مفهوم توسعه درست بعد از جنگ جهانی دوم وارد ادبیات سیاسی و اقتصادی جهان شد و نحله ها و گرایش های فکری و سیاسی هر کدام بر مبنای قرائت و فهم خود از این ایده تلاش کردند آن را بر مبنای الهیات فکری و سیاسی خود تببین کنند . واقعیت این است که توسعه مفهومی چند بعدی و پیچیده است که نمی توان آن را در حلقه محدود جریان های سیاسی تحدید کنیم و پیوند ماهیت آن با رقابت های سیاسی را نبینیم. چرا که توسعه نه ماهیتی سیاسی که مفهومی فنی و تخصصی است که انگاره ها و باور های موجود در آن علاوه بر تعیین افق و چشم انداز میان مدت و بلند مدت یک نظم و ساختار ، می تواند فرم ، ماهیت و مضمون سیاست های راهبردی و استراتژیک آن را در سطوح فرهنگی و اجتماعی متاثر و متحول نماید . واقعیت این است در مدیریت شهری نگاه توسعه گرایانه می تواند بسیاری از چالش ها و بحران پیش رو را نه فقط به صورت موقتی و تاکتیکی و شعاری که به صورت پایدار و راهبردی حل کند. این مدعا مستلزم این است که ذیل معنای توسعه ، سیاست شهری را با خوانشی انتقادی و نه الزاما نفی گرایانه باز تعریف کنیم و در متن آن با تولید نظریه ها و فکر نو تلاش کنیم از سطح کلیشه ها و راهکار هایی که در طی این سالها همواره مورد استفاده بوده و بهره حداکثری به دنبال نداشته است به عمق خلاقیت و اعتماد بنفس عقلانیت محوری برسیم که در معنای کلی از آن به الگوی اسلامی ایرانی تعبیر می کنیم . در مدیریت شهری این الگو و نظریه استراتژیک بر پایه تفسیر جامعه شناختی از شهر و شهروند آغاز می شود و در ایستگاه و مقصد خلق شهر انسانی اسلامی بر پیکره خود جامه عمل پوشانده می شود. روح کلی حاکم بر سیاست شهری که درست در نقطه مقابل شهر سیاسی معنا می شود ملازم توسعه در روند ها و رهیافت هاست و بیش از آنکه سویه های سیاسی داشته باشد واجد مضمون و محتوایی فکری و فرهنگی است . در کانتکست مدیریت شهری و بطن جامعه شناسی شهر با تئوریزه کردن مولفه ها و ارزش های توسعه اسلامی / ایرانی ، شهر در متن یک پروسه از سکونتگاه به مدلی از حکومت محلی بدل می شود که هدف اصلی آن تنها مقابله با آلودگی هوا ، ترافیک و یا حتی بحران های معماری شهرسازی نیست. بدیهی است که مقابله با این بحران های شهری از وظایف ذاتی و مهم دستگاه مدیریت شهری است اما همه ی آن نیست. مساله مهمتر فراهم کردن شرایط تحقق عدالت شهری و ایجاد و تاسیس نهاد های فکری و اداری مناسب با بافت انسانی اسلامی شهر برای حاکمیت تمام عیار عدالت است . در این نگاه سیاست ها و تصمیم سازی و جهت گیری کلان شهری از اقدامات تاکتیکی یه ابتکارات راهبردی و از موضع واکنشی به روش های ابتکاری ارتقا پیدا می کند ، برای تامین مصارف و منابع اداره شهر بدهی اقتصادی نقد و غیر نقد برای نسل های آینده به میراث نمی گذارد و با اصلاح و تحول در شیوه های مدیریتی مندرس و خسته و بی رمق سرمایه های مادی و معنوی شهر را از توسعه کالبدی و فیریکی نامتوازن و ناموزون به سوی توسعه تکنولوژیکی و نهادی سوق می دهد . در بستر این رویکرد آسیب های اجتماعی و فرهنگی ناشی از فهم نادرست مدیریتی متراکم نمی شود و در یک نگاه پروسه ای و نه الزاما پروژه ای به مسائل فرهنگی با مهار تجمیع و تراکم نارضایتی ّطبقات فرودست شهری با درک راهبرد شهر و شهروند و مطالبات و خواسته های آن ، بار مدیریت شهر در الگوی "شهروند و شهریار " تاویل و تحلیل می کند . دال مرکزی این رهیافت تلقی فرهنگی از مدیریت شهری است که با عبور از سیاست زدگی ، شهر را از سیاست به فرهنگ هدایت می کند و باور به توسعه شهری را در مسیر یک پروسه فرهنگی و ساحت ذهن گرایی مطلق به رویکردی در قامت عینیت تمام عیار پدیدار می کند و در نهایت اداره شهر که متضمن و متکی به جنبه های روان شناختی و جامعه شناختی شهری است به همراه الزامات آن جایگاهی ارجمند پیدا می کند . در قلمرو وسیع و موسع نگاه فرهنگی ، شهر نه به عنوان یک کالبد که به مثابه یک اندامواره ، برای ترافیک ، مسکن ، آلودگی هوا ، حمل و نقل عمومی ،مبلمان شهری ، سرمایه اجتماعی ، مشارکت شهروندی و مسئولیت پذیری اجتماعی سازوکار ها و مکانیزم و دینامیسم پایدار ارائه می شود و روزمرگی بروکراتیک تا حد قابل دفاعی تضعیف می شود و البته پیوند های اجتماعی شهری ، ساختار شهری و ماهیت درست بحران های شهری تدقیق وتعریف می شود . از طرف دیگر با اصلاح رویکرد ها و تفسیر هایی که از شهر صورت می گیرد نگاه غلطی که علت العلل بحران شهری است و شهر را یک "سازه عمرانی" و نه یک "سامانه اجتماعی" می خواند تضعیف می شود و رنگ می بازد. بنا براین در نزاع رهیافت فرهنگ گرا و دریافت ساختار گرا که در هر کدام تعریف خصلت های فرهنگی ، ایدئولوژی شهری و علل توسعه نیافتگی تعارض و تباین دارد با توجه به هژمونی فرهنگ گرایی می توان و باید جانب فرهنگ را گرفت .
تورج فرهادی