غربیان، شاه شدن رضاخان را همواره به عنوان نمادی از مدنیت و پیشرفت ایران عنوان میکنند. هر چند نمیتوان انکار کرد با آمدن وی برخی کارهای اصلاحی ظاهری چون ساختن راه، ساختمان سازی و راه آهن در ایران ایجاد شد ولی باید دانست هر دولتی نهایتاً برای حفظ پایداری خود مجبور به انجام دادن این کارها است. ولی کاری که رضا خان با فرهنگ ایرانی کرد کار هر کسی نبود.
در حقیقت رضا شاه، کار فرهنگی را با کار نظامی یکی میدانست. وی ترقی فرهنگی را با ترقی نظامی همسنگ میپنداشت و به همین دلیل میخواست در عرض اندک مدتی ایران تبدیل به اروپایی جدید گردد.
این کار بجز با تخریب فرهنگ گذشته و مذهبی ایران امکان نداشت. رضا شاه ایران را چون پادگانی بزرگ میدانست که وی به عنوان فرمانده آن اطاعت محض از سربازانش میخواست و لزوماً برای ایجاد نظم و اطاعت محض میبایستی نسق سربازان را میکشید. مظاهر تمدن از تغییر چهره تهران شروع شد. شهردار انقلابی وی یعنی بوذرجمهری که از نظامیان بود به زور سرنیزه خیابانهای ضربدری تهران را ایجاد کرد. این خیابانها از هر جایی که میرفتند مهم نبود چه اثر فرهنگی یا هنری را نابود میکنند. هر چه بر سر راه بود بایستی نابود میشد. خصوصاً اگر نمادی از نظام گذشته بود.
پس از مدتی تخریب و ساخت و ساز تهران تا اندازهای به چشم شاه و حلقه شبه روشنفکری گرد وی نشست. ولی این شهر یک چیز مهم کم داشت. چهره آدمها و عابران آن هنوز قجری و قدیمی بود. حال بایستی آدمهای این کوچه و خیابان مدرن میشدند. پس فرمان تعویض لباس و لباس متحدالشکل صادر شد. مردم مبلس به کت و شلوار و کلاه پهلوی شدند. گاه این تغییر چهره شکل خنده داری میگرفت. چه بسیار کسانی از اهالی شهر یا بیرون آن پولی جهت خرید لباس نداشتند ولی قیچی حکومت نظامی آنان را مدرن میکرد. لباس بلند به مد و قیچی کوتاه میشد و بدون آنکه اصلاحی در آن انجام گیرد به شکلی خنده دار بر تن صاحب آن آویزان میماند. چه بسیار مردانی که با همین چهره شهر را زشت تر میکردند. انگاری میخواستند با این فرمان شاه مخالفت نمایند.
ولی با این همه مسائل بر دل شاه نمینشست. شاه الگویی جهت تغییرات میخواست. شاه که حتی سفری به خارج نداشت چاره کار را سفر به ترکیه که دم دست ترین کشور شبه اروپایی بود دید. ترکیهای که با رهبری مصطفی کمال پاشا که بعدها آتاتورک نام گرفت عثمانی را به ترکیه اروپایی تبدیل کرد و تمدن اجباری را به عثمانی تزریق کرده بود. این دو جامعه شباهتهایی با هم داشتند. شاه از این اصلاحات خوشش میآمد. پس سفری دو هفتهای که بعد یک ماهه شد برای شاه ترتیب یافت. ترکها سنگ تمام گذاشتند. علاوه بر فخر فروشی در نمایش ارتش، تمدن شبه اروپاییشان را هم به رخ شاه ایران کشیدند. ترتیب دادن مجالس رقص که مخلوطی از زنان و مردان بودند چندان به مذاق شاه بد نیامد. رژه دختران پیشاهنگ و زنان بی سربند، هم. رضا شاه که تحت تأثیر قرار گرفته بود بعدها گفت: «ما رفته بودیم با یک مرد بسیار بزرگ ملاقات کنیم. ما باید ملت خودمان را همانطور به درجات رشد و حیات برسانیم که او ملت خودش را رسانیده بود».
در این سفر شاه گشاده دست شد و مناطق مهمی از مرزهای مورد اختلاف را به ترکیه داد. در عوض سوغات تغییر فرهنگ را از آنان پاداش گرفت. هنوز سالی از بازگشتش نگذشته بود که جرقه تغییرات در ذهن شاه به طوفانی تبدیل شد. فرمان جدید صادر شد. فرمان کشف حجاب.
حال ما دیگر با تمدن اروپا راه میپیمودیم. ولی رضا شاه نمیدانست که ایران نه تنها اروپا نیست بلکه حتی ترکیه نیمه تمدن به ظن رضا شاه هم نیست. ریشه دینی مردم چنان عمیق بود که فقط کافی بود واقعهای چون شهریور بیست پیش آید که این پادگان بزرگ سر به شورش زند و هر چه رضا شاه کاشته بود در آتش شورش مردم بسوزد.
سفر رضا شاه به ترکیه حاوی تغییرات زیادی برای ایران شد که بیش از این باید بدان پرداخت. تعدادی از تصاویر آن سفر دیدنی است: