در طول 9 ماه اخیر پس از شروع عملیات طوفان الاقصی ، هیچگاه جنگ در شمال فلسطین اشغالی و جنوب لبنان تا این اندازه محتمل نبوده است.
در حقیقت هر چه نتانیاهو و ارتشش بیشتر در باتلاق غزه فرو میروند، شروع جنگ دیگری در شمال فلسطین محتملتر میشود. اگر چه همه میدانند یک جنگ جدید آن هم با نیرویی که به هیچ وجه با حماس قابل مقایسه نیست و در جغرافیایی که زمین تا آسمان با غزه فرق میکند، به نفع صهیونیستها نخواهد بود اما نتانیاهو مانند غریقی که برای نجات خودش به هر چیزی چنگ میزند، چارهای جز ادامه جنگ و درگیر شدن با حزبالله در جنوب لبنان ندارد.
مقامات عالیرتبه اسرائیل نبرد زمینی در غزه را 20 روز پس از عملیات توفان الاقصی در 7 اکتبر با چند هدف اصلی و اعلامی آغاز کردند که مهمترین آنها آزادی اسرا بدون مذاکره و از بین بردن کامل حماس و تغییر اساسی در ساختار حکمرانی غزه بود اما هیچ کدام از این اهداف (به رغم گستردگی حملات، کشتار وسیع مردم بیدفاع غزه و از بین بردن بسیاری از زیرساختها، اماکن، منازل، مدارس، بیمارستانها و... در غزه) محقق نشد و از طرف دیگر، هزینههای هنگفت جنگ 9 ماهه برای اسرائیل که امنیت این رژیم را از بین برده، اقتصادش را با چالشهای سنگین مواجه کرده و چند صد کشته روی دست صهیونیستها گذاشته، دولت نتانیاهو را در لبه پرتگاه سقوط قرار داده و این سقوط برای شخص نتانیاهو به منزله پایان عمر سیاسیاش خواهد بود.
در واقع نتانیاهو بین این 2 انتخاب که همین الان با اتمام جنگ، سقوط کند یا جنگ و درگیری را ادامه دهد تا یک یا 2 سال بعد سقوط کند، دومی را انتخاب کرده است و این یعنی قمار بیبی بر سر امنیت تمام اسرائیل آن هم به خاطر منافع شخصی خود. حتی ائتلاف موقت با برخی اعضای اپوزیسیون نظیر گانتس هم نتوانست نجاتبخش دولت نتانیاهو باشد و با خروج گانتس از کابینه جنگ، نتانیاهو بیش از گذشته مجبور است با خواست تندروهای در ائتلاف با دولتش که خواهان جنگ هستند، همراهی کند تا شاید چند ماه بیشتر زمان بخرد. البته نتانیاهو برای شروع جنگ با حزبالله موانع زیادی هم دارد و شاید همین موانع، تصمیمگیری برای او را سخت کرده باشد.
مخالفت آمریکا به عنوان مهمترین پشتیبان اسرائیل یکی از این دلایل است.
دولت آمریکا همچنان با شروع این جنگ موافق نیست و اسرائیل هم بشدت به لحاظ تجهیزاتی و لجستیک (و البته سیاسی) به آمریکا وابسته است. نبرد سنگین غزه بارها همه انبار مهمات این رژیم را تمام کرد و اگر حمایت بیدریغ و همهجانبه آمریکاییها نبود معلوم نبود صهیونیستها تا اینجا هم تاب ادامه جنگ در غزه را داشتند یا نه. البته مخالفت آمریکا به هیچ وجه به معنای این نیست که آنها دست از حمایت از فرزند نامشروع خود بردارند. در واقع رفتار آمریکا با اسرائیل شبیه پدری است که میداند تصمیم فرزندش غلط است اما اگر همان فرزند دست به اشتباه بزند، پدرش پشت او را خالی نخواهد کرد. حمایت از اسرائیل یک اصل اساسی و هویتی در سیاست خارجی آمریکاست که به هیچ وجه کنار گذاشته نخواهد شد اما مخالفت آمریکا در مواردی نظیر شروع یک جنگ جدید میتواند تیغ اسرائیل را در دست زدن به این قمار بزرگ تا حدی (تاکید میشود تا حدی و نه کاملا) کُند کند. مانع دیگر، عدم توانایی ارتش اسرائیل برای جنگیدن همزمان در ۲ جبهه است. ارتش این رژیم بیش از 9 ماه است در غزه درگیر شده و این درگیری توان زیادی از آنها را از بین برده است بویژه اینکه ارتش صهیونیستی علاوه بر نیاز به تجهیزات لجستیکی با کمبود شدید نیروی انسانی هم مواجه است.
این کمبود نیروی انسانی موجب افزایش مدت خدمت نیروهای احتیاط شده و همین مساله اعتراض آنها را هم برانگیخته است.
درگیریهای صهیونیستها با جامعه مذهبی در درون این رژیم که به هیچ وجه حاضر به حضور در ارتش نیستند، برای همین است. در واقع عدم حضور دهها هزار جوان حریدی در سن خدمت در ارتش، این بار سنگین را بر روی دیگر نیروها انداخته و این مساله اعتراضهای زیادی را در پی داشته است. از طرف دیگر، اگر چه تاکنون وزیر امنیت قومی، رئیس ستاد ارتش و فرمانده نیروی هوایی با جنگ در جنوب لبنان موافقت دارند اما این جنگ طبیعتا به روی زمین کشیده خواهد شد و ارتش اسرائیل مجبور است مجددا نیروهای پیاده خود را وارد جنگ، این بار در جبهه نبرد با حزبالله کند و اینجاست که اسرائیل با مشکلات عدیده مواجه خواهد شد. حزبالله لبنان امروز در آمادگی کامل برای نبرد قرار دارد و پیش از جنگ بسیاری از پایگاههای اصلی و موثر اسرائیل در مرز با لبنان را هدف قرار داده و خود را برای یک درگیری زمینی هم آماده کرده است. با همه تفاسیر، نتانیاهو مجبور است این جنگ را بهرغم همه چالشهایش شروع کند و اصرار هم دارد پیش از انتخابات آمریکا این اتفاق بیفتد.
مهدی بختیاری