آن روز که سفارت انگلیس دیگ نذری بار گذاشت

ماجراها از تب و تاب می‌افتند. انسان‌ها فراموش می‌شوند. گرد و غبار کهنگی بر همه چیز می‌نشیند اما در این میان ماجراها و آدمهایی نادر و استثنائی نیز هستند. از چنان تلالوئی برخوردارند که گذر قرن‌های متمادی نیز قادر به کمرنگ کردن حضور و اثرشان نیست. سیدالشهدا (ع) و عاشورایش از این دست انسان‌ها و وقایع نادرند. نکته خاص ماجرا آنجاست که زوال همه چیز در دنیا طبیعی است و نیازی به دخالت عوامل خارجی ندارد. اما واقعه عاشورا نه تنها در گذر زمان و به‌طور طبیعی دچار کهنگی و زوال نشده بلکه حتی تلاش‌های متعدد عوامل خارجی و دشمنان این چراغ هدایت نیز برای تحمیل زوال، راه به جایی نبرده و به شکست انجامیده است. 

منابع تاریخی می‌گویند اولین بنا و بارگاه را بر مدفن سیدالشهدا(ع)، مختار ثقفی ساخت و اولین تخریب به دست منصور دوانقی، دومین خلیفه عباسی رخ داد.‌هارون الرشید و متوکل دو خلیفه جور بعدی بودند که بر بارگاه آن حضرت تاختند و تخریبش کردند. المسترشد بالله خلیفه سی‌ام عباسی، ملعون بعدی بود که دست به این کار زد و به حرم یورش برد. از آن پس حرم امن بود تا سال 1216 قمری که وهابی‌ها بر حجاز مسلط شدند و به کربلا حمله کردند. کلیددار حرم در شرح ماجرا می‌نویسد: «آنان درب‌های حرم و نرده‌های فلزی و آینه‌کاری حرم را کندند و اشیای قدیمی و هدایای پادشاهان و شاهزادگان ایرانی را به تاراج بردند. همچنین تزئینات دیوارها و طلاهای سقف، شمعدان‌ها، فرش‌های گران‌بها، لوسترهای گران‌قیمت، درب‌های کنده‌کاری‌شده و غیره را تاراج کردند. افزون بر این کار نزدیک به پنجاه نفر را کنار ضریح و پانصد نفر را در صحن شریف به قتل رساندند. شهر کربلا را نیز ویران کردند و بی‌رحمانه به کشتار پیرمردان و کودکان و زنان و مردان و غارت خانه‌ها پرداختند و کسی از حمله وحشیانه آنان در امان نماند.»

و بالاخره آخرین بار حدود سه دهه پیش بود که صدام به کربلا و حرم یورش برد. سرکرده جسارت کنندگان دامادش حسین کامل بود که برای سالار شهیدان رجزخوانی کرد و گفت؛ «توحسین هستی و من هم حسینم!» و شخصاً با گلوله‌تانک گنبد حرم را هدف گرفت. چهار سال بعد صدام او را که به اردن‌گریخته بود با فریب به عراق کشاند و کشت. اینها نمونه‌هایی از تلاش برای تخریب بارگاه منور سیدالشهدا(ع) در طول تاریخ بود. علاوه‌بر آن، در دوره‌های مختلف تاریخی، زائران حضرتش با مصائب و مشکلات بسیاری مواجه بوده و زیارت آن حضرت گاهی به قیمت جان افراد نیز تمام می‌شده است. شرط قطع دست راست برای اجازه زیارت حرم حضرتش در زمان متوکل یکی از مشهورترین این مصائب است. مسعودی، در کتاب مروج الذهب می‌نویسد: «خانمی به قصد زیارت بارگاه امام حسین‌(ع) به مامور ثبت‌نام مراجعه کرد. به وی تذکر دادند، آیا می‌دانی که شرط رفتن به زیارت قطع دست است؟ آن زن پاسخ داد: از شرایط آگاهم! متصدی ثبت‌نام، اسم این خانم را می‌نویسد. آن گاه به وی دستور می‌دهد: دستش را برای قطع کردن بیرون بیاورد. آن زن دست چپ خود را بیرون می‌آورد! مامور می‌گوید: خانم فرمان خلیفه می‌گوید، باید دست راست داوطلب زیارت قطع شود. آن زن دست راست خود را از زیر حجاب بیرون آورده و می‌گوید: این دست را سال گذشته قطع کردید»!

