موضع ایران و غرب در پرونده هستهای و برجام کاملاً مشخص است. بر این اساس « مذاکره » کمکی به ایران نمیکند و این در حالی است که براساس تجربههای فراوانی که در این زمینه وجود دارد، میتواند برای غرب موقعیت تازهای پدید آورد. کما اینکه مذاکراتی که از سال 1382 میان ایران و غرب انجام شد، برای ما دستاوردی نداشت اما برای غرب موقعیتهای زیادی پدید آورد. جالب این است که خود افراد مذاکرهکننده ایران بارها اذعان کردهاند که غرب در برابر امتیازاتی که میگیرد، تعهدی نمیپذیرد و اگر هم بپذیرد به آن پایبند نیست.
حرف ما روشن و موضع ما حق است به گونهای که حتی بعضی از دیپلماتهای غربی - البته سالوسانه - به آن اذعان میکنند. ایران مذاکرات را انجام داده و تعهداتش را نیز انجام داده است و طرفهای غربی تقریباً به هیچکدام از تعهداتشان عمل نکردهاند؛ یکی با گردنکلفتی و دیگری با عذرتراشیهای غیرموجه. بنابراین حضور دوباره ایران در میز مذاکره با آنان معنای درستی ندارد. وقتی طرف غربی به تعهداتش عمل نکرده و ایران را به مذاکره دوباره فرامیخواند و طرف ایرانی فراخوان غرب را قبول میکند، برای طرف غربی مفهومی غیر از این ندارد که ایران آمادگی دارد، امتیازات تازهای بدهد. بر این اساس اگر حتی طرف ایرانی در پی وادار کردن طرف غربی به انجام تعهداتش باشد، حضور در مذاکرات به این هدف آسیب میزند. در حالی که ایران با عدم مذاکره و دنبال کردن اقدامات عملی استیفای حقوق ازدست رفته خود، میتواند طرف غربی را وادار به انجام تعهداتش کند و این به طور واقعی به احیاء برجام هم که مورد تأکید فراوان دولت روحانی است، منجر میشود.
غربیها به «مذاکره» و آراستن دوباره میز توافق احتیاج مبرم دارند چرا که از نظر آمریکا و اروپا اگر توافق هستهای، «نقطه آغاز» تن دادن ایران به سایر باجخواهیهای غرب نباشد، هیچ ارزشی ندارد. آنان در نهایت فعالیتهای محدودشده هستهای ایران را تجدیدپذیر و قابل احیا میدانند کما اینکه در طول پنج سال گذشته هیچ اقدامی برای زنده نگه داشتن برجام نکردند. غرب معتقد است جمهوری اسلامی باید در حدی تضعیف شود که نتواند در هیچ معادلهای اثر تعیینکننده داشته باشد. درست به همین دلیل آمریکا رسماً و اروپاییها عملاً از برجام خارج شدند و حالا بازگشت به آن را منوط به پذیرش «مذاکره جامع» از سوی ایران کردهاند. حضور تیم ایرانی در مذاکرات جدید این معنا را منعکس میکند که مذاکره جامع را قبول دارد و برای پای میز آمدن فقط با مشکل داخلی مواجه است و آن منظر ملی ایرانیان مبنی بر بیفایده بودن برجام است که اروپا و آمریکا باید با درصدی عمل به برجام این منظر ملی را تغییر دهند. این یک استراتژی صددرصد غلط و زیانبار و در واقع خسارت محض است که متأسفانه وزارت خارجه ما به آن سرگرم میباشد. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
1- استراتژی آمریکا و اروپا در مواجهه با ایران، بدون هیچ تردیدی «مذاکره» است. متأسفانه دو روز پیش، آقای حسن روحانی در تریبون عمومی اعلام کرد که از تن دادن به آن واهمه ندارد و بعضی از چهرهها و رسانههای وابسته به دولت اعلام کردند راهی جز مذاکره فراروی ایران نیست و نباید آن را ترک کند. تیم مذاکراتی بایدن و شخص بلینکن وزیر خارجه هم به صورت مستقیم و رسمی و هم از طریق پیامهایی که در یک ماه گذشته، باواسطه به ایران دادهاند، اعلام کردهاند مابهازای لغو بعضی از محدودیتها، پذیرش «مذاکره» از سوی جمهوری اسلامی است. جالب این است که بایدن علیرغم آنکه اذعان میکند هزینه ایران در پذیرش مذاکره «بسیار زیاد» و «استراتژیک» است اما مابهازایی که پیشنهاد میدهد «بسیار اندک» و «تاکتیکی» است. تیم بایدن حفظ ساختارهای تحریمی برای وادار کردن ایران به مذاکره و دادن امتیازات بزرگ حین مذاکره را لازم میداند. به همین دلیل میتوان بدون هیچ تردیدی گفت ایران حتی اگر مذاکره دوباره با آمریکا را بپذیرد و امتیازات بزرگی در بحثهای فیمابین - هستهای، موشکی، منطقهای و ساختار حقوقی نظام - بدهد، تحریمها حتی کم هم نمیشوند چه رسد به اینکه لغو شوند.
