وقتی «آرتین» و «آرشام» همراه پدر و مادر خود یک هفته مانده به مراسم عروسی خواهرشان با شوق و ذوق برای خرید از خانه خارج شدند و آن لحظاتی که با نزدیک شدن وقت نماز پا در حرم شاهچراغ (ع) گذاشتند و پس از بازی در حیاط زیبای حرم مشغول زیارت شدند، هرگز فکر نمیکردند که به فاصله چند لحظه و با ورود یک قاتل تروریست تکفیری به این حرم امن، فاصلهای این چنین طولانی بینشان بیفتد و آرشام 10 ساله و پدر و مادر، مظلومانه رهسپار بهشت شوند و آرتین 6 ساله زخمی روی تخت بیمارستان بیخبر از اتفاقی که برای برادر و پدر و مادرش افتاده رو به دوربین لبخند بزند و منتظر بماند تا هر لحظه والدین و برادرش بیایند و او را با خود به خانه ببرند؛ خانهای که تا چند روز دیگر آرتین خواهد فهمید از زیباترین و دوستداشتنیترین جای دنیا تبدیل به دلگیرترین و غمانگیزترین نقطه شده است.
در کنار آرتین کمی آن طرفتر کودکی دو ساله به نام «راستین»، بیهوش در حالی به خواب عمیقی فرو رفته که سهم جسمی کوچکش از عملیات تروریستی حرم شاهچراغ دو گلوله بوده است. کودکی که نه میداند چه اتفاقی افتاده و نه میداند این اتفاق برای کدام گناه مرتکب نشده او را تا مرز مرگ برده است.
این هفته وقتی دانشآموزان به مدرسه بروند جای «آرشام سرایداران» کلاس پنجمی،«علی اصغر لری گویینی» کلاس دومی و «محمدرضا کشاورز» پایه دهمی را در کنار خود خالی میبینند؛ سه دانشآموزی که در حرم شاهچراغ پر کشیدند و آسمانی شدند.
اما این سه دانشآموز شهید یا 12 شهید دیگر حادثه تروریستی روز چهارشنبه در شیراز به چه گناهی مظلومانه به خون خود غلطیدند؟ آرتین دوستداشتنی به کدام گناه در یک لحظه چنین تنها و داغدیده شد؟
جواب این سؤال آسان اما تلخ است! این شهدا که پاک و برگزیده بودند و به سعادت رسیدند اما کسانی دیگر باید جوابگوی خون آنها و اشک یتیمی امثال آرتین باشند. آنها که بیش از 40 روز است با تدارک وسیع دشمن و ظاهراً به بهانه انتشار یک دروغ درخصوص مرگ طبیعی دختری جوان و با فریب برخی جوانان و نوجوانان سعی در ایجاد آشوب و اغتشاش در سطح کشور داشتهاند، آنها که جاگیری تروریستهای تکفیری و منافق و کومله و... در بین صفهای اعتراض و آشوب و جنایتهای آنها در قتل ماموران پلیس و نیروهای امنیتی، ایجاد رعب و وحشت در دل مردم، آسیب به زندگی و کسب و کارها را دیدند اما با سکوت یا تهییج دست از تحریک برای آشوب و کمک به تداوم آن بر نداشتند و از کوچه باز کردن برای تروریستها دریغ نکردند. مگر غیر از این است که دامن زدن آنها به آشوب و تلاش برای ایجاد جو ناامنی، به مهره تکفیری و سیستم حامی او این جرأت را داد که وارد فاز عملیات مسلحانه در کشور شود؟
آن چهرههای سیاسی لجباز یا معاند و رسانههای داخلی همفکر رسانههای ضدانقلاب و آن دسته از سلبریتیهای کم فهمی که به دروغی اثبات نشده دامن زدند تا بر آتش فتنه بنزین بریزند باید خود را برای جواب به آرتینها و البته چه اعتقاد داشته و چه نداشته باشند در پیشگاه الهی آماده کنند.
