همه چیز با یک دروغ شروع شد: «6 نفر توسط نظامیان حامی دکتر احمد سوکارنو در ارتش کشته شدند.» این دروغ موتور محرک کودتا یی آمریکایی علیه رهبر استقلال اندونزی بود که حداقل به کشتار 400 هزار نفر از مردم این کشور انجامید. یک پای این آشوب مثل همیشه رسانهها بودند. در وزارت خارجه آمریکا «مارشال گرین»(سفیر وقت آمریکا در جاکارتا) به عنوان «رهبر کودتای اندونزی» شناخته میشود؛
او 15 اکتبر 1965 در تلگرافی به واشنگتن نقشه را توصیف کرد؛ قرار بود نام رئیسجمهور دکتر «احمد سوکارنو» و حامیانش «لکهدار» و تبلیغاتی حاکی از مجرم بودن و «خیانتکاری و وحشیگری» آنها رواج داده شود. بخش قابل توجهی از این نقشه با توجه به سابقه انگلستان در «تبلیغات سیاه» بهعهده آنها گذاشته و «اندرو گیلکرایست» (سفیر وقت انگلستان در جاکارتا) طی تلگرافی به مقر اطلاعاتی انگلیس در سنگاپور خواستار تبلیغاتی با مضمون «وحشیگری و بیرحمی حامیان سوکارنو» و «نقش آنها در به بیراهه کشاندن اندونزی» شده بود. ظرف مدت کوتاهی «اداره اطلاعات و پژوهش»(IRD) وزارت خارجه انگلیس به عنوان یکی از واحدهای فوق محرمانه در جنگ سرد با ریاست «نورمن رداوی» وارد عمل شد. رداوی و همکارانش با مهارتی فوقالعاده رسانهها را در جهت اهداف خود بهکار گرفتند و از کودتاچیان جنایتکار که دستشان به خون صدها هزار نفر آلوده بود، «فرشتگان نجات اندونزی» ساختند. «رونالد چالیس» خبرنگار BBC در آسیای جنوبشرقی که از افراد مرتبط با رداوی بود گفت: «این کودتا برای دستگاه تبلیغاتی غرب پیروزی بزرگی بوده است.» بعدها «پیتر دیل اسکات» تحلیلگر امور آسیا در مقالهای برای «پاسیفیک افرز» با بررسی عملیات رسانهای آمریکا و انگلستان در اندونزی «خبرنگارانی که برخی از آنها با سازمان جاسوسی آمریکا مرتبط بودند» را شریک جرم کودتاچیان دانست. خبرنگاری جرم نیست اما خبرنگاران غربگرای اندونزی در آن مقطع قطعاً مجرم بودند.
عملیات رسانهای آمریکا و انگلستان در کودتای 1965 اندونزی بر اساس یک الگوی موفق قبلی پایهگذاریشده بود: کودتای 1953 ایران(کودتای 28 مرداد 1332)؛ باز هم محور تبلیغات رسانهای یک دروغ بود: «قدرت گرفتن کمونیستها در ایران». 24 تیر 1330 چهار ماه پس از ملی شدن صنعت نفت ایران، رادیو BBC گفت: «کمونیستها در کمین هستند که ایران را ببلعند و اگر انگلستان پای خود را کنار بکشد، کار ایران تمام است.» BBC بهعنوان رادیو دولتی انگلستان بخش مهمی از یک شبکه گسترده رسانهای بود که وظیفه بسترسازی برای کودتای 28 مرداد 1332 را برعهده داشت. در اسناد سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) این شبکه با اسم رمز تیپیبدامن (TPBEDAMN) شناخته میشود. شبکه بدامن بودجه سالانهای بین 500 هزار تا یک میلیون دلار داشت، گردانندگان آن بیش از 100 هزار نفر زیردست در شبکه خود داشتند و به گفته یکی از مأموران بازنشسته سیا قادر بودند مقالاتی را در 30 روزنامه ایران منتشر کنند. شبکه بدامن علاوه بر بازوی رسانهای یک بازوی عملیاتی نیز داشت که به آشوب و غائلهسازی میپرداخت. یکی از شاخصترین اعضای بازوی عملیاتی شبکه بدامن «شعبان جعفری»(شعبون بیمخ) بود و از میان شاخصترین اعضای رسانهای این شبکه نیز میتوان به «عباس مسعودی»(صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات) اشاره کرد. هدف «تفرقه و یأسآفرینی» در نهضت ملی ایران، «بیاعتبارسازی» رهبران آن و «بیثباتسازی» دولت برآمده از آن بود. «مارک گازیوروسکی» یکی از اعضای «آرشیو امنیت ملی آمریکا» که به بخشی از اسناد کودتا دسترسی داشت میگوید: «مأموران سیا به انتشار تبلیغاتی میپرداختند که [آیتالله] کاشانی را مورد حمله قرار میداد و میکوشید میان وی و مصدق جدایی بیندازد.» آنطور که گازیوروسکی میگوید آنها حتی به افتراق در میان جبهه ملی به عنوان حامی اصلی مصدق نیز دامن زدند: «مأموران سیا کوشیدند تنش میان جناحهای طرفدار مصدق و ضدمصدق در درون احزاب [جبهه ملی] را تحریک کنند.» صبح روز 28 مرداد 1332 جامعه تکهتکه شده ایران، ناامید از نهضت ملی و بدبین به رهبران آن؛ دیگر انگیزهای برای حضور در صحنه علیه کودتاچیان نداشت. بدین ترتیب الگویی موفق حداقل برای دستکاری افکار عمومی رقم خورد؛ آنطور که سالها بعد یکی از مأموران آژانس امنیت ملی آمریکا(NSA) نوشت: «اگر آمریکا میخواهد رؤیای امپراتوری جهانی خود را به منصه ظهور برساند باید راهبردهایی را بهکار گیرد که بر اساس الگوی ایرانی روزولت(مأمور CIA در ایران برای پیشبرد کودتای 1332) شکل گرفته باشد.»
