کلمه مندینگو در ویکیپدیا صفحه فارسی یا خیلی از زبانهای دیگر را ندارد، چه آنکه ویکیپدیا برای انواع نژادهای سگ صفحات متنوع دارد. در جستجوی لاتین نیز Mandingo بیشتر با فیلمی ساخته ریچارد فلیچر در سال 1975 شناخته می شود که البته از روی رمان آنستوت است.
مندینگو همانند بسیاری از رمان های دیگر همچون ریشهها، کلبه عمو تم، سرخپوستان آمریکا و ... روایتگر استعمار وحشیانه ای است که در طول حدود 500 سال (با شدت ها و ضعف های مختلف) دهها میلیون انسان را قتل عام نمود. بخشی از این تاریخ در خاک ایالات متحده آمریکا رقم زده شد که در آن سیاهان بیشماری به بردگی انسان های وحشی گرفته شدند.
داستان این رمان از سال 1831 در مزرعه کوچکی در آلابامای آمریکا شروع می شود. مزرعه متعلق به پدر و پسری است به نام ماکس ول که در عرف محلی افراد خوبی محسوب می شوند. آنها پنبه می کارند و روابطشان با همسایگان مطلوب است. اما کار اصلی آنها برده داری است. زراعت پنبه برای آنها بهانه ای است برای مشغول نگاه داشتن بردگان. آنها عاشق پرورش برده هستند همچون دامدارانی که دام های خود را دوست دارند. در میان بردگان این مزرعه موضوع خانواده مطرح نیست. ماکس ول ها نژادهای قوی و سالم و خوش هیکل مزرعه را برای تولید نسل به جفت گیری وا می دارند حتی اگر نر و ماده پدر و دختر، پسر و مادر و یا خواهر و برادر باشند. خودشان هم کنیزکان خوش و بر و روی خودشان را آبستن می کنند و آز آنها مثل اشیای دیگری که به ایشان تعلق دارد استفاده می کنند و دو رگه هایی که از این طریق به وجود می آید را به همراه دیگر غلامان مزرعه می فروشند.
جامعه آمریکا امروز بر بستر تاریخی جنایی سربرآورده که از نگاه جامعه شناختی هزینه های سنگینی را برای تامین امنیت آن ایجاد می نماید.
همین هزینه های سنگین موجب پذیرش مکتب دولت - ملت در اداره دولت های غربی به ویژه آمریکا شده است. در این نظریه حفظ امنیت و تمامیت مرزهای سیاسی به شکل گیری جامعه های عظیم اطلاعاتی - امنیتی منوط است و تنها از طریق گسترش کارکرد امنیتی سازی جامعه توانایی کنترل تغییرات اجتماعی وجود خواهد داشت. نظریه پرداز مشهوری که در حال حاضر در این حوزه بیشترین تمرکز را دارد آنتونتی گیدنز (متولد 1938) انگلیسی است.
«گیدنز در دوره نخست وزیری تونی بلر به عنوان یکی از مشاوران وی به اجرای ساختار این نظریه در انگلیس پرداخت و همزمان دولت جورج بوش را نیز در این حوزه همراهی نمود. از نظر گیدنز برای موفقیت هر چه بیشتر این تئوری در اداره حکومت و جامعه جهانی باید بیشترین تمرکز و سرمایه گذاری بر افزایش قدرت نظارتی دولت صورت بگیرد. او معتقد است نظریه های نیروی محرکه سرمایه داری مارکس، صنعت گرایی دورکیم و خردگرایی وبر دیگر توان مدیریت شرایط امروز جهان را ندارند و تنها قدرت نظامی و اطلاعاتی می تواند ضامن موفقیت به شمار برود.»
بر این اساس نوع واکنش دولت امنیتی آمریکا علیه تحولات داخلی از دوره تظاهرات دانشجویی و ضد بردهداری دهه شصت تا جنبش های معاصر همانند تسخیر وال استریت و بحران فرگوسن همگی در قالب این نظریه تفسیر می شود. به عبارت دیگر وجه دوم این نظریه اثبات وجود شکاف میان دولت و ملت است. شکافی که از تاریخ آمریکا نشات می گیرد و سرویس های اطلاعاتی مامور پر کردن آن به شیوه های سرکوب گرانه هستند. این الگو از آنجا که توانایی مدیریت دائمی بحران های اجتماعی را ندارد، به عنوان یک سلاح علیه امنیت جوامع قابل استفاده است. از این رو آمریکا برای تزریق این الگو در میان کشورهای هدف کوتاهی نمی کند. فروپاشی جامعه هدف از درون با استفاده از نیروهای معارض درونی راهبردی ایده آل برای یک دشمن بیرونی محسوب می شود. شکاف هایی که نظام سلطه در دوره های مختلف در میان کشورهای گوناگون ایجاد کرده است بر اساس نظریه شکاف دولت - ملت تفسیر می شود.