اینها تنها نمونه‌هایی از تلاش‌های ملموس و فیزیکی برای مقابله با مکتب عاشورا در طول تاریخ است و داستان تلاش‌های فکری و عقیدتی برای زیرسؤال بردن، تخطئه و فراموشی این نهضت، بسیار مفصل‌تر است. چه آنانکه از هزار سال پیش تاکنون گمان می‌کردند با حمله و آب بستن و شخم زدن و گلوله‌باران می‌توانند این مرکز عشق و هدایت را نابود کنند و چه آنانکه که امروز در خیال تحریف ماهیت این نهضت هستند، دچار اشتباه محاسباتی بودند و هستند. 

انقلاب اسلامی ایران، پیروزی و تداوم خود را مدیون مکتب عاشورا ست. امروز نیز هستند کسانی که سعی دارند پیام عاشورا را تحریف کنند و حتی به آن رنگ و لعاب دینی نیز بدهند. ایستادگی در برابر یزیدیان زمان را تخطئه کرده و توصیه به تقیه می‌کنند. اگر ایستادگی در برابر ظلم و جور، تقیه‌بردار بود، چه نیازی بود امام حسین(ع) و خاندان اهل بیت پیغمبر(ص) و یارانش جان خود را فدا کنند. آنان‌که به تقیه و سازش در برابر استکبار توصیه می‌کنند در واقع ترس و سستی خود را پشت نقاب خیرخواهی پنهان کرده‌اند. آن هنگام که حضرت قصد سفر از حجاز به عراق را کردند، کم نبودند خواص و بزرگانی که ایشان را از این سفر بر‌حذر داشتند و زنهار دادند. اغلب توصیه‌کنندگان بیش از آنکه نگران جان امام(ع) باشند، می‌خواستند با ممانعت از قیام ایشان، سکوت و مماشات خود در برابر دستگاه طاغوت و جور را به نوعی توجیه کنند. آنهایی هم که امروز چنین توصیه‌هایی دارند، از همان قماشند. 

این‌جاست که خستگان و بریدگان و آلودگان به چرب و شیرین دنیا برای تحریف عاشورا با دشمنانش هم‌دست می‌شوند و می‌خواهند با سیاست‌زدایی، عزاداری محرم را به مناسکی بدون هدف و هویت مبدل کنند. هرچقدر می‌خواهید برای امام حسین(ع)‌گریه کنید و بر سر و سینه بزنید و حتی قمه بر فرق خود بکوبید و جوی خون راه بیندازید اما حرفی از راه و هدف او نزنید و تبیین نکنید چرا آن حضرت کشته شد. مبادا این عزاداری‌ها و تجمع‌ها سبب تفکر و تحول شود. بقول ظریفی انگار امام حسین(ع) در تصادف کشته شده است! این‌جاست که عزاداری عاشورا به کارناوالی سالانه و بی‌روح فروکاسته می‌شود که اگر چنین شد دشمن چه هراسی از آن داشته و چه جای تعجب دارد اگر سفارت انگلیس هم چند دیگ قیمه نذری بار بگذارد؟!

آنچه سیدالشهدا(ع) برایش سر داد، بیداری جامعه با شعار «هیهات منّا‌الذله» بود. در روزی که هیچ مانندی در تاریخ نداشته و نخواهد داشت، بهترین انسان‌های روی زمین به فجیع‌ترین شکل ممکن به دست شقی‌ترین افراد کشته شدند تا حقیقتی را برای همه جهانیان تبیین کنند. هزینه این تبیین، خون مطهر فرزند پیغمبر(ص) و یارانش و اسارت خاندان مکرم ایشان بود و این برای امروز ما درس‌ها دارد که «جهاد تبیین» از چنان اهمیت و اولویتی برخوردار است که حتی به قیمت نثار خون باید انجام گیرد. به‌قول سید شهیدان اهل قلم، در عالم رازی است که جز به بهای خون فاش نمی‌شود. 

آن روز که سفارت انگلیس دیگ نذری بار گذاشت

«هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) تنها برای روز عاشورا نبود و اگر امروز نیز می‌خواهیم در صف یاران حضرتش باشیم، راه باز است؛ «فَیا لَیتَنی کنْتُ مَعَکم فَأفُوزَ مَعَکم». بودن با امام حسین(ع)، ایستادگی و مقاومت در برابر یزیدیان زمان و ادامه جهاد تبیین آن حضرت و حضرت زینب(س) است.

 

محمد صرفی