این الگو هنوز هم میتواند کارآمد باشد. ترفندها ثابت اما ابزارها متنوعتر و گستردهتر شدهاند. حالا علاوه بر رسانه دولتی انگلستان(BBC)، رادیو اروپای آزاد با بودجه CIA و کنگره آمریکا، ایران اینترنشنال با بودجه سعودی و هدایت موساد و همچنین شبکههای اجتماعی آمریکایی نیز به آن اضافه شده است. تحرکات طیفی از نشریات زنجیرهای داخلی در کنار این رسانههای خارجی نیز یادآور شبکه بدامن است. چرخه تولید و توزیع اخبار در این رسانهها همپوشانی عجیبی با یکدیگر دارد، نویسندگان مشترک، ارتباطهای متقابل میان اعضای تحریریه، جهتگیری محتوایی واحد در این رسانهها و هماهنگی با آشوبگران میدانی مواردی است که شباهت آنها با شبکه بدامن را بیشتر میکند. این روزها انتقادات دلسوزانه و بعضا صحیحی در مورد عملکرد رسانهای برخی دستگاهها وجود دارد، اما این فقط یک روی سکه است. روی دیگر سکه جریانی است که در تمام این سالها با تبلیغات سیاه به مرجعیتزدایی از این دستگاهها پرداخته است. به عنوان نمونه ما از گزارش سراسر کذب روزنامه شرق علیه صداوسیما در سال 96 با یک عذرخواهی و انتشار تکذیبیه گذشتیم. ما از تضعیف نیروهای مسلح در این روزنامه طی دو ماه پایانی سال 98 با تساهل غیرقابل توجیهی عبور کردیم. ما از تخریب روابط با همسایگان و متحدان راهبردیمان در گزارش دروغمحور روزنامه سازندگی و پیش از آن در رسانههای زنجیرهای دیگر به راحتی گذشتیم و دروغپراکنیهای روزنامه اعتماد و هممیهن را در همین آشوبهای اخیر کاملاً نادیده گرفتیم؛ صدها مورد از این دست وجود دارد و ما فقط به برخی از آن اشاره کردیم. این رویکرد منفعلانه در مواجهه با رسانههای متخلف هرچه باشد با «آزادی بیان» قابل توجیه نیست چون بیشتر به یک «هرج و مرج رسانهای» شبیه است. در واقع ما افکار عمومی را در مقابل بمباران اخبار جعلی و کذب بیدفاع رها کردیم. مسئولان رسانهای جمهوری اسلامی مواردی از این دست را صرفاً خطاهایی مجزا از یکدیگر دیدند و به تذکر، عذرخواهی و انتشار تکذیبیه توسط این رسانهها بسنده کردند؛ در صورتی که اگر جامعتر به این نقشه نگاه کنیم ما با محتوایی یکدست در یک شبکه رسانهای همافزا مواجهیم که با اعتبارزدایی از نهادهای وابسته به نظام زمینهساز تضعیف حاکمیت ملی شدند.
خاطره شیرین آمریکا از کودتای 1332 مطمئناً نه در سال 1401 که حتی در سالهای آینده نیز تکرار نخواهد شد. آمریکای این روزها در حد و اندازه کودتا نیست و اوباش اجارهای کف خیابان نیز در قواره براندازی انقلاب اسلامی عظیم مردم ایران نبودند. با این حال ما نیازمندیم تا سختگیرانه از مرزهای منافع ملی در حوزه رسانه محافظت کنیم. «دروغ» سوخت ماشین جنگی رسانهای علیه ایران است. 38003 دروغ تنها ظرف 46 روز اخیر توسط 5 رسانه فارسیزبان بیگانه فقط در فضای مجازی منتشر شده است؛ یعنی بهطور متوسط هر 100 ثانیه یک دروغ. آنطور که «اندرو کراکر» درباره تاریخ 60 ساله سرویس BBC جهانی تا 1990 مینویسد، میانماریها این شبکه را «آسمانی پر از دروغ» لقب داده بودند؛ در مورد ایران اما به نظر میرسد ماجرا خیلی وسیعتر است. ما با «کهکشانی پر از دروغ» روبهرو هستیم.
سید محمدعماد اعرابی