«تا آخرین نفس از آقای هاشمی و اهدافش دفاع می کنم» این جمله را نه یکی از مریدان آیت الله هاشمی که عفت مرعشی، همسر آیتالله می گوید. فرزند آیت الله سیدصادق مرعشی از علمای روزهای قبل از انقلاب که حالا شصت سالی می شود همراه و همگام شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی است. میگوید 20 سال نخست زندگی با هاشمی سخت ترین دوره زندگی اش بوده است، روزهای مبارزه و زندان آیت الله و بزرگ کردن 5 فرزند بودن حضور پدرشان.
او از روزهای مبارزه آیتالله گفته است، از فرزندانش که به عقیده وی سیاستمدار نیستند اما سیاست آنها را رها نمیکند. فرزندانی که با مادرشان راحت تر دردل می کنند و با پدر بحث کاری و جدی دارند.
صحبت از تهمتها و بداخلاقی ها علیه آیتالله هاشمی که می شود میگوید شاید ما در مقابل این بداخلاقی ها کم بیاوریم اما آیت الله صبور است و گاهd ما را آرام می کند.
او در این گفتگو از زندان رفتن مهدی و فائزه گفته، از ازدواج موفق دخترانش با دو برادر و پسرانش با دختران فامیل.
اهم سخنان عفت مرعشی در گفتگو با ویژه نامه نوروزی روزنامه آرمان را در ادامه بخوانید؛
*بعد از ازدواج با آقای هاشمی زندگیم تحت تاثیر شخصیت و افکار بلند ایشان قرار گرفت و تمام تلاشم این بود که بتوانم به عنوان یک پشتیبان و همراه، آقای هاشمی را در رسیدن به اهداف بلندش یاری کنم. تا ایشان بویژه در ایام مبارزه حداقل درباره خانواده خود نگرانی نداشته باشد. طبیعی است که این زندگی با آقای هاشمی در این نزدیک به شصت سال در افکار و شخصیت من تاثیر برجستهای گذاشته است.
*در بیست سال نخست زندگی مشترکم با آقای هاشمی، که سخت ترین دوره بزرگ کردن 5 فرزند ایشان بود، آقای هاشمی یک سیاستمدار نبود، یک مبارز بود و من و بچهها همواره پشت در زندانها منتظر دیدار ایشان بودیم. در دوران زندانهای دهه چهل بیماری فاطمه و رنجوری محسن و در دهه پنجاه بهانه گیری مهدی و یاسر واقعا برای من سخت بود. عملا من باید هم پدر میبودم و هم مادر و هم پشتیبان آقای هاشمی که خدای نکرده به اعدام محکوم نشود. شرایط به نحوی بود که بعضی مواقع که ما با بچه ها به ملاقات آقای هاشمی در زندان میرفتیم بی تابی بچه ها برای ایشان حتی زندانبابان و ساواک را هم به گریه میانداخت.
*یکبار که به ملاقات آقای هاشمی رفتم به قدری شکنجه شده بود که نمیتوانست روی پای خود راه برود. زندانبان او را آورد و بچهها خود را به بغل پدرشان انداختند اما وقت ملاقات را بلافاصله تمام کردند. در این شرایط نمیشد محسن را که خردسال بود از پدرش جدا کرد به نحوی که اکثر مامورانی که آنجا بودند به گریه افتادند.
*بچهها با من خیلی راحتتر از پدرشان هستند و بیشتر حرفهای جدی و کاری را با پدرشان میزنند. درد دل ها و مطالب دیگر را با من مطرح میکنند. فرقی بین دخترها و پسرها در این موضوع نیست. معمولا وقتی مساله کمک به فرد و کار خیری مطرح است بچه ها برای اینکه نتیجه بهتری بگیرند من را واسطه صحبت با پدرشان می کنند.
