خرداد ۹۴، زمانی که هنوز توافق هستهای میان ایران و اعضای 1+5 (موسوم به برجام) به صورت رسمی منعقد نشده بود، دولت وقت از توافق نهایی بهمثابه یک سند راهبردی و حقوقی محکم یاد کرد که دموکراتها یا جمهوریخواهان آمریکا نهتنها قدرت عدول از مفاد و مندرجات آن را ندارند، بلکه باید آن را به عنوان یک «طرح اقدام» در ثوابت و استراتژیهای سیاست خارجی خود بگنجانند. دولتهای یازدهم و دوازدهم، برجام را خروجی چندجانبهگرایی نوین در حوزه روابط بینالملل دانسته و حمایت 15 عضو دائم و غیردائم شورای امنیت سازمان ملل از قطعنامه 2231 را مصداق یک فتحالفتوح تاریخی در دیپلماسی ایرانی قلمداد میکردند. سال ۹۷، دونالد ترامپ با یک حرکت ساده خودکار و در مقابل دوربینهای خبرنگاران آمریکایی از برجام خارج شد و وعده داد سختترین تحریمهای هستهای و غیرهستهای ممکن را از طریق وزارت خزانهداری کشورش علیه ایران وضع میکند. دبیرکل وقت سازمان ملل متحد که بارها در مدح برجام سخن گفته بود، صرفا از اینکه ترامپ چنین توافقی را زیر پا گذاشت ابراز تاسف کرد و تروئیکای اروپا (و کل اتحادیه اروپایی) نیز با تکیه بر مقولاتی انتزاعی مانند SPV و اینستکس و تبدیل آنها به درختهای طلا در ذهن دولتمردان دولت دوازدهم، ایران را به طور یکطرفه و بدون کسب هیچگونه منفعتی در این توافق خسارتبار نگاه داشت. بیتعهدی مطلق اروپاییان در تامین منافع حداقلی ایران و انفعال سازمان ملل متحد در قبال احیای توافقی که تا چندی پیش به آن میبالید، سبب شد نظام جمهوری اسلامی ایران و شورای عالی امنیت ملی، کاهش مرحله به مرحله تعهدات برجامی را وفق مفاد 26 و 36 توافق هستهای در دستور کار قرار دهند. از آن زمان تاکنون، خبری از احیای برجام نیست و حتی رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی این توافق را فقط یک کاغذ، غیرقابل احیا و کاملا مرده قلمداد میکند. در چنین شرایطی تلاش اصلاحطلبان جهت خلق دوگانه انتخاباتی «برجام- ضدبرجام» جای بسی تامل دارد. بدیهی است اصلاحطلبان در اینجا نهتنها عقلانیت و درک عمیق ملت ایران از تحولات جاری در حوزه روابط بینالملل، بلکه حافظه کوتاهمدت ایرانیان را نیز زیر سوال بردهاند! در انتخابات ریاستجمهوری سال 1396 نیز بر همگان مسجل شده بود که میان ماهیت و کارکرد واقعی و ادعایی دولت آقای روحانی از توافق هستهای فاصلهای عمیق وجود دارد: دموکراتهای کاخ سفید رسما تعهدات شفاهی و غیررسمی خود را زیر پا گذاشته بودند و تصویب کاتسا و آیسا، جایی برای رفع واقعی تحریمهای ضد ایرانی باقی نگذاشت. فراتر از آن، تفسیرپذیری سند برجام و دوگانگیهای حقوقی که در نگارش متن این سند وجود داشت، کار را برای کمیته مشترک برجام (متشکل از اعضای 1+5) جهت عدول کامل و رسمی از تعهدات آنها ساده کرد. با این حال در انتخابات ریاستجمهوری سال 1396، اصلاحطلبان خلق دوگانه «برجام- ضد برجام» را در دستور کار قرار دادند و اجرایی نشدن بخش مهمی از توافقات صورتگرفته را ناشی از عدم جاافتادگی توافق در بستر زمان قلمداد کردند!
در آن زمان کمتر از 2 سال از انعقاد توافق هستهای میگذشت و به هشدارهای دلسوزانه منتقدان، برچسب افراطیگری و بیسوادی زده میشد. طرفداران استراتژی تبدیل آمریکای دشمن به آمریکای دوست که نسخه غربگرایی را در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان پیچیده بودند، حتی یک گام فراتر نهاده و «برجام ناقص» را به «عدم توافق» ترجیح دادند. به عبارت بهتر، زمانی که توجیه عهدشکنیهای آمریکا به لحاظ حقوقی و فنی میسر نبود، دولت وقت به جای «اطلاق حقوقی» به «نسبیتگرایی سیاسی» رو آورد! آنها میگفتند برجام هر چه باشد از «هیچ» بهتر است و باید به همین توافق نیمبند قانع بود، حتی اگر آثار آن بر سفره و معیشت مردم غیرقابل مشاهده و لمس باشد. آری! اصلاحطلبان در یک پروسه زمانی کوتاه از «توافق مطلوب» به «توافق اجباری» رسیدند!
با خروج ترامپ از توافق هستهای، این تصویرسازی کاذب در هم شکست. حتی اصلاحطلبان و اعتدالگرایان در محافل داخلی خود پاسخی درباره چرایی تبدیل شدن برجام به نقطه ثقل اقتصاد و سیاست خارجی کشور نداشتند. خشم شهروندان از بازی یک بام و دو هوای غربگرایان داخلی درباره برجام سبب شد پیادهنظام انتخاباتی دولتهای یازدهم و دوازدهم دیگر در 3 انتخابات مجلس 1398، ریاستجمهوری 1400 و مجلس 1402 آرای خود را به سود بانیان دیپلماسی التماسی به صحنه نیاورند.
اکنون، در انتخابات ریاستجمهوری سال 1403، بار دیگر اعضای ستاد انتخاباتی مسعود پزشکیان در صدد بازتولید تصویری تاریک با نورپردازی جدید هستند! بدونشک مردم ایران پاسخ تصویرسازی وقیح و ناصحیح از یک توافق شکستخورده را به اتاقهای فکر و عملیات جنگ روانی غربگرایان داخلی خواهند داد.
محمدحسین مهدویزادگان