هند، سودان، پاکستان، افغانستان، گرجستان، اوکراین، ونزوئلا و بسیاری از کشورهای دیگر مستندهای فراوانی در تحریک بخش هایی از جامعه خود علیه حاکمیت دارند. این تئوری در سال 88 در ایران نیز برای چندمین بار مورد استفاده قرار گرفت. تا پیش از کودتای 88 تاریخ انقلاب اسلامی تلاش های نظام سلطه در ایجاد تفرقه داخلی در کشور را تجربه نموده بود. جنبش های تجزیه طلبی در اوایل انقلاب و دامن زدن به اختلافات داخلی و جناحی در طول انقلاب بخشی از راهبردهای ثابت دولت های غربی علیه استقلال ایران بوده است. بخشی از این بستر سازی نیز توسط جریان های روشنفکر غرب زده در تاریخ انقلاب اسلامی دنبال شد. شهریار زرشناس معتقد است این جریان از سال 1360 اقدام به ایستادن در برابر مفهوم انقلاب اسلامی نمودند؛ اما از آنجا که توانایی بیان مستقیم نظرات خود را نداشتند، روش القای پشیمانی از انقلاب را به شیوه های غیر مستقیم به خصوص در بازار ترجمه کتاب بر روی افکار عمومی آغاز نمودند.
«سروش و شاگردان وی نمی توانستند به صورت مستقیم چنین مکتوباتی داشته باشند چون نقاب نفاق داشتند و تحت عنوان انقلابی حرکت می کردند و اگر این نقاب را کنار می زدند همه موقعیت ها را از دست می دادند و کارکردشان هم از دست می رفت. بنابراین بازار ترجمه کتبی با چنین مضامینی را گسترش دادند. یک دفعه در سال های 60 و 61 به بعد آثار هانا آرنت، مانس اشپرپر، آرتور کوئیسلر، جورج اورول، اریک فروم و ... به وسعت در جامعه منتشر می شود. حیرت انگیز است که قبل از انقلاب حتی یک کتاب هم از آرنت یهودی به عنوان ایدئولوگ صهیونیسم جنگ سرد علیه شوروی در ایران ترجمه نشده بود.»
اما کودتای 88 یک پازل بزرگ از قدرت نمایی نفوذ بیگانه در جامعه ایران به شمار می رود. نفوذی که در بعد اقتصادی از قدرت تحریم بهره می برد، در بعد اجتماعی به سیاه نمایی و مساله سازی رسانه های صوتی و تصویری وابسته بود و در بعد فرهنگی نیز از طریق تزریق سبک زندگی آمریکایی توانسته بود بخش هایی از جامعه را در غبار فتنه مسحور نماید. رشته های متعدد این نفوذ توانست در طول چند ماه فضای ملتهب سیاسی را در کشور تداوم بخشد.
اما استمرار این فضا در کشور در توان دولت های غربی و صهیونیسم بین الملل قرار نداشت. این تلاش ها در نهایت در سطح التهاب سیاسی باقی ماند و عقبه فرهنگی و سالم نظام اسلامی در نهایت در برابر این کودتا مقاومت نمود. ساخت درونی نظام اسلامی از آنجا که از روی ستم و بر روی پشته هایی از کشتگان و مظلومان بنا نشده است، بی شک بسترهای لازم برای ایجاد شکاف میان توده و حاکمیت را ندارد. طبقه اصلی مسئولان و حاکمان جمهوری اسلامی نه تنها سابقه هایی از جنس سران حکومت های غربی در پرونده ندارند، بلکه خود از جنس مردم و مطالبات آنها هستند. در طبقات سران حکومت های آمریکایی و غربی و حتی بخش های عمده ای از کاست بورژوازی آنها، ملاکان، زمین داران و سرمایه دارانی نفس می کشند که دارایی های خود را با غارت و نابودی انسان های دیگر به دست آورده اند و یا از چنین طبقاتی به ارث برده اند.
از این رو با کمترین تنش اجتماعی در آن جامعه تمام تاریخ ظلم های گذشته از استعمار کریستوف کلمب و قتل عام سرخپوستان تا نابودی مندینگ ها برای افکار عمومی زنده می شود. قتل یک سیاه پوست توسط پلیس کافیست تا خشم فروخفته چند قرن گذشته را برای اذهان عمومی بازتولید نماید و به صورت اعتراضات اجتماعی به نمایش درآید. اما این مدل علی رغم خواست نظام سلطه در ایران قابل اجرا نبود. کودتای 88 هر چه از فردای انتخابات در 23 خرداد 88 فاصله می گرفت با کاهش هیجانات سیاسی و آگاهی مردم از جنس مطالبات سران فتنه، میزان حمایت های عمومی از کودتاگران نیز کاسته می شد. از سوی دیگر حاکمیت نیز که دلیلی برای امنیتی سازی جامعه از جنس مدل آنتونی گیدنز نمی دید، تنها با استفاده از نیروی پلیس و نیروهای مردمی توانست این التهاب سیاسی را مدیریت نماید. در حالی که تحرکاتی شبیه کودتای 88 در کشورهای غربی با حضور ارتش و خودروهای زرهی کنترل می شود.