این افراد که با تحریک و تهییج زمینه آشوب را ایجاد کردند چه جوابی برای فرزند ۷ ماهه شهید «مهدی لطفی» (پلیس جوان حافظ قرآنی که در یک خانه اجارهای ۳۹ متری زندگی میکرد و چند روز قبل در تهران با آتش کینه آشوبگران به شهادت رسید) یا فرزندان و خانواده سایر شهدای مدافع امنیت که این روزها در غم از دست دادن پدر و فرزند و عزیزانشان داغدار هستند دارند؟
آن خانم بازیگری که با وجود اثبات بیارتباط بودن مرگ افرادی مانند نیکا و سارینا و... به جریان اغتشاشات و با دامن زدن به دروغپردازی بی.بی.سی فارسی و اینترنشنال خود را مادر این افراد میخواند اکنون کجاست؟ آیا میتواند در چشمان یتیمان شهدای مدافع امنیت و بازماندگان حادثه تروریستی حرم شاهچراغ نگاه کند؟ اصلاً اجازه و اختیار این را دارد که با آنها همدردی کند؟
آن خانمی که با تحریک و تشویق جوانان از طریق تایید دروغ رسانههای ضد انقلاب درخصوص مرگ مهسا امینی و در حالی که به خیال خام خود فکر میکرد بر عکس زلیخا این بار با برداشتن حجاب، از پیری به جوانی و زیبایی میرسد این روزها سری به وجدانش زده است؟
آن مجری وطنفروشی که همزمان با ریختن اشک تمساح برای قربانیان متروپل و کوبیدن نظام در عروسی یک خواننده مستهجنخوان میرقصید و اکنون با ماهیگیری از مرگ مهسا مشغول کسب و کار در شبکه ماهوارهای معاند و خوانندگی و بغل بازی است، اکنون جرأت همدردی با مردم ایران در حادثه تروریستی اخیر را دارد؟
آن آقای گل و سلطان دریبل که با سادگی یا... در بازی دشمن مقابل مردم ایران گرفتار شدند و به دشمن پاس گل دادند و خود دریبل شدند و با اظهارنظر غیر واقعی و تحریک مردم به آشوبها دامن زدند این روزها درخصوص شهدای حادثه شاهچراغ حرفی ندارند؟
چرا آنها که به دروغ یک مرگ تلخ اما طبیعی را یک قتل و جنایت جا زدند تا کشور را دچار اغتشاش کنند و آنها که از این دروغ حمایت کردند اکنون در برابر شهادت 15 زن و کودک و مرد بیگناه سکوت در پیش گرفتهاند؟
آن عده قلیل از دانشجونماها که چند روزی است بدون اینکه بدانند عروسک خیمهشببازی دشمن شدهاند و با بهانهگیریهای کودکانه دانشگاه را با قهوهخانه اشتباه گرفته و هوس غذای مختلط کردهاند؛ ندیدند که نام دکتر «سید فریدالدین معصومی» جوان نخبه حوزه انرژی و برق در بین شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ بود؟ آیا این اخلالگران نظام آموزش عالی متوجه نقش خود در تداوم آشوب و امیدوار نگه داشتن دشمن برای ضربه زدن به این کشور و نقش کاتالیزوری خود برای فعل و انفعال آشوبگران و تروریستهای تکفیری و قتل عام شهدایی همچون شهید معصومی شدهاند؟ راستی اگر نهار مختلط را نوش جان کردید و فعلا حال فحاشی ندارید، بعد از نهار به این هم فکر کنید که آن تروریست تکفیری قبل از تیراندازی پرسید چه کسی نخبه و دانشجوی شریف و علامه و... است یا همه را به رگبار بست؟ این دوستان کاش هنگام حضور در موسسات کنکوری و صرف هزینه چند ده میلیونی برای آموزش تستزنی کمی هم درباره نقش دانشجوی واقعی در ایجاد امید و سازندگی در جامعه و ایستادگی در برابر زیادهخواهی دشمنان سرزمینشان میآموختند. کاش به جای چند کتاب تست بیشتر، کمی درباره دانشجویان نخبه و شهیدی همچون شهید وزوایی، علمالهدی، زینالدین و... مطالعه میکردند. کاش از خود میپرسیدند چطور نقشه دشمن پس از ترور دانشمندان شهیدی همچون علیمحمدی، شهریاری، رضایینژاد، احمدی روشن، فخریزاده و... به جلوگیری از رشد و پرورش چنین دانشمندانی تغییر کرده است؟ آیا ایجاد اخلال در تحصیل دانشجویانی که قصد درس خواندن و مطالعه و پژوهش دارند به بهانه غذای مختلط و... همان عمل به خواست دشمن برای جلوگیری از پرورش نخبگان نیست؟
و اما آنها که این روزها شعارهای فریبندهای همچون «زن، زندگی، آزادی» سر دادند یا روسری بر سر چوب کردند و برای رقصیدن در کوچه و هوسهای نازل خود سرودند و خواندند آیا تصاویر زنان غلطیده در خون در حرم شاهچراغ را دیدند که یک تروریست قوت قلب گرفته از فضای آشوب چگونه زندگی و جان و فرزندان این زنها را گرفت؟
این تنها یک تروریست تکفیری بود اما اگر خدای نکرده با از بین رفتن امنیت، تروریستهای تکفیری که در سوریه و عراق بدترین جنایتها را در حق زنان و کودکان و همه اقشار مرتکب شدند وارد این سرزمین امن میشدند آیا جایی برای این لفاظیها و شعارهای فریبنده باقی میماند؟ اگر نبود رشادتهای شهدای مدافع حرم و سردار شهیدمان حاج قاسم سلیمانی و پای تکفیریها به این سرزمین باز میشد دیگر نه مهسا، نه نیکا، نه سارینا و نه هیچ زن و دختری در این کشور امنیت نداشتند و همه به کنیزی و اسارت میرفتند.
این واقعیتی انکارناپذیر است که «امنیت» کالای گرانبهایی است و هرگونه خدشه به آن اثرات گاه جبرانناپذیری خواهد داشت. کسانی که این چله سخت را بر مردم ما تحمیل کردند و تلاش داشتند این ناامنی را به کل کشور تسری دهند خوب فهمیدهاند که دست روی چه نقطه حساسی گذاشتهاند اما باید این را هم بدانند که جواب سختی در انتظار آنهاست و این مرحله نیز با مدد الهی و اتحاد و ایستادگی مردم مسلمان و وطندوست ایران خواهد گذشت. این کشور باید برای همیشه و با رشادت مردم و سربازان مخلص این آب و خاک برای آرتین، آرشام، راستین و... امن و آباد باشد.
عباس شمسعلی