«باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم!آنکس که باید ببیند، میبیند...!» قول حاج قاسم ، عین فعل او بود؛ به کسی که قول و فعلش منطبق بر هم و از روی صدق است، صدیق میگویند. اما از این سختتر و مهمتر این است که این قول و فعل صادقانه را خالصانه و فقط برای خدا انجام میداد.
بیش از 200 هزار شهید جنگ تحمیلی داشتیم، صدها نفر پس از دفاع مقدس در عملیاتهای داخلی و برونمرزی به درجه رفیع شهادت رسیدند؛ اما داغ حاج قاسم، جور دیگری میسوزاند. خانواده شهدا داغ مضاعفی را لمس میکنند و فرزندان شهیدان، گویی دوباره یتیم شدند. داغ عزیزترین افراد هم بهمرور سرد میشود اما این داغ و آتشی که در دلها انداخته انگار با گذر ایام، بیشتر شعلهور میگردد.
بله! شهید زنده است؛ دست شهید در کمک بازتر است؛ اما هنوز ما با عبارت «شهید سلیمانی» نمیتوانیم انس بگیریم. حاج قاسم، پناه ما بود؛ علمدار بود؛ سپهدار بود؛ در این دوران غیبت و بیکسی، یک سرباز ولایت، دل همه را برده بود که13 دی 98 مقدر شد حاج قاسم، فقط قسمت خدا باشد و قسمت ما دلهای سوخته.
بیتعارف انتقام سردار دلها با عینالاسد و امثال آن محقق نمیشود؛ این انتقام،کار منتقم حقیقی است؛ منتقم خون سیدالشهدای مقاومت، خود خداست؛ کمال این انتقام باید به دست حیدری و یداللهی صاحبالزمان عجلاللهفرجه رخ دهد.بالاخره سربازی از سربازان او را غریبانه کشتند و صاحب او، ولی دم خواهد بود.
اما چه شد که حاج قاسم شد عشقِ اربا اربای امت و ملت؟ گذشته از صدق و خلوص، دو ویژگی را بسیار مؤثر در جلب نظر خدا و بهتبع بندگان خوب خدا میدانم؛ اولین ویژگی، بندگی و سربازی مستمر و پیوسته است و دومین خصلت، خوشسلیقگی و مهارت حاج قاسم در دلبری است!
حرکت آهسته و پیوسته و سلوک رفتاری غیرهیجانی و ملازم امر پروردگار بودن، مطلوب خداست. او 40 سال لباس رزم و جهاد بر تن داشت و نه ناملایمات بیابانها و نه بیمهریهای قدرناشناسان، او را از طی طریق الی الحق بازنداشت. دنیای حاج قاسم، جبهههای نبرد علمدار ایران، مصافهای سردار رشید اسلام، پر از فراز و نشیب بود؛ اما روح او همواره در اوج بود.
«باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم!آنکس که باید ببیند، میبیند...!» قول حاج قاسم، عین فعل او بود؛ به کسی که قول و فعلش منطبق بر هم و از روی صدق است، صدیق میگویند. اما از این سختتر و مهمتر این است که این قول و فعل صادقانه را خالصانه و فقط برای خدا انجام میداد.
بیش از 200 هزار شهید جنگ تحمیلی داشتیم، صدها نفر پس از دفاع مقدس در عملیاتهای داخلی و برونمرزی به درجه رفیع شهادت رسیدند؛ اما داغ حاج قاسم، جور دیگری میسوزاند. خانواده شهدا داغ مضاعفی را لمس میکنند و فرزندان شهیدان، گویی دوباره یتیم شدند. داغ عزیزترین افراد هم بهمرور سرد میشود اما این داغ و آتشی که در دلها انداخته انگار با گذر ایام، بیشتر شعلهور میگردد.
بله! شهید زنده است؛ دست شهید در کمک بازتر است؛ اما هنوز ما با عبارت «شهید سلیمانی» نمیتوانیم انس بگیریم. حاج قاسم، پناه ما بود؛ علمدار بود؛ سپهدار بود؛ در این دوران غیبت و بیکسی، یک سرباز ولایت، دل همه را برده بود که13 دی 98 مقدر شد حاج قاسم، فقط قسمت خدا باشد و قسمت ما دلهای سوخته.
بیتعارف انتقام سردار دلها با عینالاسد و امثال آن محقق نمیشود؛ این انتقام،کار منتقم حقیقی است؛ منتقم خون سیدالشهدای مقاومت، خود خداست؛ کمال این انتقام باید به دست حیدری و یداللهی صاحبالزمان عجلاللهفرجه رخ دهد.بالاخره سربازی از سربازان او را غریبانه کشتند و صاحب او، ولی دم خواهد بود.
اما چه شد که حاج قاسم شد عشقِ اربا اربای امت و ملت؟ گذشته از صدق و خلوص، دو ویژگی را بسیار مؤثر در جلب نظر خدا و بهتبع بندگان خوب خدا میدانم؛ اولین ویژگی، بندگی و سربازی مستمر و پیوسته است و دومین خصلت، خوشسلیقگی و مهارت حاج قاسم در دلبری است!
حرکت آهسته و پیوسته و سلوک رفتاری غیرهیجانی و ملازم امر پروردگار بودن، مطلوب خداست. او 40 سال لباس رزم و جهاد بر تن داشت و نه ناملایمات بیابانها و نه بیمهریهای قدرناشناسان، او را از طی طریق الی الحق بازنداشت. دنیای حاج قاسم، جبهههای نبرد علمدار ایران، مصافهای سردار رشید اسلام، پر از فراز و نشیب بود؛ اما روح او همواره در اوج بود.