وی در جریان برگزاری همایش سیاست خارجی دولت توسعه گرا در سال 86 -که برگزار کننده آن نیز خود مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام(مجموعه تحت مدیریت روحانی در آن زمان) است-، می گوید: "خیلی مهم است که تابلوی ما در همه کارها توسعه باشد. اینکه ما هویت اسلامی و انقلابی مان را حفظ کنیم و الهام بخش باشیم و نسبت به روابط خارجی مان به دنبال تعامل سازنده و موثر باشیم، به دنبال همان جمله «توسعه» است و مهم این است که ما می خواهیم به توسعه برسیم." لذا برای درک رفتار دولت در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی همواره باید تابلو "توسعه" را مدنظر قرار دهیم! و بدانیم که آنچه برای روحانی و دولتش مهم است، رسیدن به توسعه است. بحث پیرامون چیستی و کیستی "توسعه" مد نظر روحانی اما جای خود را خواهد داشت. سوال این است که آبشخور فکری اصلی روحانی و تیم همراهش کجاست و در نظر آنها رسیدن به توسعه از چه راهی متصور خواهد بود؟ مرور سوابق روشن حسن روحانی و دیگر مهره های مؤثر دولت یازدهم در 37 سال حیات انقلاب اسلامی تا حد زیادی خواهد توانست ما را با توسعه مدنظر روحانی آشنا کند.
مقطع حضور حسن روحانی در ریاست مرکز بررسی های استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را باید تاثیرگذارترین مقطع حیات فکری وی دانست. حضور طولانی مدت وی در ریاست این مرکز در سایه همفکری با افرادی نظیر محمود سریع القلم؛ او را به رهیافتی جدید از مدل پیشرفت کشور؛ امنیت ملی و توسعه اقتصادی رسانده است. وی می گوید:" اگر ما سیاست خارجی و امنیت ملی را اقتصادی تعریف کنیم، خود به خود با اتکاترین راهبرد بازدارندگی را به ارمغان آورده ایم." نگاه اقتصادی روحانی به مسئله امنیت ملی اما جای تاملی بیش از این دارد. روحانی و مجموعه فکری دولت یازدهم، رسیدن به قدرت اقصادی قابل اتکا برای تامین امنیت ملی پایدار را اما از مسیر توسعه روابط خارجی با کشورهای غربی و توسعه یافته تعریف می کند.
رهیافتی که مبتنی بر ارتباط با کشورهای توسعه یافته بدون توجه به تناقضات بنیادین و هویتی جمهوری اسلامی با آنها است. محمود سریع القلم مشاور تایید و تکذیب شده حسن روحانی در دولت یازدهم، از جمله افرادی است که سابقه همکاری پژوهشی طولانی با حسن روحانی را در کارنامه خود دارد. سریع القلم نگاه جالب توجهی به ستون خیمه افکار دولت یعنی کلیدواژه "توسعه" دارد. وی معتقد است:" مدارهای گسترش کارآمدی)توسعه(، تعامل معقول داخل با خارج است. بدون کار بین المللی نمی توان کارآمدی را در داخل به وجود آورد."
عملی شدن توسعه اقتصادی از مسیر ارتباط گسترده با غرب اما با چالش های مهمی روبرو است. وابسته شدن اقتصاد ملی به سرمایه خارجی و تبعات منفی ناشی از آن، ابتدایی ترین اِشکال وارده بر این شکل از توسعه اقتصادی به حساب می آید. از طرفی؛ تجربیات تاریخی روشنی وجود دارد که مفروض مبنایی این نوع تفکر را با چالش های جدی مواجه می کند. به عنوان مثال؛ کشورهایی همچون مصر، لیبی و تونس که در سه دهه گذشته بیشترین ارتباط ممکن با کشورهای غربی را داشته اند؛ نه تنها به توسعه اقتصادی قابل توجهی طی بیش از سه دهه دست نیافته اند، که در مراحل ابتدایی توسعه اقتصادی، انسانی و غیره دست و پا می زنند. مسئله اما این نیست که در پیش گرفتن سیاست خارجی تعامل گرا با قدرت های غربی و در راس آن آمریکا تا چه حد می تواند زمینه ساز رسیدن ما به قدرت اقتصادی باشد!
مسئله مهم تر آن است که آیا بر فرض کمک آمریکا و غرب به جمهوری اسلامی برای ترمیم اقتصاد خود؛ مشکلات ما و غرب تمام خواهد شد؟ جواب این سوال روشن است! غرب و در راس آن آمریکا؛ می خواهد با استفاده از ابزارهای نرم و سختی که در اختیار دارد، ارزش های بنیادین خود را به تمامی ملت های دنیا سرایت داده، آنها را غربی کند! در مقابل؛ انقلاب اسلامی نیز مدعی گسترش افکار و سبک زندگی مورد نظر خود در سطح جهان است. درواقع؛ مشکل غرب و انقلاب اسلامی بیش از آنکه بر سر تحریم های اقتصادی یا انرژی هسته ای باشد؛ تضادی هویتی و بنیادی می باشد.
در این مسیر؛ به نظر می رسد جامعه و نخبگان سیاسی-فرهنگی کشور دچار نوعی سهل اندیشی آشکار شده اند. چرا که تخفیف سطح درگیری ایران و غرب به چند عدد سانتریفیوژ یا تحریم اقتصادی و بانکی، بیش از آنکه کمکی برای حراست از منافع ملی ایرانیان باشد؛ کمک به دشمن برای پرت کردن حواس جامعه ایران از تضاد هویتی و بنیادین او با انقلاب اسلامی خواهد بود. نتیجه ی اصرار بر ادامه ی این تحلیل اشتباه و تاکید یکسویه بر مسئله دروغگویی آمریکا و غرب در مورد عمل به تعهدات مندرج در توافق هسته ای(برجام) می تواند زمینه فریبکاری استراتژیک غرب و آمریکا در برابر افکار عمومی ایران را فراهم کند. این فریب راهبردی می تواند در قالب اعطای برخی امتیازات مندرج در متن برجام و یا در مقیاسی بزرگتر، رفع تمامی تحریم های اقتصادی! و حتی قبول انرژی هسته ای ایران از سوی غرب باشد.
