته شده در عرصه حقوق بین‌الملل است. بنابراین اصل لزوم داشتن تابعیت یک اصل حقوق بین‌الملل و پذیرفته شده است.

ماده 15 اعلامیه جهانی حقوق بشر، اشاره می‌کند که هر کس حق دارد دارای تابعیت باشد و احدی نمی‌توان خودسرانه از تابعیت خود محروم نمود. در قوانین کشورها نیز این موضوع بیان‌شده است. در قانون اساسی ایران اصل 41 داریم که این موضوع را حق مسلم هر فرد ایرانی می‌داند این موضوع به عنوان ضابطه در بسیاری از کشورها داریم. مبنای این تابعیت یا اصل خون یا نسب و یا اصل خاک و محل تولد. معاهده 28 سپتامبر 1954 نیویورک و هم‌چنین 1961 به لزوم حمایت قانونی از اشخاص بی تابعیت اشاره می‌کند و باز هم بر این بحث تأکید می‌کند. کنوانسیون حقوق کودک هم بر اینکه هر کودکی که متولد می‌شود باید دارای تابعیت باشد.

پس اسناد بین‌المللی مؤید بحث داشتن تابعیت هستند. اما در قضیه‌ای که اخیراً مطرح شد، شیخ عیسی قاسم یک روحانی است که بیش از 70 سال است که در بحرین ساکن است و زاده این کشور است و در مقابل کسی که می‌خواهد از ایشان سلب تابعیت کند، اساساً بحرینی نیستند. نکته دیگری که شاید کمک کند این است که بحرین عضو کنوانسیون و یا میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی که در 16 دسامبر تصویب شد -و در سال 1976 اجرایی شد- نیز هست که در این رابطه بند 2 ماده 20 اشاره می‌کند که هیچ کشوری حق تابعیت از تبعه خودش را ندارد. پس اینها حداقل‌های قضیه است. اما بحرین و حاکمان بحرین ادعا می‌کنند که مسلمان هستند و بنابراین باید به اعلامیه حقوق بشر اسلامی هم ارجاع دهیم.

ماده 18 اعلامیه حقوق بشر اسلامی اشاره می‌کند که هر انسانی از لحاظ الزام و التزام از یک شخصیت شرعی برخوردار است. که منظور تابعیت است و در ماده 12 بیان می‌کند که هر انسانی بر طبق شریعت حق انتخاب مکان را دارد.

ما اگر مبنا را عضو کشور مجامع بین‌المللی بدانیم، حقوق بین‌الملل روشن می‌کند. در مجموع سازمان کشورهای اسلامی نیز این‌گونه است.

از لحاظ مبانی دینی کشور و وطن متعلق به همه افراد از همه نژادها و اقوام است. در زمان پیامبر این مسئله است که افرادی غیرمسلمان و در تابعیت اسلام بودند و یا تابعیت ایمانی داشتیم و یا تابعیت بر اساس پیمان ذمه.

اگر با این مقدمات این بحث را روشن کنیم این حرکت سلب تابعیت نه از منظر شرع و نه از منظر اعلامیه جهانی حقوق بشر و نه از منظر اعلامیه جهانی حقوق بشر اسلامی 1395 در قاهره، به هیچ‌وجه توجیه ندارد و باید به سراغ عوامل دیگر رفت. بنابراین حرکتی غیرقانونی توسط حاکمانی غیر اصیل در این منطقه صورت گرفته است. در چند روز اخیر فشارهای علیه شیخ عیسی قاسم شدت پیدا کرده که ایشان کشور را ترک کند و ایشان بیان کرده که من به هیچ‌وجه این کشور را ترک نمی‌کنم و علمای بحرین اعلام کردند که اگر خواستند به ایشان دسترسی پیدا کنند باید روی جنازه 5000 جنازه متحصن اطراف بیت ایشان بگذارند.

