اعتراضهای مردمی که به بهانه درگذشت مرحوم مهسا امینی در روزهای پس از فوت وی در ۲۵ شهریورماه به وجود آمد، در ابتدا جنبشی مردمی و مطالبهگرایانه بود که با محوریت و رهبری زنان ایرانی داخل کشور شکل گرفت، اما هرچه گذشت این اعتراض مدنی به اغتشاش برنامهریزیشده تبدیل شد که هر شخصیت حقیقی و حقوقی از سراسر جهان ادعای رهبری و لیدری آن را داشته یا به آن نسبت دادند؛ از علی کریمی بازیکن سابق فوتبال و اینفلوئنسر کنونی توئیتر و اینستاگرام تا رضا پهلوی، مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون که هریک یا به طور واضح مدعی رهبری این جریان شدند یا به طور تلویحی لیدری جنبش به آنها نسبت داده شد.
جنبش اعتراضی شهریورماه ۱۴۰۱ که به زعم بسیاری از مقامهای نظام در پی برخی فشارهای اقتصادی و معیشتی شکل گرفته بود، در روزهای نخست در پی اخباری مبنی بر ضربوشتم مهسا امینی از سوی نیروی انتظامی آغاز شد، اخباری که هیچ وقت تأیید نشد، اما بهدلیل عدم فضاسازیهای رسانهای و عدم تحلیل و بررسی درست و کامل ماجرا از سوی رسانههای داخلی به بحرانی پرچالش و ادامهدار تبدیل شد. بحرانی که هر چه گذشت از اصالت و مردمی بودن آن کم شد و از اعتراضها، منحرف و به اغتشاش بدل شد.
در ادامه برخی مواردی که این جنبش اعتراضی را به جریانی آشوبطلبانه بدل کرد، به صورت اجمالی مطرح شده است:
۱. شعارهای هنجارشکن و رکیک
شاید در تاریخ جنبشهای اعتراضی بعد انقلاب در ایران این حجم از شعارهای هنجارشکن و رکیک بیسابقه باشد. شعارهایی که با نسبت دادن ویژگیهای آوانگارد و پیشرو به نسل دهه هشتادی یا نسل زِد (Z)، سعی در عادی جلوهدادن آن شد، اما نگاه ویژه جامعهشناسان و کارشناسان فرهنگی به این موضوع سبب انتقاد طیف مختلفی از نخبگان جامعه به این جنبش شد. نسبت دادن این شعارها به شخص رهبری امری بیسابقه در جریانهای اعتراضی پیش از این بود که نه تنها پردههای اخلاق و بیارزشی را دریده بود بلکه باعث کنارهگیری بخشهای بااصالتتر و اخلاقی جامعه (نه لزوماً دینیتر و طرفداران نظام) از این جنبش شد.
۲. جنبش بیرهبر
یکی دیگر از انتقادهایی که به طرفداران این ناآرامیها از معترضان تا آشوبگران نسبت داده میشود، نداشتن رهبر واحد است که باعث شده علاوه بر اینکه برنامهها و حرکات اعتراضی آنها بینتیجه بماند، سبب شده افراد مختلفی از اپوزیسیون خارج کشور ادعای رهبری این جمع را داشته باشند و همین بیرهبری یا چند رهبری باعث انشقاق و نامنسجم شدن این جنبششده است. با این وجود، برخی از حامیان این جنبش، نداشتن رهبر را ویژگی اصلی و امتیاز این جریان اعلام کرده و از بیرهبری ابراز رضایت کردند!
۳. هتک حرمت به اماکن و اشخاص مذهبی
بیاحترامی و بیتوجهی به مذهب به عنوان یکی از ریشهایترین سنن و فرهنگهای ایرانیان در سدههای اخیر، از دیگر اشتباههای رایج این جنبش بود که در شکلهای مختلف ظهور پیدا کرد. آتشزدن قرآن و بانکها و همچنین انداختن عمامه روحانیت و کشیدن چادر و حجاب زنان محجبه از دیگر اشتباههای استراتژیک این جریان بود که باعث بدنامی آنها در طیف منتسب به مذهبی و سنتی شد. اگرچه برخی از این اقدامات نسبت داده شده به معترضان از سوی آنها تکذیب شده، اما در هر حال رفتارهای افراطگونه این جریان با طیف مذهبی و سنتی، اقدامی منسوب به این جریان است که تأیید این رویه رفتاری بیشتر منطقی به نظر میرسد!
۴. ضربوشتم پلیس و نیروی انتظامی
حمله به نیروهای پلیس به عنوان حافظان امنیت کشور و همچنین دورهکردن و ضربوشتم این اشخاص که جدا از نگاه سیاسی، فقط به وظیفه خود یعنی تأمین امنیت کشور عمل کردهاند، علاوه بر بیانصافی و تعدی شخصی به این افراد، سبب کاهش دیسیپلین (جایگاه) نیروهای انتظامی کشور و پرنسیب (شخصیت) پلیس است که در هر حال و با آرام گرفتن این فضا، بار دیگر محافظت از امنیت مردم برعهده آنها خواهد بود. حال پرسش اینجاست که چگونه میتوان در چشم افرادی که به عنوان پلیس، وجهه آنها را خدشهدار کردیم نگاه و انتظار محافظت از اموال، نوامیس و امنیتمان را داشته باشیم؟
۵. هشتگسازی و جریان مشکوک مجازی
تبلور این رفتارهای جعلی و غیرطبیعی در هشتگ مهساامینی در توئیترفارسی صورت یافت. ادعای ترندشدن این هشتگ با حدود ۳۵۰ میلیون توئیت و ریتوئیت ادعایی که رسانه سعودی ایران اینترنشنال مدعی اصلی آن است؛ آن هم در حالی که بررسیهای دادهکاوی از نظر میزان و روند انتشار مطالب به طور طبیعی در توئیتر فارسی، این ادعا را رد کرده و حضور اکانتهای جعلی و ناشناس و حمایت رباتیک را در این فضاسازی دخیل میداند.
