طی روزهای اخیر، رئیس جمهور فرانسه بر روی گزاره«استقلال اتحادیه اروپا از آمریکا» تأکید ویژهای کرده است! امانوئل ماکرون در گفت و گو با نشریه«گرن کانتینان»به نکات قابل تأملی در این خصوص اشاره می کند:« با تغییر قدرت در ایالات متحده اکنون این فرصت برای اروپا فراهم آمده است تا بر استقلال خود تکیه کند،درست همان گونه که آمریکا و چین به نوبه خود انجام دادهاند.این در حالی است که ما مناسبات ژئوپولیتیک خود را همواره در پیوند با پیمان ناتو تعریف کردهایم.»
در مقابل ، افرادی مانند«کارن باوئر» وزیر دفاع آلمان اظهار کرده اند که سخن گفتن از گسست اتحاد در دو سوی آتلانتیک، آن هم در برهه فعلی ( که بایدن خود را برای حضور در کاخ سفید آماده می کند) نمی تواند تأمین کننده منافع امنیتی و نظامی اروپائیان باشد! فارغ از دیالوگ هایی که طی روزهای اخیر میان مقامات آلمانی و فرانسوی رخ داده است، باید تأکید داشت که اراده ای واقعی از سوی تروئیکای اروپایی مبنی بر قطع تعلق و وابستگی مطلق امنیتی خود به واشنگتن وجود ندارد. هنوز هیچ کس رفتارهای ماکرون در دوران ریاست جمهوری ترامپ را فراموش نکرده است. جایی که«کاخ الیزه» به مکمل اصلی«بازی کاخ سفید» در قبال برجام تبدیل شد و در پیشبرد استراتژی«فشار حداکثری آمریکا» با هدف«مهار حداکثری ایران قدرتمند»پررنگ ترین نقش را در میان بازیگران اروپایی ایفا کرد. اگرچه هزینههای ژئو پلیتیکی و ژئو استراتژیکی، بازی امنیتی و اقتصادی بازیگران اروپایی در زمین دولتهای آمریکایی ( اعم از دموکرات و جمهوریخواه) در طول دهه های پس از پایان جنگ جهانی دوم ( حتی با وجود تشکیل اتحادیه اروپا در اواخر قرن بیستم) بسیار بالا رفته است اما قرار نیست این ساختار در هم شکسته شود. جریانهای«سوسیال دموکرات»و« محافظه کار» در اتحادیه اروپا، هر دو در تکمیل این«شبکه حامی-پیرو» به کمک آمریکا آمدهاند و در آینده نیز این روند را ادامه خواهند داد. در این میان، سخنان ماکرون صرفا حکم یک آدرس انحرافی ( با هدف تأثیرگذاری ایجابی بر روی دیگر کشورهای دنیا ) را داشته و نمی توان برای آن ارزشی راهبردی متصور بود.
آنچه مسلم است اینکه در آینده اینزدیک ، بازیگران اروپایی قصد دارند از«اظهارات ماکرون» و امثال او به مثابه«نماد استقلال طلبی اتحادیه اروپا در نظام بین الملل» یاد کرده و از این طریق،پیوندهای اقتصادی، سیاسی و جهانی جدیدی را به سود منابع خود ( و در حقیقت منافع مشترک خود وآمریکا) ایجاد کنند. این بازی هدفمند در جریان اعلام مواضع آتی بازیگران اروپایی در قبال توافق هستهای با ایران نیز ظهور و بروز پیدا خواهد کرد. جایی که اروپائیان قصد دارند خودشان را بازیگرانی مستقل از دولت بایدن نشان داده و هم افزایی خود و کاخ سفید در چینش پازلهای مشترک علیه ایران را در لابه لای«مواضع ظاهری خود در مخالفت با تعلق خاطر به آمریکا» پنهان کنند. اگر از اکنون در رصد تحلیل و مواجهه با این«بازی فریب» کوتاهی کنیم، در آینده باید هزینه بیشتری جهت«رمزگشایی از ماهیت بازی اروپائیان» در نزد افکار عمومی دنیا پرداخت کنیم.
حنیف غفاری