من در اینجا یادآور می‌شود که وقتی رژیم شاه معدوم می‌خواست با حضرت امام برخورد کند، برای اینکه آن رژیم را از این کار منع کنند، علما نظر دادند و اعلامیه دادند که ایشان مرجع تقلید هستند و همین باعث شد که در آن رابطه رژیم شاه عقب‌نشینی کند و به تعبیری با عالم دین نمی‌توان به‌راحتی برخورد کرد و اینجا یک جرم اضافی بر آل خلیفه در بحرین می‌توان برشمرد که در تمامی ادیان به عالمان دینی و مقدسات دینی احترام می‌گذارند. و مشخص شد که تنها چیزی که موردتوجه و ارزش نیست نقطه‌نظرهای جریان تکفیری است که با مقدسات ستیز دارند وروششان حرمت‌شکنی است پس بنابراین اگر بخواهم این حرکت را جمع‌بندی کنم این حرکت از حیث قواعد حقوق بین‌الملل و حقوق بین‌الملل اسلامی خلاف موازین است و حاکمان بحرین باید جایی و روزی مسئول اعمال خودشان باشند.

دکتر محسن یدائی: در مورد بحث بحرین یک نکته‌ای باید اشاره‌کنم آن است که کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس بحث سلب تابعیتشان مسبوق به سابقه است در خود بحرین در سال 2012 حدوداً 30 نفر سلب تابعیت می‌شوند. اما حساسیت سلب تابعیت از شیخ عیسی قاسم این بار بیشتر از گذشته دارای حساسیت است چون این بار یکی از رهبران برجسته و مرجعیت دینی سلب تابعیت شده است.

 از دو منظر می‌توان به این موضوع پرداخت یکی از زاویه حقوق بشری است و یکی از زاویه حقوق بین‌الملل خصوصی. در بحرین یک اتفاقی که در جریان است اعطای تابعیت بی رویه به بیگانگان است. در قانون 1963 تابعیت بحرین اشاره شده که هر شهروند عرب که 15 سال در این کشور اقامت داشته باشد، تابعیت به وی اعطا می‌شود و هر شهروند غیر عرب 25 سال. از این‌طرف خود پادشاه بحرین بدون این محدودیت زمانی می تواند تابعیت بحرین را به عر شخص اعطا کند و این استثنا در آن قانون است، اما در حال حاضر از این استثناء به منزله یک اصل و در سطح وسیع استفاده می شود همانطور که می بینیم وزیر امور خارجه پاکستان ابزار کرد که بسیاری از اتباع ما دارای تابعیت بحرینی شده اند.

اولین نکته‌ای که در این زمینه باید اشاره کنم اصل 17 قانون اساسی بحرین است. آخرین اصلاحیه قانون اساسی بحرین در سال 2001 انجام شده این اصل دو بند در خصوص تابعیت دارد. در این اصل مقرر شده: "الف- تابعیت بحرینی به موجب قانون مشخص می شود و سلب تابعیت فقط در صورت خیانت یا شرایط دیگر که قانون آن را مشخص می کند امکان پذیر است. ب- هیچ یک از اتباع را نمی توان از بحرین تبعید یا وی را از بازگشت به وطن منع نمود." با توجه به مفاده این اصل کامل می‌توان فهمید که چرا وی را می‌خواهند سلب تابعیت کنند، طبق این اصل در بحرین اگر بخواهند کسی ا تبعید کنند، قطعاً نباید تبعه باشد شرط تبعید در بحرین این است که تابع نباشد بند 2 اصل 17 این را بیان می‌کند.

بیانیه‌ای که وزارت کشور بحرین در سه‌شنبه هفته قبل بیان کرد که طبق بند ج ماده 10 قانونِ تابعیت بحرین سلب تابعیت کرد به استناد مواردی از جمله: خروج از وظایف شهروندی و همزیستی مسالمت آمیز؛ تعمیق مفاهیم طائفه گری؛ مخالفت با قانون اساسی و نهادهای دولتی؛ ایجاد تفرقه در جامعه؛ همچنین تلاش برای ایجاد حکومت روحانیون و وکالت شرعی. این مفاد و دلایل را می‌آورد برای اینکه شیخ عیسی را سلب تابعیت کنند. قطعاً این مفاد از نظر ماهوی دارای خدشه است که بحث سیاسی و حقوقی است و به‌هرحال مرجع احراز حکومت فعلی بحرین است.

