نقش شریعتی در تغذیه فکری انقلاب اسلامی انکارناپذیر است، منتقدان از گروههای مختلف پس از انقلاب نقدهای زیادی به او وارد کردهاند و از جمله برخی اعتراض کردهاند که شریعتی اندیشههای ژان پل سارتر را به صورتی نادرست بر اسلام اعمال کردهاست.
یکی از نقدهای بارز بر شریعتی ایدئولوژیزه کردن دین است که نخستین بار در دههٔ ۶۰، داریوش شایگان، با عنوان ایدئولوژی کردن سنت در کتاب خود با عنوان نقد ایدئولوژی بر آن خرده گرفت.
شریعتی ایدئولوژی را مقدم بر فرهنگ میداند و در تحلیل تاریخیاش ادعا میکند که تمامی تحولات تاریخ و تمدنی پس از ظهور یک مکتب و ایدئولوژی و ایمان و فکر و حرکت ایدئولوژیک و عقیدتی نوین بودهاست. وی با با جدا کردن ایدئولوژی از فرهنگ و فرق نهادن بین آن دو، عقاید و احکام ارزشی و عملی اسلام را به مثابه یک مکتب یا ایدئولوژی ثابت و وحیانی معرفی میکند. شریعتی میگفت: «دین داریم به منزله ایدئولوژی و دین داریم به منزله فرهنگ». به اعتقاد وی ایدئولوژی آن بود که نزد ابوذر (غفاری) و فرهنگ آن که نزد ابوعلی (سینا) بود.
او بازگشت به تشیع حقیقی و انقلابی را نیرویی برای تحقق عدالت اجتماعی قلمداد میکرد.
وی از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ سخنرانیهایی در حسینه ارشاد میکرد که پس از نفی وجود نهاد روحانیت در اسلام مورد غضب روحانیت شیعه قرار گرفت و ساواک از ادامه سخنرانیهای او جلوگیری کرد.
شریعتی علاوه بر تأثیر بر انقلاب ایران، به دلیل فعالیت برای احیای مذهب و سنت در جامعه و سخنرانی علیه سلطنت پهلوی نیز شهرت دارد. از زمان انقلاب تاکنون مراسم زیادی به یاد او برگزار شده است و نقدهایی پیرامون آثار، آراء و تأثیر او بر چند دهه از تاریخ معاصر ایران وجود دارد.
در گام اول این تفسیرهای شریعتی از دین بود که مناقشهانگیز شد. از طرفی شریعتی مجبور به نقد ساختار سازمانی و فکری روحانیت هم بود، چرا که مگر میتوان از دین سخن گفت و از متولیان آن چیزی نگفت؟ از اینجا بود که مناقشهی اولیه به رویارویی جدی منجر شد که تا تکفیر رسمی شریعتی نیز پیش رفت.
شریعتی بارها تاکید میکند که در اسلام بجای روحانی عالم دینی وجود دارد:«من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در برابر غیر عالم نه روحانی در برابر جسمانی»
شریعتی بر اساس آنچه در کتاب «عقیده» که از سخنرانی های مختلف او انتخاب و گردآوری شده است. معتقد است: «آدمی مثل من در این جامعه، برای اینکه مردم را آگاه کند که چه عقایدی دارد؟ دین و مذهبش چیست؟ درباره خدا، فردا، پیغمبر، قرآن، امام، علی و عمر، ابوذر، عبدالرحمن عوف، حسین، یزید، امام موعود، دجال، نیایش، حج، امامت، عدالت و… چه می اندیشد و چه می گوید؟ تنها وسیله ای که دارد یکی گفتن است، یکی نوشتن. اما در آن محیطی که نه عوامش و نه خواصش هیچکدام عادت ندارند که نه بشنوند، نه بخوانند، وی چه کاری می تواند بکند؟
مثلا می گویند در کتاب اسلام شناسی، فصل پایه های اسلام، آنجا که از شورا سخن گفته ای، مساله وصایت را روشن مطرح نکرده ای، راست است ولی در مقدمه گفته ام که این پایه های را از فرید وجدی گرفته ام و این درس تاریخ اسلام من است در دانشکده، نیم سال اول و نیم سال دوم، تمام را به بحث وصایت و مساله سقیفه و اصل امامت اختصاص داده ام…»
بزرگان زیادی در مورد این نظریه پرداز و سیاستمدار سخن گفته اند.
مرحوم آیتالله صادقی تهرانی در خاطرات خود به نظر مثبت امام خمینی(ره) نسبت به دکتر علی شریعتی اشاره میکند. آیت الله صادقی تهرانی در کتاب خود میگوید: «من هیچ گاه آقای شریعتی را ندیدم اما با ایشان از فاصله چند هزار کیلومتری ارتباط پیامی داشتم. از نظر من ایشان نابغه بود ولی همچون همه انسانها و نوابغ، خطاهایی هم داشت.