کاملاً واضح است که آمریکا مذاکره را برای رفع اختلافات خود با ایران نمیخواهد که اگر این هم بود به معنای وادار کردن ایران به تنازل در پروندههای چهارگانه مذکور و نتیجه آن تضعیف شدید جمهوری اسلامی بود. آمریکا مذاکره را از یکسو برای بازگرداندن اقتدار فروپاشیده خود در دنیا و بهخصوص در منطقه و از سوی دیگر برای فروپاشی قدرت سرسختترین دشمن خود میخواهد. کما اینکه مذاکرهای که منتهی به انعقاد برجام شد، آمریکا را در اعمال تهدیدات ضدایرانی خود توانمندتر کرد که فقط یک فقره از آن به شهادت رساندن نامآورترین سردار مؤثر ایرانی، سپهبد شهید قاسم سلیمانی است و در نقطه مقابل آن، عملیاتی کردن کامل توافق برجام از سوی ایران حتی منجر به رفع تهدید از تأسیسات مجاز هستهای ایران - که صحت آن در 5 سال گذشته 15 بار مورد تأیید آژانس بینالمللی انرژی اتمی واقع گردید - نشد! این چگونه توافقی است که دست آمریکایی را که به هیچ بخشی از تعهداتش عمل نکرده، باز میگذارد تا آن همه خسارت به ایران بزند و دست جمهوری اسلامی که به صورت افراطی به تعهداتش عمل کرده است را میبندد و این همه خسارت به او میزند! پس ماهیت مذاکرهای که آمریکا و اروپا دنبال میکنند معلوم است اما چرا این موضوع بدیهی را رئیسجمهور و وزارت خارجه ما درنمییابند و ایران را ناگزیر به تن دادن به آن میکنند و بعضی هم آن را تأمینکننده منافع ملی ایران معرفی مینمایند؟
2- در این میان رهبر معظم انقلاب دو روز پیش - چهارشنبه - فرمودند فرسایشی شدن مذاکره با اروپاییها -که این روزها در وین جریان دارد- را قبول ندارند و اضافه کردند که «خب حال تشخیص مسئولان این است که مذاکره کنیم و سیاست اعلامشده کشور را اعمال کنیم. ما در این زمینه بحثی نداریم منتها باید مراقبت شود که مذاکره فرسایشی نشود و کش پیدا نکند چرا که این مسئله برای کشور ضرر دارد.» بعضی ممکن است گمان و یا ادعا کنند رهبری با مذاکرات تیم ایرانی در وین موافق است در صورتی که بیان رهبری ناظر بر بدبینی ایشان نسبت به این مذاکرات است کما اینکه در سال 1398 پس از آنکه رئیسجمهور محترم اعلام کرد علیرغم خارج شدن آمریکا، برجام را با کمک کشورهای اروپایی اجرایی کرده و تحریمها را برمیدارد، رهبری صراحتاً بدبینی خود را بیان کردند و البته مانع مذاکرات دولت با طرفهای اروپایی نشدند. دست آخر دو سال پس از مذاکرات بیحاصل وزارت خارجه با طرفهای اروپایی، محق بودن رهبر معظم انقلاب در ابراز بدبینی و خطا بودن دیدگاه رئیسجمهور در ابراز خوشبینی مشخص شد و داد خود اینها را هم درآورد. الان هم آنچه رهبری بر آن تأکید دارند اجرای مصوبه مجلس و عدم توجه به وعدههای پوچی است که طرفهای اروپایی مطرح مینمایند.