این کلیات ماوقع بوده است و طبق قوانین این اختیار داشته است و به نظر می‌رسد که به‌منظور تبعید شیخ عیسی قاسم مجبور بوده است که اول وی را سلب تابعیت کند.

در ادامه بررسی می‌کنیم که این اصل 17 قانون اساسی بحرین مخالف با حقوق بین‌الملل خصوصی و حقوق بشر است یا خیر.  از آنجا که بشر گرایش دارد تا در جامعه بین‌المللی زندگی کند، به‌هرحال رابطه فرد با جامعه در قالب تابعیت تعریف می شود در اصطلاح حقوقی، تابعیت عبارت است از رابطه ای سیاسی، حقوقی و معنوی که بین یک‌طرف فرد و یک‌طرف دولت مطرح می‌شود و ایجاد حقوق و تکالیف میان دو طرف می‌کند یعنی یک‌طرف اشخاص هستند و یک‌طرف هم دولت. کاملاً یک رابطه سیاسی است. یعنی رابطه حاکمیتی است و از طرف حاکمیت با شخص برقرار می‌شود و نه از طرف شخص با حاکمیت. خیلی‌ها به همین موضوع استناد می‌کنند مراجع بحرینی‌ هم به همین موضوع استناد می‌کنند و می‌گویند رابطه ای سیاسی است همانطور که اگر کسی از ایران درخواست تابعیت می‌کنند و دارای تمامی شرایط هم باشد، ایران ملزم نیست که تابعیت را اعطا کند یعنی اراده حکومت در برقراری رابطه تابعیت بسیار مهم است. رابطه ای حقوقی است و ایجاد حق و تکلیف می‌کند. همان‌گونه که تابعان باید تکالیفی را انجام دهند از جمله تکالیف مالیاتی در ازای آن یک سری حقوق هم دارند، مثل حق رأی یا حمایت دیپلماتیک. تابعیت رابطه ای معنوی است یعنی عنصر زمان و مکان در آن دخالت ندارد به‌عنوان‌مثال، اگر پدر ایرانی در خارج از ایران فرزند دار شود، تابعیت ایرانی به وی اعطا می‌شود، چون رابطه خون برقرار می‌شود و علت هم دارد چراکه روابط فرهنگی و اجتماعی زمان و مکان بردار نیست و قابلیت انتساب دارد به فرد. پس این مهم بود که بدانیم تابعیت جز قواعد یک‌طرفه است و دولت اعطا می‌کند و می‌تواند این استدلال شود که بحرین تابعیت سابقی را که اعطا نموده بود در حال حاضر مسترد نموده است.

لازم است جهت تبیین بحق یکی از تقسیم بندب های تابعیت را نیز مورد اشاره قرار دهیم. در یک تقسیم بندی دو نوع تابعیت وجود دارد یک نوع تابعیت اصلی و یک تابعیت اکتسابی. تابعیت اصلی تابعیتی است که به کودک در زمان کودکی اعطا می‌شود و این تابعیت اصلی است و دو سیستم در آن برقرار است: سیستم خون و خاک. در ایران سیستم خون ملاک است و برای اینکه بی تابعیتی ایجاد نشود سیستم خاک را هم موردپذیرش قرار داده‌اند.

تابعیت اکتسابی تابعیتی است که شخص پس از تولد بر اساس اعمال حقوقی کسب می‌کند و خودش دو نوع است یا ارادی و یا غیرارادی. ارادی مثل اینکه خود یک شخص می‌رود پناهنده می‌شود و درخواست تابعیت کشور می‌کند و گاهی غیرارادی است و فرزندی تابعیت کشور را دارد و صغیر است و پدرش بعداً به تابعیت کشور دیگر در می‌آید و این اکتسابی است و غیرارادی است و یا بحث ازدواج و اعطای تابعیت به زوجه به تبع تابعیت زوج نیز چنین است.

