جشن فرشتهها با حضور رهبر معظم انقلاب ، قابهای بدیع و بیبدیلی ساخت که هر کدام یک نوشته مجزا میطلبد.
نقل است که جشن تکلیف یا تشریف از سنتهاى حسنه مرحوم سیدبنطاوس است. ایشان وقتی به سن تکلیف رسید، گفت «باید شاکر باشم که تا دیروز لایق محضر الهی نبودم که خدا با من سخن بگوید؛ لایق نبودم جزو خطاب «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» باشم و خداوند چیزی از من بخواهد، به من فرمان بدهد و من اطاعت کنم، از امروز خدای مهربان با من حرف میزند؛ مرا مخاطب قرار میدهد و… این روز، روز عید من است.» برای همین جشنی گرفت. مردم گفتند چه جشنی است؟ گفت «جشن تشریف است نه تکلیف. من مشرّف شدم نه مکلّف.»
شروع یک راه مهم وقتی با راهبر بزرگی مثل ولی امر رخ دهد، حس و حال دیگری دارد. راهبری که برای دختران ۹ ساله هم، لسان مخصوص به آنها را میشناسد. ابتدای کلام، خبری از خطبههای مرسوم و تذکر نسبت به اوامر و نواهی نیست بلکه تشویق است و تمجید از سرود؛ از شعر آن، آهنگ آن و مهمتر از همه، اجرای بچههای عزیز ایران.
سپس مفهوم تکلیف یا بهعبارتی همان تشریف و تشرّف بهزبانی ساده و همهفهم بیان میشود و کمی بعد مفاهیم مهم و ثقیلی مثل «امر به معروف و نهی از منکر» و «تقوا» سادهسازیشده و روان برای فرزندان و آیندگان ایران، تبیین میشود. سخنرانی متناسب با سنوسال و حالوهوای بچهها که البته دیگر کمی بزرگتر شدهاند، مختصر است ولی در کُنه آن، منبری درسآموز نهفته است.
این فرشتهها که با حضور رهبر معظم انقلاب به پرواز درآمدند و ندای شادی و سرورشان دل هر انسانی را بهوجد میآورد، نمایندگان تمام فرزندان ایرانزمیناند که دوست دارند دست در دست پدر، راه بندگی را آغاز کنند.
بعد از این جشن فقط تکلیفهای الهی متوجه نوگلان ما نمیشود؛ بلکه خانوادهها، مدارس و مسئولان نیز با هر دوره جشن تکلیف که در تمام روزهای هر سال تقسیم شده، صاحب تکالیف جدیدتر و جدیتری میشوند.
امروز انجام تکالیف، شاید سختتر از گذشته باشد و بر همگان فرض و تکلیف است که تازهمکلفان را یاری کنند.
اما این دیدار، فارغ از زیبایی ذاتی مهمانان آن که بهسان فرشته میدرخشیدند، نکاتی داشت که آن را تحسینبرانگیز و ستودنی نمود؛ فراموش نکردن دختران شهدای ایرانی و غیرایرانی، نمایندگانی از جامعه معلولان، استانهای مختلف، فضاسازی گرم و صمیمی و دخترانه و توجه به ریزهکاریهای مهم دیگر، عالی و شایسته تقدیر بود.
در این دیدار، زندگی بهمعنای واقعی کلمه جریان داشت؛ فضای پدر و دختری بینظیر بود و آنقدر شیرین و امیدآفرین بود که داد دشمن از درد بلند شد. تا باد چنین بادا.