الهه کولایی، نماینده مجلس ششم و عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در واکنش به شورش اخیر گروه واگنر علیه حکومت روسیه مدعی شده است: «این شورش «زنگ خطر» برای تهران بود و به جمهوری اسلامی هشدار داد «کارت بازی روسیه» نشود. رویدادهای جاری میتواند زنگ خطر را برای تصمیمگیرندگان کشور به صدا درآورد تا به الزامهای برآمده از ژئوپلیتیک ایران تن دهند».
در نقد اولیه مواضع خانم کولایی همین بس که درست در زمان ذوقزدگی ایشان و همفکرانشان در قبال طولانی مدت بودن بحران داخلی روسیه و تاثیر سلبی تحرکات واگنر بر توان نظامی روسها در میدان نبرد اوکراین، «الکساندر لوکاشنکو» رئیسجمهور بلاروس مشغول مذاکرات پنهان با «یوگنی پریگوژین» رهبر گروه واگنر و توافق میان این گروه و کاخ کرملین بود؛ موضوعی که نشان میدهد صاحبنظران و تئوریسینهای حوزه سیاست خارجی جریان فتنه ۸۸ به اندازهای محو تحولات مسکو و روستوف شده بودند که حتی در محاسبات خود حسابی بر توان واسطهگری متحدان پوتین در بزنگاههای حساس و سرنوشتساز باز نکردند.
استراتژیستها و نظریهپردازان حوزه روابط بینالملل متفقالقول هستند «تحلیل و رصد دقیق صحنه»، کلید و پیششرط ارائه راهکاری عینی در برابر وقایع و بحرانها محسوب میشود. براستی کولایی و همفکرانش تا چه اندازه در درک اولیه آنچه در روسیه (میان ارتش روسیه و واگنر) گذشت آگاه بودهاند؟ البته نباید در این باره بر اصلاحطلبان حامی فتنه خرده گرفت. زمانی که آنتونی بلینکن وزیرخارجه همهفنحریف و همهچیزدان دولت بایدن (بنا بر نگاه و تعبیر اصلاحطلبان) در روز اول ـو آخر(!) ـ تحرکات واگنر سخن از احتمال استمرار چندماهه بحران داخلی در روسیه به میان آورده و متعاقبا، تحریمهای جدید علیه واگنر را در تمجید از ایستادگی آن در برابر کاخ کرملین تعلیق کرد، تکلیف کسانی که روی دیوار کاخ سفید یادگاری مینویسند نیز مشخص است: خواه هوادار ساده باشند یا استاد(!) علوم سیاسی دانشگاه.
کولایی به این حد از ماجرا نیز اکتفا نکرده و ناظر بر تحولات یک روزهای که در روسیه به وقوع پیوست (و برخلاف پیشبینی وی و همفکرانش به بحرانی دائم تبدیل نشد) اظهار داشت: «میتوان امید داشت موازنهگرایی در سیاست خارجی ایران جایگاه خود را بازیابد: به جای اتکا بر شرق، تلاش برای گسترش روابط با «غرب و شرق» مورد توجه قرار گیرد».
براستی تعریف تئوریسینهای اصلاحطلب حوزه سیاست خارجی و روابط بینالملل از توازن چیست؟ فراموش نکنیم در بین سالهای 1392 تا 1400، دیپلماسی آمریکایی - اروپایی دولت یازدهم و دوازهم سبب شد واشنگتن و تروئیکای اروپا به بازیگران ثابت و مبنایی و سایر بازیگران (از چین و روسیه تا برزیل و اندونزی و آفریقای جنوبی و هند) تبدیل به بازیگران متغیر و فرعی شوند. نتیجه این بازی نیز ۱۸ اردیبهشت 1397، یعنی زمانی که دونالد ترامپ با یک حرکت ساده خودکار به توهم «دائمی بودن برجام» پایان داد مشخص شد! اگر منظور خانم کولایی از موازنهگرایی در سیاست خارجی، الگوی رفتاری دولت مطلوب وی بوده، باید او را به تجدید نظر در درک مفاهیم و موضوعات بدیهی فراخواند! اکنون نظام جمهوری اسلامی ایران و دولت سیزدهم از سیاست خارجی متوازن سخن به میان میآورند، اما منظور آنها قطعا نوعی از سیاست خارجی نیست که در آن جمع جبری و برآیند ارتباط با آمریکا و روسیه به عدد صفر گرایش پیدا کند! محض اطلاع کولایی، «توازن» برخاسته از کلمه «وزن» است، به این معنا که وزن بازیگران بینالمللی نه بر مبنای قدرت ذاتی آنها، بلکه بر مبنای نسبت منافع ملی ما با آنها سنجیده شود و توانمندیها و فرصتهایی که در اینجا میتواند در خدمت منافع ملی ما قرار گیرد، احصا و به سوی کشورمان هدایت شود. در اینجا تکلیف بازیگرانی مانند آمریکا و تروئیکای اروپا که قویا «تلاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی» را تبدیل به دستورالعمل پارلمانها و دولتهای خود ساختهاند با منافع ملی ملت ایران مشخص است! قطعا نمیتوان با چنین بازیگرانی همان معاملهای را کرد که با چین و روسیه میکنیم! تکلیف بازیگرانی که به لحاظ ماهوی خواستار سقوط نظام جمهوری اسلامی و حتی ایران هستند مشخصتر از آن چیزی است که کولایی و دیگران درصدد پیچیدهسازی آن برمیآیند.
خانم کولایی حوادث اخیر روسیه را ـ البته ساعاتی قبل از آنکه امید اصلاحطلبان از وقایع روسیه ناامید شود! ـ زنگ خطری برای ایران دانست اما به نظر میرسد بهتر است تحلیل کولایی از وقایع جاری در روسیه و ابطال بسیاری از پیشفرضهای میدانی، ابتدایی و حداقلی تحلیل وی را زنگ خطری برای دانشگاه تهران و شاگردانی تلقی کنیم که در کلاسهای درس او هنر تعامل با دنیا و دیپلماسی میآموزند(!)
نوید مؤمن