سومین بحث، موضوع بی تابعیتی است بر طبق کنوانسیون مربوط به پناهندگان در سال 1951 "اشخاص بدون تابعیت اشخاصی هستند که هیچ یک از کشورها آنها را تبعه خود نمی داند." اگر شخصی هیچ تابعیتی نداشته باشد به وی آپاترید می گویند یا بی تابعیتی. این بی تابعیتی خودش مجاری دارد و مهم‌ترین علت های آن یکی مهاجرت و پناهندگی است و کشوری که تابعیت داشته از وی اخذ می‌کند و به کشوری هم که پناهنده شده است، تابعیت نمی‌دهد. و این شخص بی تابعیت است.

علت دیگر بی تابعیتی اعمال مجازات است و نوعی مجازات قلمداد شود بعد از جنگ جهانی اول بحث سلب تابعیت به عنوان مجازت متأسفانه در رویه کشورها مشاهده می‌شود. یکی از علت‌هایی که می‌توان بیان نمود، بحث اهلیت است. یک‌زمانی، یکسری مجازات‌ها بود برای سلب اهلیت و عملاً افراد را برده می‌کردند و این موضوع منسوخ شد. بعد جامعه بشری به این سمت رفت که سلب تابعیت کند به عنوان یک مجازات، به عنوان مثال، در قانون تابعیت 1945 فرانسه در مواد 96 تا 100 می‌بینیم که فرانسه ممکن است که تابعیت از فردی را به خاطر فرار از خدمت نظام‌وظیفه سلب کند یا به عنوان اینکه خیانت کند و این‌ موارد در قانون امریکا نیز مقرر بوده است، این‌ها نسخ شده ولی به‌هرحال وجود داشته است. یک مبنایی در سلب تابعیت و مجازات داریم، بحث تقصیر تبعه است، و می‌گویند تبعه‌ای باید تابع کشوری باشد که روابط معنوی با آن کشور برقرار باشد وقتی تبعه­ای خیانت می‌کند به کشور، رابطه‌اش با کشور قطع می‌شود و به همین دلیل این کشور می‌تواند سلب تابعیت کند و این مبنایی است که مطرح می‌کنند.

در ماده 981 قانون مدنی ما نیز این موضوع وجود داشت. اما چه اتفاقی افتاد؟ اصول 41  42 قانون اساسی ما بسیار اصول پیشرفته‌ای هستند و به خاطر تعارض این اصول با ماده 981، این ماده منسوخ شد و الان در ایران نه تابعیت اصلی و نه اکتسابی قابلیت سلب از کسی ندارد مگر اینکه خود فرد تابعیت جای دیگری را به دست آورد و تابعیت ایرانی را از دست بدهد. در خصوص سلب تابعیت که موضوع بحث ما است، طبق نظر حقوقدانان، در مورد تابعیت اصلی همه به‌اتفاق اعتقاد دارند که نمی‌توان تابعیت را سلب کرد حتی به عنوان مجازات. در شیخ عیسی هم می‌بینیم که ایشان تابعیت اصلی داشته است و اکتسابی نبوده. در خصوص تابعیت اکتسابی این موضوع اختلافی است اگرچه در حقوق ایران تابعیت اکتسابی هم قابل سلب نیست. علت هم اینکه نمی‌توان سلب کرد این است که این فرد دیگر گذرنامه ندارد و چگونه می‌تواند از کشور خارج شود و اسناد هویتی ندارد. کشورهای دیگر هم اگر بخواهند تابعیت به این فرد اعطا کنند، اسناد تابعیت قبلی را می‌خواهند، همان‌گونه که در کشور ما می‌خواهند. اگر ارائه کند و بگوید سلب تابعیت شده، اکثر کشورها به وی تابعیت اعطا نمی‌کنند.

