نشست امنیتی مونیخ؛ واقعیت‌ها و تناقضات

نشست امنیتی مونیخ از ۲۷ تا ۲۹ بهمن در شهر مونیخ آلمان برگزار شد. متولیان شکل‌گیری این نشست که قدمتی تقریبا 60 ساله دارد، در تشریح چرایی لزوم برگزاری و نیز تبیین برنامه واهداف خود در آغازین روزهای شکل‌گیری و برپایی آن عنوان کرده‌اند که «هدف غایی از برگزاری آن، ایجاد اعتماد و کمک به حل مسالمت‌آمیز درگیری‌ها از طریق حفظ گفتگوهای مستمر، تحت نظارت و البته غیررسمی در یک جامعه امنیتی بین‌المللی است».همچنین از نگاه برخی تحلیلگران و پژوهشگران حوزه روابط بین‌الملل،این نشست که رویکرد غالب آن امنیتی است تا سیاسی و یا اقتصادی می‌تواند بستری مناسب برای طرح ایده‌ها و افکاری نو برای حل معضلات و بحران‌های عمیق بین‌المللی در قالب استراتژی‌های پذیرفته شده توسط بازیگران جهانی باشد. به تعبیری،در فضای رسانه‌ای مدیریت شده، نشست مونیخ اتاق فکری با افکار متنوع و نو برای یافتن پاسخ‌های جدید به معضلات جهانی، تعریف شده است.اکنون به نظر می‌رسد که برگزارکنندگان سنتی آن از یک سو و همچنین شرکت‌کنندگان و مدعوین، از دیگر سو با پرسش‌های شکل گرفته در اذهان جهانیان و چالش‌های اساسی برآمده از رفتار متناقص خود، در دو بخش اهداف و اجرا روبرو شده‌اند.

 

علاوه بر جنگها و بحرانهایی که در طول نزدیک به 6 دهه از حیات این نشست در دنیا به وقوع پیوسته و شرکت‌کنندگان در آن، غالبا تنها نظاره‌گر آغاز و اتمام آن بوده و بعضا نیز علیرغم اظهارات عوام فریبانه خود در جمع مهمانان حاضر، رویه بیطرفی را نادیده گرفته و منافع خود را بر امنیت بین‌المللی و جلوگیری از تشدید درگیری‌ها، ترجیح داده‌اند، جهان امروز، شاهد یکی از دهشتناک‌ترین تراژدی‌های بشری در قرن جدید،آن هم توسط یکی از مدعوین همیشه حاضر در این نشست است.بالغ بر ۱۲۰ روز از تجاوز و حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی که به گواهی تاریخ و صاحبنظران بیطرف مسائل امنیتی، موتور محرکه ایجاد ناامنی در منطقه غرب آسیا است، به مردم بی دفاع در باریکه غزه می‌گذرد. قریب به ۲۹ هزار کشته، که اکثر آنان را زنان و کودکان بی پناه تشکیل می‌دهند، دستاورد این رفتار سبعانه و ناقض موازین بین‌المللی و قواعد ناظر بر حقوق غیرنظامیان در زمان جنگ است.اقداماتی که مشابه آن را تنها می‌توان در برهه‌هایی خاص و حزن انگیز از تاریخ، آن هم توسط بدنام‌ترین فرقه‌ها و نحله‌های فکری و جریان‌های بی ریشه سیاسی یافت.با این همه، در کمال ناباوری، با این واقعیت تلخ روبرو هستیم که برخی از کشورهای دائما حاضر و مدعو در این نشست، همچنین تعدادی از کنشگران اصلی آن، از حامیان آشکار رژیم صهیونیستی بوده که نه تنها در طول حیات این رژیم، بلکه در جنگ‌های حاصل از تجاوزات آشکار و غیرقابل توجیه آن نیز با همسان خواندن امنیت این رژیم با امنیت خود، از اعطای هیچ کمک نظامی و مالی به آن، دریغ نکرده و با حمایت‌های آشکار سیاسی خود در مجامع بین‌المللی و اعمال نفوذ، مانع از هرگونه اقدام عملی بین‌المللی تاثیر گذار علیه این رژیم شده‌اند.