*هیچ کدام از فرزندان من سیاستمدار نیستند، فاطمه بزرگترین فرزندم خود را وقف امور خیریه و کمک به بیماران کرده، محسن به کارهای عمرانی و سازندگی علاقه زیادی دارد، فائزه در حوزه ورزش و فعالیت های زنان وقت خود را صرف می کند، مهدی به فعالیت های صنعتی و توسعه علاقه زیادی دارد، یاسر نیز به امور تحقیقاتی و دانشگاهی مشغول است.
*به دو دلیل، سیاست فرزندانم را رها نمیکند، بعضی از احزاب سیاسی میخواهند که با ارتباط با فرزندان آقای هاشمی از اعتبار ایشان استفاده کنند، و جناح مقابل نیز با پرونده درست کردن و آزار فرزندانم میخواهد حساب خود را با آقای هاشمی تسویه کند.
*زندگی ما تفاوتی با سایر خانوادهها ندارد، زندگی متوسطی داریم، البته به دلیل مشغله آقای هاشمی و مسائلی که باید از طریق خانواده به ایشان منتقل شود طبیعتا کمتر از خانواده های دیگر وقت استراحت و تفریح داریم.
*{دلیل همراهی با آیت الله هاشمی در مراسم ها و کنفرانس ها}: هم برای خودم جالب است و هم این معنا را دارد که تا آخرین نفس از آقای هاشمی و اهدافش دفاع میکنم.
*وقت زیادی برای تلویزیون دیدن نمیگذاریم، شاید در روزی حد,د نیم ساعت تا یک ساعت. از بعضی شبکههای ماهواره هم بعضا استفاده میکنیم اما دیدن ماهواره در خانواده ما از جامعه خیلی کمتر است.
*با فعالیت زنان در صورتی موافقم که اولا مانع وظایف اصلی آنها یعنی حفظ خانواده و تربیت فرزندان نشود، ثانیا حضور زنان در جامعه نمایشی نباشد بلکه براساس شایستگی های آنان باشد. این حضور نیز همراه با حفظ اخلاق و حریم خانواده باشد. می توانم بگویم در این موضوع نظرم به نظر رهبر انقلاب نزدیکتر است.
*اخلاق، شخصیت و صبر آقای هاشمی به گونهای است که تهمتها و کینه ورزی ها را به روی خود نمی آورند و معمولا چیزی نمیگویند. ظرفیت تحمل بسیار زیادی در قابل بی اخلاقیها، تهمتها و دروغها دارند. به نحوی که بعضا صبر ما نیست به بی حرمتی و ظلمی که به ایشان میشود تمام می شود و ایشان اعضای خانواده را آرام می کنند.
*فائزه و مهدی به زندان رفتند. من هیچ وقت فکر نمیکردم که کار کشور به اینجا برسد که افراد بیگناه را بخاطر مسائل سیاسی به زندان بیندازند. هیچ فرصتی را برای ملاقات با فائزه از دست نمیدادم و هر هفته به ملاقاتش می رفتم. حالا هم فرصت ملاقات با مهدی را از دست نمی دهم. احساسی که دارم شبیه احساسی است که در زندان و زمان ملاقات با آقای هاشمی داشتم.
*اگر رفتار اشتباهی از فرزندانم ببینم مثل هر مادری به وظیفه ام که تذکر دادن و راهنمایی کردن است عمل می کنم، اگر تکرار کنند جدی تر تذکر می دهم.
*فرزندانم ازدواجهای موفقی داشتند. فاطمه و فائزه با فرزندان مرحوم لاهوتی که رفیق و هم زندانی آقای هاشمی قبل از انقلاب بودن در همان اوایل پیروزی انقلاب ازدواج کردند. محسن، مهدی و یاسر نیز از دختران فامیل همسرشان را انتخاب کردند و زندگی خوبی دارند. نوهها نیز ازدواج کردند و من هم مثل هر مادر یا مادربزرگی در جریان ازدوج فرندان و نوه هایم بوده ام.