تا به اینجا می شود این نتیجه‌گیری را نمود که سلب تابعیت اصلی شیخ عیسی قاسم به عنوان مجازات از نظر حقوقدانان امری ناعادلانه و غیر قانونی است و خلاف عرف و رویه موجود میان ملل متمدن است.

از یک منظر دیگر نیز می توان به این بحث ورود داشت، در تابعیت در حقوق بین الملل خصوصی: سه اصل داریم 1- هر فرد باید دارای تابعیت باشند 2- هیچ فرد نباید بیشتر از یک تابعیت داشته باشد 3- تابعیت یک امر زوال‌ناپذیر نیست.

اصل اول بسیار مهم است که ادامه اشاره خواهم نمود چگونه قانون و عملکرد قوانین بحرین، نقض عملکرد قوانین بین‌الملل خصوصی است، در واقع اصل اول به دنبال رفع وضعیت بی تابعیتی افراد است، این اصل خود در بر گیرنده دو قاعده است: 1- همزادی شخص و تابعیت یعنی هر فردی متولد می‌شود باید همان زمان به وی تابعیت اعطا شود 2- قاعد پیوستگی تابعیت یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند تابعیت خود را از دست بدهد بدون آنکه تابعیت دولت دیگری را تحصیل نموده باشد. این باعث می‌شود که بی تابعیتی در جامعه جهانی رشد پیدا نکند. لذا همانطور که مشاهده می شود سلب تابعیت از شیخ عیس قاسم یکی از قواعد حقوق بین‌الملل خصوصی را نقض کرده است و آن قاعده پیوستگی است که در نهایت سبب شده شیخ عیسی فردی بی تابعیت شود علی‌رغم اینکه تابعیت وی اصلی هم بوده است.

دومین بحثی که می توان به آن اشاره نمود بررسی موضوع از منظر حقوق بشری است در ماده 15 اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948 به این موضوع اشاره دارد که هر کس حق دارد دارای تابعیتی باشد و احدی را نمی‌توان خودسرانه از تابعیت و یا حق تغییر تابعیت محروم کرد. همانگونه که مستحضرید در سال 1946 کمیسیون اقتصادی و اجتماعی کمیسیون حقوق بشر را تشکیل داد، و خانم روزولت مسئول کمیته نگارش اعلامیه جهانی حقوق بشر شد دو مرتبه از کشورها نظرخواهی کرد تا اعلامیه حقوق بشر را رسمیت ببخشند اما با اینحال اجماع بین المللی توسط کشور ها در مقبولیت اعلامیه ایجاد نشد و 8 کشور به این اعلامیه در قالب قطعنامه مجمع عمومی رای ممتنع دادند و یکی از این کشورها عربستان بوده و سابقه نقض حقوق بشر دارد.

دکتر اخوان فرد: من می‌خواهم به این موضوع بپردازیم که در قبال این موضوع چه می‌توان کرد؟ نگاه مطالبه گرانه در حقوق بین‌الملل و نگاه فعال را نباید فراموش نکنیم تبعاً رژیم بحرین مدعی مسلمان بودن است و بنابراین اصول اسلامی می‌گوید که مرز ما در اسلام اعتقادات است و نه مرز جغرافیایی. این حدیث مورد پذیرفته در تمامی مسلمانان است. روحیه مطالبه گرایانه را نباید از دست دهیم. و گله‌ای را در خصوص مسئولین خودمان داریم. وقتی سردار سلیمانی اعلام موضع می‌کنند، قطعاً با مسئولیت جمهوری اسلامی ایران هماهنگی شده است یا حداقل اقدامی در نفی این حرکت ما نشنویم. نکته دیگر اینکه باید ببینیم قصه چیست.