دکتر شریعتی یک جامعه شناس بود و ما نباید از ایشان انتظار اجتهاد درجه اول فقه و فلسفه داشته باشیم. ولی ایشان عالم اجتماع بود و در مسائل اجتماعی راه حل های بسیار خوبی داشت. تشکیلاتی با عظمت در زمان شاه و جمعیتی عظیم در حسینیه ارشاد به وجود آورد و روشنگری ها و روشن بینی های زیادی برای دانشجویان بی رابطه با خدا و دین ایجاد کرد.
عدهای ایشان را کافر و برخی او را به مقام عصمت رساندند. حتی نامه ای از علما و با کمال تاسف از علامه طباطبایی مبنی بر اشکال فعالیتهای ایشان گرفتند که البته بسیاری از مراجع با اعتقاد و اعتماد به گفته های اطرافیان خود و نه با تامل و تفکر دست به انجام این کار زدند.
اما در میان علما، آقای آیتالله خمینی در رابطه با شخصیت دکتر شریعتی موضع سکوت و گاهی اوقات شبه تاییدی داشتند. حتی یک بار در جواب سوالی درباره شخصیت دکتر شریعتی فرمودند: مطالب ایشان جوانان را بیدار و به دین اسلام علاقمند میکند. اگر هم اشتباهاتی باشد ما هم اشتباه میکنیم. هیچ کس معصوم نیست. بنده برخی از کتابهای ایشان را دیدم البته صددرصد درست نیست مانند تعبیر ایشان از خلیفه الله بودن انسان. اما این حقیقت است که همه ما انسان و جایزالخطا هستیم. همان اندازه که ایشان را در ایران وهابی دانستند در بلاد عرب از او به عنوان شیعه متعصب یاد کردند.»
استاد مرتضی مطهری در جلد سوم کتاب حماسه حسینی عنوان می کند: آثار دکتر شریعتی مانند آثار دیگر محققان و نویسندگان امتیازات و اشکالات دارند. نمی توان یک حکم کلی برای آن ها صادر کرد.
یکی از امتیازات کتابهای ایشان آن است که از ادبیات روان و زیبا برخوردار میباشند. در کتابهای ایشان مطالب جدید و جوانپسند وجود دارد که در میزان جذب مخاطب مؤثر میباشد. نیز بیش تر مباحث آن ها تحلیلی و کاربردی است. این امر میزان موفقیت آثار ایشان را افزایش داده است. همچنین به مشکلات جامعه و مباحث مورد نیاز مردم - مخصوصا جوانان - پرداخته است.
اما آثار ایشان اشکالاتی دارد، یکی از اشکالات آن است که درباره برخی از موضوعات و معارف اسلامی اظهار نظر نموده ، از جمله تاریخ و حدیث که اتقان نداشته و برخی اشتباه میباشد.
یکی از اشکالات دیگر آثار ایشان نفوذ تفکر مارکسیستی و غربی میباشد، یعنی دکتر از آن جا که در برخی موضوعات دینی تخصص نداشته، تحت تأثیر مبانی و تفکرات مکاتب دیگر قرار گرفته است. از این رو تصویری که ایشان از اسلام ارائه نموده، آلوده به افکار مارکسیستی و غربی است. مثلاً تحلیلی که از قیام امام حسین(ع) در کتاب حسین وارث آدم نموده است، با معیار و موازین اسلامی همخوانی ندارد.
اما شاید دقیق ترین نظرات را بتوان از آن مقام معظم رهبری دانست.
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی ازجمله افرادیست که سابقه آشناییاش با دکتر علی شریعتی به سالها قبل بر می گشت و او را از دوران پیش از سفر به فرانسه میشناختند.
رهبری بر اساس این شناخت اذعان می کنند: به نظر من شریعتی برخلاف آنچه که همگان تصور می کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست. یعنی از شگفتی های زمان و شاید از شگفتی های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.
مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می کنند و این موجب می شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند.
بی گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی کنم که این اشتباهات کوچک بود اما ادعا می کنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی می توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی ها و زیبایی ها هم برخوردار بود.
پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او، برجستگی های او را نبینیم.
من تصدیق می کنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغه آمیز و افسانه آمیز جلوه می کند درمیان قشری از مردم، اما متقابلا بخش های ناشناخته ای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد.
شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. این ها همانطوری که اشاره کردید، افسانه آمیز و مبالغه آمیز است و چنین تغییراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی کند.
اما متقابلا شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج می برد و کوشش می کرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند.
این بُعد از شخصیت شریعتی آنچنان که باید و شاید شناخته نشده است و روی این بخش وجود او تکیه نمی شود.
شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسایل کشف شده اسلام مترقی بود به صورتی که برای آن نسل پاسخ دادن به سوال ها و روشن کردن نقاط ،مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسه ای بکند ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به درستی نشناخته است.
شریعتی برخلاف آنچه گفته می شود درباره او و هنوز هم عده ای خیال می کنند، نه فقط ضد روحانی نبود بلکه عمیقا مومن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می گفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند یقینا از یک آبشخور استعماری تغذیه می شود، این ها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جز معارف قطعی شریعتی بود اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد بطور کامل عمل نمی کنند.