سوال این است که در صورتی که غرب در قالب مذاکره و تعامل، رفع برخی از محدودیت های ظالمانه تحمیل شده بر ملت ایران را بپذیرد؛ گام بعدی چه خواهد بود؟ طبیعتاً عملی شدن این اتفاقِ دور از انتظار، در اولین گام، زمینه تغییر ذهنیت حداقل! بخشی از جامعه ایران را نسبت به غرب فراهم خواهد نمود و تز فروکاستن سطح درگیری های ایران و غرب به سانتریفیوژ و تحریم های اقتصادی تا حد زیادی تثبیت خواهد شد. بستر ایجاد شده بر اثر اعطای امتیازات محدود غرب به ایران؛ می تواند زمینه خوش بینی جامعه ایرانی به نیات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب را فراهم کرده؛ راه را برای فعالیت هر چه بیشتر غربگرایان در سطح ایران باز کند.
طبیعتاً مهیا شدن چنین فضایی به تدریج می تواند زمینه نفی ارزش های بنیادین انقلاب اسلامی و گرایش جامعه ایران به سوی ارزش های غربی را فراهم کند. ذکر این نکته ضروری است که بر خلاف تئوریسین ها و افراد مشغول به فعالیت در مراکز تحقیقاتی، دغدغه اصلی و اولیه غالب افراد هر جامعه ای تأمین معاش است. لذا شکل گیری بستر خوش بینی به غرب در اثر اعطای برخی امتیازات مقطعی به ایران، می تواند علاوه بر فعالتر کردن جریان غربگرا در کشور، زمینه طرد جریان سیاسی-رسانه ای پایبند به ارزش های انقلابی را از سوی عموم جامعه فراهم کند.
بار دیگر به مطلب ذکر شده در ابتدای بحث بازمی گردیم!:"غرب و در رأس آن آمریکا؛ می خواهد با استفاده از ابزارهای نرم و سختی که در اختیار دارد، ارزش های بنیادی خود را به تمامی ملت های دنیا سرایت داده، آنها را غربی کند! در مقابل؛ انقلاب اسلامی نیز مدعی گسترش افکار و سبک زندگی مورد نظر خود در سطح جهان است. درواقع؛ مشکل غرب و انقلاب اسلامی بیش از آنکه بر سر تحریم های اقتصادی یا انرژی هسته ای باشد؛ تضادی هویتی و بنیادی می باشد." در نتیجه؛ فروکاستن تضاد و چالش انقلاب اسلامی و غرب به مسائلی همچون انرژی هسته ای یا تحریم های اقتصادی، چیزی جز فریب دادن خودخواسته جامعه ایرانی در برابر هژمونی جهانی سازی غرب نخواهد بود. نفسِ فروکاستن تضاد انقلاب اسلامی ایران و غرب به این سطح و سپس ادعای امکان پذیر بودن حل منازعه فی ما بین از طریق گفتگو و مذاکره!، خواه ناخواه زمینه نفوذ فکری غرب را در سطح جامعه و افکار عمومی ایران فراهم می کند. ما چه این مسئله را آشکارا بیان کنیم، چه بخواهیم آن را کتمان کنیم؛ فرآیند تشریح شده تا حد زیادی با منش و کنش های دولت یازدهم در زمینه سیاست داخلی و خارجی همخوانی دارد.
لذا نفسِ فروکاستن سطح درگیری انقلاب اسلامی و غرب به چند سانتریفیوژ و تحریم بانکی و نفتی؛ و سعی در القای این دروغ به جامعه ایران، به معنای باز کردن اولین دریچه های نفوذ دشمن در سطوح فکری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه است. در پیش گرفتن این رویکرد نه تنها ناشی از یک اشتباه محاسباتی فاحش است که جامعه را نیز در تقابل با غرب؛ دچار اشتباهات محاسباتی مهلکی در کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت خواهد کرد. از نظر نویسنده؛ پروژه نفوذ غرب و آمریکا در سطح جامعه ایران؛ از ابتدای شکل گیری این رویکرد محاسباتی در بین مسئولین دولتی کلید خورده است و ما اکنون در برابر واقعیتی فراتر از نفوذ قرار داریم! فراتر از مسئله نفوذ؛ عقب نشینی های مکرر مسئولین دولتی در برابر غرب و تاکید مکرر آنها بر خوش بینی! به غرب است. شکی نیست که جامعه انقلابی ایران، اکنون سیبل عوامل نفوذی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب شده است.
در این زمینه؛ بر خلاف آنچه تصور می شود؛ مهم ترین پادزهر مقابله با نفوذ دشمن در متن جامعه ایران؛ دنبال کردن و مبارزه میدانی با عوامل، افراد و روزنه های نفوذ دشمن نیست؛ بلکه ارتقاء سطح درگیری انقلاب اسلامی و غرب از سطح انرژی هسته ای به تأکید بر تضاد بنیادین غرب با اسلام و انقلاب اسلامی مردم ایران است. مسئله ای که می تواند مدیریت صحنه جنگ "نفوذ" را از دست دشمن خارج کرده؛ او را به صورت قابل توجهی دچار انفعال کند. در مقابل؛ تخفیف مشکلات ایران و آمریکا به سطح چند سانتریفیوژ و تحریم اقتصادی می تواند راه نفوذ شمن در ابعاد مختلف را باز کند.