ما در ادامه جنگ‌های نیابتی رژیم صهیونیستی و ادامه جنگ‌افروزی‌های دولت استکبار و حرکت‌هایی که رژیم کودک کشی سعودی انجام داده است، ما این حرکت را دران راستا تحلیل می‌کنیم. ما اشتغال جنگ‌های فرقه‌ای و قبیله‌ای را می‌بینیم همین چیزی که در متن حکم محکومیت شیخ عیسی قاسم اشاره شده است. دقیقاً به این سمت می‌خواهند برود، رژیمی که اصالت ندارد و به بعثی‌های عراق در سال‌های اخیر تابعیت می‌دهند آن‌وقت کسی که اصالتاً بحرینی است، می‌خواهند سلب تابعیت کنند.

هدف این‌ها تنش‌های میان عرب و عجم است و ایجاد حاشیه امن برای رژیم صهیونیستی در منطقه خلیج‌فارس. در ارتباط با وظیفه خودمان باید بگویم که مسلمان وظیفه حمایت از مسلمانان دیگر را دارد. حداقل انتظار اعلام انزجار از سوی برخی از محافل است و من نمی‌دانم این کرسی‌های حقوق بشر در دانشگاه‌ها برای چه است. اینجا موقعی است که ما باید صدایی از این‌ها بشونیم، چرا ما نمی‌شنویم و ما گله داریم. عنوان را برای این موقعیت‌ها یدک می‌کشند. حداقل به مجامع بین‌المللی منعکس کنند. کاری که فلسطینی‌ها در قضیه سران رژیم صهیونیستی انجام دادند و مراجعه کردند به مراجعی که دارای صلاحیت جهانی می‌باشند. این حرکت حرکتی است در راستای سایر جنایات رژیم بحرین و باید در این رابطه اقدام داخلی و اقدام حقوقدانان آزاده بین‌المللی را انتظار داریم. و یا حداقل شکایت به سازمان ملل متحد. این موضوع آیا غیر از این است که صلح و امنیت بین‌المللی را به خطر می‌اندازد. اگر یک‌دهم این حرکت را جمهوری اسلامی به کار برده بودند، الآن تمامی کشورهای غربی علیه ایران صف‌کشیده بودند، پی با همان معیاری که سال‌ها از ما طلب کرده بودند، از آن‌ها طلب می‌کنیم. با سلب تابعیت در واقع انگار سلب مسئولیت خودش را برای فروپاشی رژیم کلید زده است. این حرکت خیلی روشن است و اگر در این فضا موضع استراتژیک آن را بخواهیم بررسی کنیم باید ببینیم که چه آینده‌ای دران مقدر است.

سازمان کنفرانس اسلامی باید در جهات حمایت از علمای اسلام اعلام موضع کند اگر بخواهد از رژیم‌های حاکم زورمدار حفاظت کند، که اصلاً فایده‌ای ندارند.

قصد دیگرشان سرکوب آزادی بیان و خلاص شدن از آلام حقوقی است. و چند وقت دیگر در بحرین نمی‌توان فردی را که قَدَر باشد و بتواند حرف بزند، پیدا نمی‌کنید و در کنار این‌ها بحث سلب تابعیت که در کشور خودمان نداریم و فرد حجبر یزدانی را که فردی صهیونیستی است را ما از تابعیت خودمان خارج نکردیم و اتفاقاً بیان کردیم که در ایران باید پذیرا باشیم و باید به دادگاه جهت تعیین تابعیت مراجعه شود. اما حداقل مجازات بحرین می‌توان انتظار داشت: محرومیت از عضویت در سازمان ملل متحد و یا عضویت به‌شرط نداشتن حق رأی.

ما در قضیه کشور بحرین مدعی هستیم به عنوان یک کشور مسلمان و به عنوان یک کشور عضو سازمان‌های منطقه‌ای، بین‌المللی و جهانی و به عنوان کشوری که صلح و امنیت خلیج‌فارس به ما مربوط است. این بحث شفافی است. و قطعاً به ما بیشتر مربوط است تا به آمریکایی که ده هزار کیلومتران طرف تر است. توجه داشته باشید که اگر از موضع دیپلماسی فعال خارج شویم ما محکوم می‌شویم. و نقش افشاگرایانه را نباید فراموش کنیم و در این رابطه باید به نوعی افشاگری کنیم.