نشست امنیتی مونیخ؛ واقعیت‌ها و تناقضات

از همین رو، گستره‌ای از سؤالات متنوع ناظر بر تناقضات شکل گرفته پیرامون اهداف شکل گیری و رفتار اجرایی مربوط به این نشست، به ویژه در شرایط کنونی در ذهن متبادر می‌شود. از جمله اینکه چگونه نشستی که بر اساس ادعا و نظرات بنیانگذاران اولیه آن، محلی برای تضارب آراء و تلاش برای دستیابی به صلح از طریق گفتگوهای غیررسمی بوده، اکنون میزبان نمایندگان دولت‌هایی است که بخش غیر قابل انکاری از توان سیاسی و بین‌المللی خود را معطوف به حمایت یکجانبه از یک رژیم جعلی کرده‌اند؟و چگونه باید پذیرفت نماینده یک رژیم جعلی می‌تواند طرف گفتگوی برخی از بازیگران جهانی برای یافتن پاسخ‌هایی جهت چالش‌های حوزه امنیت بین‌المللی باشد؟ با چه منطق سیاسی و حجت عقلی می‌توان باور کرد دولتی که با اقدامات سیاسی، تحرکات نظامی و حمایت‌های یک‌طرفه خود، بخش مهمی از ریشه بحران و تعمیق و تداوم آن در حوزه غرب آسیا بوده و کماکان نیز سعی در ادامه همان مسیر اما با شیوه‌های نوین دارد، می‌تواند با نظرداشت منافع و مصالح اکثریت مردم این منطقه، اقدام به ارائه راه‌حل‌هایی کند که تضمین کننده امنیت جمعی باشد آن هم تحت رهبری خویش؟ آیا با نظر داشت آنچه در چهار ماه گذشته در گستره وسیعی از کشورهای اروپایی رخ داده، می‌توان باور کرد، دولت‌هایی که آستانه تحمل خود در برابر انتقادهای بجا و اعتراض‌های برآمده از ذات انسانی و برگرفته از حقوق شهروندی، حتی اتباع و شهروندان خود، نسبت به رفتارهای غیر انسانی رژیمی متجاوز را به صفر رسانده، هیچ اعتراضی در این باب را بر نتافته و آن را «جرمی غیرقابل بخشش» می‌دانند، می‌توانند مدعی برخورداری از  نگاهی بیطرفانه و برابر به تحولات راهبردی در جهان امروز باشند؟

پر واضح است که دامنه این سؤالات بسیار گسترده است، بویژه آنکه طی 60 سال گذشته نیز دستاورد روشنی برای مباحث مطروحه در این نشست، حاصل نشده و افق تازه‌ای برای بحران‌های ریشه‌دار جهانی، حتی در حد طرح‌هایی قابل اعتنا، پدیدار نگشته است.جدا از تناقضات فاحش در حوزه اهداف، به نظر می‌رسد در بخش اجرایی و شکلی نیز ، این نشست، به خصوص در سال‌های اخیر،  اسیر گرداب کژاندیشی‌های برآمده از یکسونگری، برتری طلبی و تلاش بر القای نظرات برآمده از آرزوهای تعدادی محدود از مدعوین دائمی که پیش‌تر ذکر برخی اقدامات آنها رفت، شده است.در شرایطی که یک نسل‌کشی هدفمند در نزدیکی مرزهای اروپا در شرف تکوین است، نمی‌توان پشت درهای بسته و در فضایی مملو از رفتارها و گفتارهای ریاکارانه، از ضرورت صلح و امنیت، سخن راند و در مقابل، از حضور برخی بازیگران که تعهد نسبت به برقراری امنیت، در ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی، را با پرداخت هزینه‌های مالی و انسانی سنگین به اثبات رسانده‌اند، تعمدا چشم پوشی کرد.بی گمان، صرف افزایش تعداد مدعوین و یا کاستن از آن، همچنین ممانعت از حضور برخی دیگر، نمی‌تواند نمایه‌ای روشن و قابل پذیرش از یک نشست بین‌المللی باشد که می‌خواهد صادقانه و بر اساس مصالح جمعی مبتنی بر منافع بشری، ارائه طریق و راهکار کند.

بدیهی است در شرایطی که شورای امنیت به عنوان متولی حفظ صلح و امنیت بین‌المللی، به دلایل مختلف و از جمله کارشکنی برخی اعضای آن، نمی‌خواهد و یا نمی‌تواند مسئولیت جهانی خود را ایفا کند، نمی‌توان از یک نشست امنیتی که نه تنها مسئولیت اجرایی نداشته، بلکه سمت‌و‌سویی خاص در حوزه مسائل جهانی را نیز دنبال می‌کند، انتظاری جز تبدیل شدن به لژ دولت‌هایی با رفتار فریبنده و کرداری متناقض داشت.