![خاطره وزیر شعار از رقص حاج آقا!](https://cdn.afkarnews.com/thumbnail/JxtcIv5mHTtB/rDxJk2yoXn9KV7c7C6kDweJVxtu4cY7G2hzV_1efiJea1I30PYCuRomiTnpLuD5qXTYXaWKO8q0wfYWGdiJBEedZbU5YLDeVjJwa_8NVUOVf5_5-6aB0LA,,/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87+%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1+%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1+%D8%A7%D8%B2+%D8%B1%D9%82%D8%B5+%D8%AD%D8%A7%D8%AC+%D8%A2%D9%82%D8%A7%21.jpg)
یکی از این حاشیهها ماجرایی است که ۱۷ سال پیش از مرحوم «محمود مرتضاییفر» شنیدم؛ مجری نمازهای جمعه که پس از شوخی امامخمینی به «وزیر شعار» معروف شده بود. آنشب حاجآقا مرتضاییفر در «مسجد بانو مفتخر» تهران داشت تعریف میکرد که امام بعد از سخنرانی بهشت زهرا کجا رفت.
میگفت پس از سخنرانی حضرت امام در بهشت زهرا، طبق برنامهریزیهای دقیقی که در کمیته استقبال کرده بودیم، قرار بر این بود که ایشان مستقیماً به مدرسه رفاه در پشت مجلس تشریف بیاورند، اما ساعتها گذشت و خبری از ایشان نشد.
در این مدت با توجه به جوی که بختیار ایجاد کرده بود، کمکم شائبهها و شایعههایی، چون احتمال ربوده شدن ایشان یا حادثهای ناخواسته و ناراحتکننده در اذهان همه کسانی که در مدرسه رفاه به انتظار ایشان نشسته بودیم شکل گرفت و هر کسی در گوشهای ناراحت و مضطرب و متأثر بود که از جمله آنها مرحوم آیتالله خلخالی بود که بیتابی میکرد.
ساعت از ۸ شب گذشته بود که حضرت امام تشریف آوردند و همه ما از خوشحالی اشک شوق میریختیم و صلوات میفرستادیم، اما آقای خلخالی که بیش از همه از دیدن امام و سلامت کامل ایشان خوشحال شده و به وجد آمده بود، ناخودآگاه با همان عبا و عمامه شروع کرد به رقصیدن در جلوی امام! امام هم از کار او به شدت خندهشان گرفت و همین موضوع، فضای کل مدرسه رفاه را عوض و شاد کرد.
مرتضاییفر سپس توضیح داد که امام در مسیر بازگشت از بهشت زهرا، میخواهند که ایشان را به بیمارستانی که مجروحان و تیرخوردگان حوادث انقلاب بیش از همه در آنجا باشند ببرند و به همین منظور، ایشان را به بیمارستان هزار تختخوابی [امام خمینی فعلی]میبرند و رهبر کبیر انقلاب از بیماران و تنی چند از مجروحان حوادث انقلاب عیادت میکنند. سپس به منزل یکی از بستگان خود که در آن حوالی زندگی میکردند تشریف میبرند و پس از نماز مغرب و عشا به طرف مدرسه رفاه حرکت میکنند.
وی دو خاطره دیگر هم نقل کرد. یکی اینکه پس از چند روز از بازگشت امام خمینی، ملیگرایان تلاش بسیاری کردند تا از برگزاری دیدارهای عمومی ایشان جلوگیری کنند، اما به محض اینکه امام فهمیدند که آنان چنین تصمیمی دارند، با قاطعیت گفتند که دیدارهای عمومی ایشان، هم برای آقایان و هم برای بانوان، حتماً باید ادامه پیدا کند.
خاطره دیگر حاجمحمود باز هم مربوط به روز ورود امام بود که گفت: در هنگام سخنرانی امام در بهشت زهرا، من در جلوی صندلی نشسته بودم و وقتی که ایشان با آن لحن قاطع فرمودند «من توی دهن این دولت میزنم، من خودم دولت تشکیل میدهم»، آنقدر این جمله تأثیرگذار بود که من همانجا شروع کردم با قدرت دستزدن. خیل جمعیت نیز به تبع من دست زدند. اما ناگهان متوجه شدم که در محضر علما شاید دستزدن خیلی جالب نباشد، به همین دلیل فوراً تکبیر گفتم و جمعیت هم به دنبال من «الله اکبر» گفتند و از همانلحظه تکبیرگفتن برای تأیید اظهارات سخنرانان در کشور باب شد که تا حالا هم این رسم باقی مانده است.