دکتر محسن یدائی: در ادامه بحث حقوق بشری باید اشاره نمود که در میثاق حقوق مدنی و سیاسی، در سال 1966 تصویب شد برخلاف اعلامیه جهانی حقوق بشر بحثی از تابعیت به عنوان حق انسانها بیان نشده البته در خصوص کودکان اشاره ای شده است.

بحث بعدی در خصوص دو تا کنوانسیون است که به‌هرحال وجود دارد که یکی کنوانسیون مربوط به اشخاص بدون تابعیت 1954 و مواد 8 و 9 کنوانسیون کاهش بی تابعیتی 1961 است. مواد 8 و 9 در واقع نوعی مقرره حقوق بشری است و بیان داشته است که دولت‌های متعاهد حق ندارند که اشخاص و گروهی را به دلایل نژادی، مذهبی و یا سیاسی از تابعیت خود محروم کنند و موضوع سلب تابعیت را به عنوان مجازات در قوانین خود لحاظ نمایند. حدودا 70 کشور به این کنوانسیون ملحق شده‌اند البته بحرین ملحق نشده است اما اگر نگوییم آمره است، حداقل تا حدی جزء قواعد عرفی است و به خاطر همین وقتی‌که سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم صورت گرفت، حتی امریکا و فرانسه هم محکوم کردند و برخی از ابراز نگرانی کردند.

در پایان دو مطلب را اشاره می‌کنم به‌هرحال کشورهایی که امثال جمهوری اسلامی ایران ورود به این بحث می‌کنند که آیا قانونی است و یا خیر؟ و آیا با اصل منع مداخله در امور داخلی کشور ها مندرج در بند 7 از ماده 2 منشور سازمان ملل متحد تعارض ندارد؟ یک بحثی که مطرح است در پاسخ به این سوال، مسئولیت حمایت مطرح است به این مفهوم که اگر در کشوری قواعد اساسی حقوق بشری نقض شد، کشورهای دیگر می‌توانند ورود کنند و یا بگذارند تا تبدیل به یک بحران بین المللی شود و بعد ورود کنند؟

 که سه مرحله در مسئولیت حمایت مطرح است 1- پیشگیری 2- مداخله حتی مداخله نظامی به شرطی که شورای امنیت مجوز داده باشد. 3- بازسازی

در مرحله اول همه دولت‌ها می‌توانند ورود کنند و بنابراین جمهوری اسلامی ایران هم می‌تواند ورود داشته باشند و از نظر سیاسی و طرق دیگر این امر را محکوم نموده و فشار های بین المللی را بر این کشور تشدید نماید. همان‌گونه که امریکا هم در کشورهای دیگر ورود می‌کند و حتی خود امریکا و فرانسه هم این عمل را محکوم نمودند.

بحث دیگر بحث شورای امنیت است که طبق فصل ششم و هفتم منشور سازمان ملل متحد کاکرد اساسی خود را به عنوان مسئول اولیه حفظ صلح و امنیت بین المللی اعمال می نماید و شورای امنیتی که طبق فصل هفتم، مفهوم صلح و امنیت خود را به صورت خزنده تا ویروس ابولا گسترش داده چگونه نمی‌تواند در این موضوع حقوق بشری ورود نماید که صراحتاً دارد صلح و امنیت را به خطر می‌اندازد!! به‌هرحال به نظر می‌رسد که مجامع بین‌المللی از جمله شورای حقوق بشر و شورای امنیت می‌توانند بسیار اثرگذار باشد و البته کنفرانس همکاری اسلامی سازوکار دارای ضمانت اجرای قدرتمندی ندارد و در حد یک بیانیه است و این هم به خاطر عدم اتحاد کشورها و کارشکنی برخی از کشورهای عربی است ولی حداقل می‌تواند در قالب بیانیه محکوم نماید.