وقایع غزه را دیگر نمیتوان صرفا با تحلیلهای سیاسی، تاریخی یا مذهبی توضیح داد و فهم کرد. دیگر باید مسائل روانشناختی را هم در داشبورد تحلیلی خود وارد کنیم.
وقایع غزه را دیگر نمیتوان صرفا با تحلیلهای سیاسی، تاریخی یا مذهبی توضیح داد و فهم کرد. دیگر باید مسائل روانشناختی را هم در داشبورد تحلیلی خود وارد کنیم. آنچه پشت زجرکش کردن و قتل صبر اهالی غزه نهفته، نوعی سادیسم و تمایل به آزار است و گرنه برای تحقق اهداف سیاسی یا نظامی نیاز به استفاده از بمبهایی که انسانها را دهها متر به هوا پرتاب کند نیست. نیاز به اعلام نقطهای به نام نقطه امن و سپس بمباران دقیقاً همان نقطه نیست. نیاز به نابودی کامل سیستم بهداشت و درمان آن باریکه محروم نیست. میخواهم بگویم حتی نسلکشی تعریف خودش را دارد. نتانیاهو و اتاق جنگ او نسلکشی را با زجرکشی درهمآمیختهاند. اما آنچه روشن است، این حقیقت است که با گذشت بیش از یک سال و نیم از این سادیسم محیرالعقول، رژیم هنوز نتوانسته اسرایش را از حماس پس بگیرد.
پس گرفتن اسیران از گروهی به کوچکی حماس، سختتر است از انفجار پیجرهای حزبالله، سختتر است از ریختن بمبهای چندتنی آمریکایی بر سر آمریکا، سختتر است از استفاده از بهروزترین تکنولوژیها در جنگ. سختتر است از کشتن بسیاری از فرماندهان محور مقاومت.
اسرائیل پس از یک سال و نیم اباحهگری در جنگ و پیادهکردن یک نسلکشی بیقاعده و جنونآمیز، هنوز هدفی جز کشاندن حماس پای میز مذاکره ندارد.
ریشه این ناکامی پیش از آنکه ضعف غاصب و قدرت مقاومت باشد امداد غیبی است.
همانگونه که نحوه سلاخی انسانها در غزه را نمیتوان با صرف تحلیلهای سیاسی فهم کرد، ناکامی این رژیم در نیل به اهدافش را نیز نمیتوان بدون در نظر گرفتن مؤلفههای آسمانی فهمید. خدا با غزه است؛ همین غزه ویران که ویران شد اما اهرم فشار خود یعنی اسیران رژیم را در مشت خود حفظ کرد.