۶. ظهور و بروز چهرههای نامحبوب و حمایتهای مالی و معنوی مشکوک
همانگونه که اشاره شد، افراد زیادی قصد مصادره و نسبدادن این جریان به خود یا افراد حامی خود داشتند که این امر علاوه بر انشقاق جریان، سبب چند دستگی در این جنبش شده است. علاوه بر آن ظهور چهرههای نامحبوبی، چون خاندان پهلوی، مسیح علینژاد، مجاهدین و ... سبب شده بخش مهمی از حامیان اعتراضها عطای همراهی این جریان را به لقای آن ببخشند. علاوه بر این حجم بالای رسانهای حامی این جریان از هماهنگی جهانی تا حضور سلبریتیهای ایرانی و غیرایرانی خارج از کشور از پولپاشی و هزینههای سرسامآور و مشکوک حکایت دارد که بدون هیچ شک و شبههای کمر به سقوط و براندازی جمهوری اسلامی بستهاند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند.
۷. غلبه هیجان و ماجراجویی به جای منطق و آرمانخواهی
محوریت زنان و نوجوانان دهه هشتادی به عنوان یکی از اصلیترین بخشهای بدنه مردمی اعتراضها، به علاوه برخی ویژگیهای مثبت از جمله مطالبهگرایی جدی زنانه و جسارت بیشائبه نوجوانانه باعث شده میزان هیجان و احساس جنبش بیش از اندازه باشد و اهداف آرمانخواهانه و آزادیخواهانه آن که در منطق و مبانی فکری و عقیدتی معترضان جای میگیرد، از این جنبش تا حدزیادی رخت ببندد و جای خود را به هیجان، قهرمانبازی و حتی ماجراجوییهای زودگذر بدهد. ناگفته پیداست چنین ویژگیهایی به طور مطلق به ادامه اعتراضها و به نتیجهرسیدن آن ضربه خواهد زد!
علاوه بر این موارد، برخی تحرکات جنسی منتسب به این جنبش مطرح شده که شاخصترین آن عریان شدن نیلوفر فولادی در حرکت اعتراضی در کشور هلند بود که به دلیل برخی حواشی پیشآمده درباره سابقه وی و اخبار ضد و نقیض در این رابطه از تحلیل جداگانه این مورد گذر کردیم.
خاستگاه و وظیفه حاکمیت
حاکمیت به عنوان یکی از طرفین این جنبش میتواند نقش مهمی را در کاهش التهاب و همراهی و همدلی با مردم معترض و داغدار ایفا کند. گفتوگوی صادقانه با مردم و رفع جدی مشکلات اقتصادی و معیشتی در کنار برخورد با عوامل خاطی و مسئولان بیانضباط و قانونگریز از جمله تمهیدات اولیه و پیشنهادی به دولت سیزدهم و حاکمیت نظام است که میتواند باعث جلب نظر مردم و افزایش اعتماد عمومی شود.
خاستگاه و وظیفه مردم
مردم باید خاستگاه خود را به طور واضح مشخص کنند، زیرا صف معترضان و اغتشاشگران همواره فاصلهای بسیار نزدیک و گاهی غیرقابل تشخیص است و همواره مصادرهکنندگانی هستند که قصد سواستفاده از اعتراضهای بهحق مردم ایران و منحرفکردن آنها به سمت اهداف خاص خود هستند. از سوی دیگر، تداوم وضعیت موجود از نظر اقتصادی و معیشتی آسیب جدی به امنیت، اقتصاد و روان جامعه زده، از این رو پیداکردن مسیر گفتگو و مطالبه با حاکمیت شاید بهترین و تنهاترین راهحل در شرایط موجود باشد که نیاز به تعامل دو طرف دارد.
خاستگاه و وظیفه مخالفان نظام
مخالفان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران در اعتراضهای شهریور ۱۴۰۱ نشان دادند خاستگاه و هدفی جز براندازی نظام نداشته و همه ظرفیت بالقوه خود را برای تجمیع حمایتهای مالی و معنوی برای آسیبرساندن به نظام به کار بردند. در این میان رسیدن به منفعت حزبی و شخصی این افراد که به بهانه آزادیخواهی و مبارزه با دیکتاتوری مطرح شده از مهمترین نکاتی است که باید در مواجهه با این افراد مورد توجه قرار داد. اصرار برای تجمعهای خیابانی و ریختن خون زنان و مردان ایرانی در حالیکه خود بر تخت عیش و راحتی نشسته و گاهی از سوی کارتلهای سیاسی متفاوت حمایت میشوند از جمله مواردی است که بای در ارتباط با طیف مخالفان نظام و حامیان رسانهای و مالی آنها در نظر قرار گرفت.