3- درست در کشاکش بحث مذاکرات وین، جمهوری اسلامی با دو ماجرا که توسط صهیونیستها طراحی و به اجرا درآمدند، مواجه گردید؛ یکی حمله موشکی به یک کشتی ایرانی در دریای سرخ و دیگری انفجار در تالار سانتریفیوژهای نطنز بود. اگر کسی تصور کند صهیونیستها بدون همکاری آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان به این اقدمات دست زدهاند، حتماً باید در فهم سیاسی او شک کرد. اروپاییها حتی این اقدامات را محکوم هم نکردند و طرف آمریکایی گفت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در سفر روز یکشنبه خود به واشنگتن، مقامات آمریکایی را در جریان اقدامی که اسرائیل فردای آن روز علیه ایران به اجرا گذاشت، قرار داده است. این دو اقدام خود پوچ بودن مذاکره با طرف اروپایی و آمریکایی و پرخطا بودن خط مشی دولت آقای روحانی در پیگیری مذاکره را به اثبات رساند. در واقع آفتاب آمد دلیل آفتاب. کما اینکه همزمان با مذاکرات وین، اتحادیه اروپا تحریمهای جدیدی علیه ایران به اجرا گذاشت که متأسفانه باید گفت اگر این مذاکرات و استقبال تعجبآور دولت ایران از آن نبود، به احتمال خیلی زیاد هیچکدام از این سه اتفاق علیه ایران به وقوع نمیپیوست. کما اینکه درست در روز انفجار نطنز، یک مقام آمریکایی در یادداشتی با صراحت نوشت: «ایران امروز در ضعیفترین وضع خود است و ایستادن نشان توانمندی او نیست». چرا این تحلیل به محافل آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی راه مییابد؟ آیا غیر از این است که دولت آقای روحانی و تیم کنونی وزارت خارجه جمهوری اسلامی با رفتار غلط، «ایران قدرتمند» را موجودی محتاج مذاکره نشان دادهاند؟ اشتباه نشود این قلم نمیخواهد مسئولیت این اتفاقات را متوجه روحانی و ظریف و عراقچی کند. ما دشمن خود را میشناسیم و تردیدی در خباثتآمیز بودن تحلیلهای آنان نداریم و خود را برای زدن ضربههای اساسی به آنها هم آماده کردهایم کما اینکه هفتهای نیست که به آنان ضربه نزنیم.
متأسفانه رئیسجمهور در واکنش به اقدام تروریستی مشترک رژیم اسرائیل، سه دولت اروپایی و آمریکا علیه تأسیسات نطنز به گونهای سخن گفت که خیال آنان را از واکنش ایران آسوده کرد. ایشان گفت پاسخ ایران، نصب سانتریفیوژهای نسل ششم به جای نسل اول در نطنز و حرکت به سمت غنیسازی 60 درصد است. این در حالی است که از یکسو این دو گام دقیقاً در قانون دو ماه پیش مجلس شورای اسلامی آمده بود و این مربوط به اقدامات جبرانی ایران در برابر بدعهدی غرب در اجرای تعهدات برجامی خود بود و از قضا زمان اجرای آن هم در همین روزها فرارسید و سازمان انرژی اتمی ایران موظف بود این دو اقدام را از روز بیستم فروردین شروع کند و از سوی دیگر پاسخ اقدام عملی علیه تأسیسات اتمی ایران، انجام اقدام عملی علیه تأسیسات اتمی رژیم صهیونیستی است. نه اینکه ما استفاده از حقوق و صلاحیتهای داخلی را به عنوان واکنش ایران به اعمال دشمنی اسرائیل سند بزنیم. متأسفانه رئیسجمهور با طرح این مسئله که پاسخ ما نصب موتورهای نسل 6 و آغاز غنیسازی 60 درصد است، در واقع اعلام کرد اقدام متقابلی علیه اسرائیل در کار نخواهد بود! این پالس غلط میتواند منشأ اقدامات ضدامنیتی جدید دشمنان علیه تأسیسات حساس و افراد متخصص ایرانی باشد.
البته جمهوری اسلامی دستبسته نیست و پاسخ متناسب را دنبال میکند. نظر این قلم این است که براساس فرمول «چشم در برابر چشم» و «تهدید متقابل و همطراز»، در پاسخ به حادثه نطنز، ایران باید اقداماتی را علیه تأسیسات «دیمونا»ی اسرائیل به اجرا بگذارد چرا که واکنش در هیچ سطح دیگری همطراز و بازدارنده نخواهد بود. واکنش ایران باید اولاً داخل رژیم اسرائیل و ثانیاً تأسیسات هستهای آن را هدف قرار دهد.
سعدالله زارعی