اصطلاحات رایج در میان صوفیان و دراویش

به گزارش افکارخبر، یکی از شیوه های شناسایی فرقه‌های ساختگی و انحرافی، مطالعه زبان رایج و لحن گفتاری و نوشتاری افراد درون فرقه‌ها می‌باشد و معرفی ادبیات گفتاری و نوشتاری این نوع جریان‌های منحرف، بخشی از تفکرات و ایدئولوژی‌های خاص آنها را نمایان می‌کند، که به سهولت از این بستر می‌توان به منش و ابعاد ناشناخته فرقه‌های ساختگی و جریان های منحرف اعتقادی پی‌برد.

لذا قصد داریم، اصطلاحات رایج درون فرقه‌ها را که به شناخت ماهیت اصلی فرقه‌های ساختگی کمک می‌نماید، معرفی کنیم.


در کتاب اصطالاحات الصوفیه نوشته «عبدالرزاق کاشانی» اصطلاح قطب اینگونه تعریف شده است: «آن یگانه‌ای است که موضع نظر خدا - از عالم - در هر زمانی است و او بر قلب اسرافیل علیه السلام است.»

نورعلی تابنده قطب فعلی فرقه نعمت اللهیه گنابادی نیز این اصطلاح را اینگونه تعریف کرده است: «قطب همانندآهنی است در سنگ پائین آسیا(منظور مریدان است) که سنگ بالا(مقام قطب) بر محور آن می‌گردد. البته این مقام را تنها متکی بر خود و اقطاب ماقبل و مابعد سلسله طریقتی فرقه خود بیان می‌نماید، نه برای امام حی و حاضر،(امام زمان ارواحنا فداک) …! و مقام ولایت عبارت است از رتبه فنای فی‌الله؛ «ولی» که همان قطب است در این مرحله در تجلی خداوند محو و مستهلک شده و به علت شکر و استغراقی که بر او عارض می‌شود تابعیت و عبودیت به حسب صورت(نماز و روزه) از او مرتفع می‌شود، اما از نظر معنا او عین تابع و عابد است…!؟»

حال اشکالاتی بر این عقاید باطل به مدعیان فرقه‌های انحرافی که داعیه‌دار مذهب شیعه اثنی‌عشری و پایبند به قرآن و عترت هستند وارد است. البته این اشکالات که در غالب سوال مطرح می‌شوند، همیشه بی‌جواب مانده و دراویش با سکوت خود مهر باطلی بر این عقاید و باورها زده‌اند!

آیا انتصاب اینگونه تعابیر در میان شیعیان مختص و منحصر به امام عصر، حضرت بقیه‌الله(عج) نیست؟!

آیا استفاده از این تعابیر برای غیرمعصوم، جهت عوام‌فریبی و دعوت به خود نیست؟!­­

اگر امرِ مهمی مانند ولایت، به صورت مخفیانه و پنهانی باشد، مومنان واقعی چگونه می‌توانند ولی خدا را بشناسند!؟

آیا وقتی نورعلی تابنده(قطب فرقه گنابادی) ادعای انتقال ولایت را اینگونه دارد، چرا افراد گروه‌ها و فرقه‌های دیگر، مدعی نشوند که این ولایت به اجدادشان به صورت مخفیانه منتقل شده و چرا من و شما قطب نباشیم!؟

مدعیان قطبیت و ولایت در مقابل سوالات و اشکالات بر این عقاید باطل و انحرافی که جایگاهی در نزد شیعیان ندارد، به این سوالات چنین پاسخ می‌دهند: «این ولایت(ولایت نوعی)، جزء اسرار بوده است که به دلیل ترس ائمه از دشمنان، بصورت مخفیانه اعلام شده است که البته بر این ادعا هستند که این موضوع در جزء سی‌و‌یکم قرآن(یک جزء بصورت پنهان نزد بزرگان طریقت این فرقه است!؟) که به آن سرمگو می‌گویند آمده است.

شهود

کتاب اصطالاحات الصوفیه نوشته «عبدالرزاق کاشانی» این اصطلاح را نیز اینگونه تعریف کرده است: «عبارت است از مشاهده حق به حق(یعنی با وجود حقانی).» به عبارت ساده‌تر، دست یافتن به یک سری از امور پنهانی را گویند.

اشکالی که به این اصطلاح و تعریف مرتبط به آن وارد می‌شود این است که آیا آن گونه که صوفیه ادعا می‌کنند، کشف و شهود ممکن است؟

کشف‌ها و خواب‌هایی که جمعیت صوفیه ادعا می‌کنند، مربوط به فعالیت قوه خیال و خودنمایی اوهام است و امکان دارد بشر به وسایلی از قبیل «فالگویی»، «غیب‌گویی» و «اخترگویی» و گاه از طریق «خواب مغناطیسی» و «ریاضات شاقه» و نظایر آن، ازیک رشته امور پنهانی اطلاع حاصل نماید. ممکن است شخص از طریق عواملی، برداشت نادرستی از آن مکاشفه نماید، از این جهت برای یقین به برداشت درست از مکاشفه نیازمند به میزان است که آن ارجاع به عقل و شرع می­باشد. یکی از مهم­ترین عوامل سوء برداشت، عقیده­ فاسد مکاشفه­ کننده می­باشد. این موضوع(یعنی اطلاع بر امور پنهانی) اختصاص به مردمان متقی و خداپرست ندارد، بلکه در میان افراد لاابالی و غیرخدا‌پرست دیده شده است.(۱)

حال سوال اینجاست که آیا می‌توان به این گونه کشفیات اطمینان پیدا کرد یا آن را مدرک و تکیه

گاه خود قرار داد و بنای افکار و عقاید خود را روی آن گذارد؟

آیا اینگونه ادعاها برای بازار گرمی و فریب افراد نیست؟

در پایان باید گفت که وقوع و حصول مکاشفه اگر از سمت خداوند متعال نباشد و از راه‌های غیر معمولی که در شرع مقدس اسلام جایی ندارد صورت گیرد، دلیل بر حقانیت و عظمت شخصی نیست و نمی­توان براساس آن مدعی شد که شخص به مقام قطبی و مرشدی رسیده و صلاحیت تربیت دیگران را دارد، چنانچه سران صوفیه بر این ادعای باطل هستند.

پی‌نوشت:

(۱). جلوه حق، حضرت آیت الله مكارم شیرازی