وزیر خارجه روسیه ، اعضای پیمان آتلانتیک شمالی را متهم کرده است که با کمکهای مالی و نظامی به کییف به طور مستقیم وارد جنگ با روسیه شدهاند. سرگئی لاوروف در این باره تصریح کرده است: «غرب میتواند اقدام خود را هر چه میخواهد بنامند اما آنها مستقیما علیه ما میجنگند. علاوه بر حمایت مالی و نظامی غرب از کییف، «مزدورانی» از کشورهای غربی نیز در اوکراین علیه روسیه میجنگند. مسکو این اقدام را یک «جنگ ترکیبی» مینامد».
بدون شک مصادیق زیادی در اثبات ادعای لاوروف وجود دارد که رسانهها و سیاستمداران غربی قدرت کتمان یا تحریف آنها را ندارند. ارسال تانکهای لئوپارد از سوی آلمان به اوکراین، آموزش دهها هزار نیروی اوکراینی توسط ارتش انگلیس، ارسال جنگندههای نیمهمدرن و مدرن از سوی آمریکا و فرانسه و ارسال گلولههای آغشته به اورانیوم ضعیف شده (40 درصدی) به اوکراین معنایی غیر از مشارکت آمریکا و اعضای اروپایی ناتو با ارتش اوکراین در تقابل مستقیم با روسیه ندارد. استراتژی مداخلهگرایی در محیط پیرامونی روسیه قبلا به صورت پنهان و اکنون به صورت آشکار در سیاستگذاری راهبردی و تاکتیکی بازیگران غربی ظهور و بروز پیدا کرده است.
ماجرا به این نقطه ختم نمیشود. مطابق آنچه رسانههای اروپایی نیز اذعان کردهاند، اکنون شاهد فعالیت شرکتهای ظاهرا خصوصی با هدف ارسال نیرو به جنگ با روسیه هستیم. در یکی از این موارد، شرکت اسپانیایی
«G.O.A. Tactical» که داوطلبان را برای جنگ در اوکراین استخدام میکند، مدعی است برای این کار با وزارت دفاع اوکراین در تماس است و به داوطلبان شرکت در جنگ نیز قراردادهایی تا سقف ۳۴۰۰ یورو ارائه میشود. آنها چنین اقدام مداخلهگرایانهای را در قالب استخدام لژیونر در جنگ اوکراین انجام میدهند اما قطعا همپوشانی عملیاتی این افراد با اعضای پیمان آتلانتیک شمالی و تعلق خاطر آنها به ناتو غیرقابل تحریف است.
سخنان لاوروف و هشدار وی به مقامات غربی درباره ورود به جنگ مستقیم علیه روسیه نشان میدهد مسکو قصد ندارد از کنار چنین اقداماتی به سادگی عبور کند. مقامات کاخ کرملین بخوبی آگاه هستند که بخش اعظم این فعالیتها، ناظر بر صحنه نبرد و معادلات میدانی جنگ صورت نگرفته و آینده امنیت روسیه را (حتی در صورت انعقاد پیمان صلح میان طرفین) هدف قرار خواهد داد. تمرکز تجهیزات و نیروهای اعزامی به اوکراین و استمرار آموزش و تجهیز آنها توسط اعضای ناتو، حکایت از منازعهای نامحدود میان ۲ سوی آتلانتیک و روسیه دارد که نمیتوان حد یقفی برای آن متصور بود. در اینجا باید میان ۲ مفهوم جنگ و منازعه تفاوتی معنادار قائل شویم. ممکن است در آیندهای نزدیک و تحت تاثیر عواملی مانند کاهش تابآوری ارتش و دولت اوکراین، فرارسیدن انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و نارضایتی افکار عمومی این کشور از استمرار جنگ اوکراین و ناتوانی بازیگران اروپایی در هضم ابعاد نظامی و عملیاتی ناشی از فرسایشی شدن نبرد، شاهد انعقاد پیمان صلحی موقت یا دائم میان روسیه و اوکراین باشیم اما این پیمان صلح مترادف با پایان یافتن منازعه در محیط پیرامونی روسیه نیست. عضویت فنلاند در پیمان آتلانتیک شمالی و خیز سوئد برای تکمیل روند عضویت نهایی در ناتو، نشاندهنده گسترش ناتو به شمال و تلاش برای حفظ سطح تنشهای بالقوه با روسهاست. فارغ از آنچه در شمال روسیه میگذرد، بازیگران غربی از زمین سوختهای به نام اوکراین، حتی در دوران پساجنگ، نخواهند گذشت. اصلیترین معضل ناتو، مربوط به تلقی آن نسبت به کنشگری خود در میدان نبرد راهبردی، میدانی و سیاسی با روسیه است. چنانکه بارها ذکر شده است، شاید آتلانتیکیها بر روی کاغذ استراتژیها و تاکتیکهای گوناگونی را ناظر بر دائمی شدن منازعه با روسیه خلق کنند اما پیادهسازی آنها لزوما از عهده آنها بر نخواهد آمد! این قاعده در جریان جنگ اوکراین به وضوح برای مخاطبان مسائل امنیتی و ژئو استراتژیک در جهان به اثبات رسید؛ جایی که ضدحمله ارتش اوکراین علیه روسیه یا نبرد باخموت، به جای اهرم فشار تبدیل به پاشنه آشیل کییف در برابر مسکو شده و حتی ایده عضویت اوکراین در پیمان آتلانتیک شمالی پس از تحقق این 2 شکست، روز به روز کمرنگتر شد. در شرایطی که ناتو حتی تلقی واقعبینانهای از قدرت ترسیم قواعد بازی توسط خود ندارد، استیصال آن در برابر واکنشهای احتمالی و بعضا ناگهانی روسیه نیاز به اثبات ندارد.
محمدحسین مهدویزادگان