طبقه متوسط کشور به شدت در حال کوچک شدن است، اما بیشتر آمریکاییان همچنان فکر می کنند که جزئی از این طبقه هستند. شاید یکی از دلایل این امر این باشد که عضو طبقه متوسط بودن دست کم از جمله ارزش های برابری خواهانه ای است که در طول زندگی توی سر ما فرو کرده اند.
عده کمی از آمریکاییان خود را در زمره «طبقه بالا» می دانند و من هرگز کسی را ندیده ام که خود را جزو «طبقه پایین» جامعه توصیف کند. امروزه به جای «طبقه پایین» بسیاری از سیاستمداران دوست دارند از اصطلاح «طبقه مزدبگیر» که از نظر سیاسی بسیار درست تر است استفاده کنند، اما برای توصیف درست تر این طبقه باید از اصطلاح «فقرای مزدبگیر» استفاده کرد. امروزه نیمی از کل مزدبگیران آمریکایی سالانه درآمدی کمتر از 30 هزار دلار دارند و با چنین درآمدی قطعا نمی توان از پس هزینه های شیوه زندگی یک خانواده طبقه متوسط برآمد.
در سال های گذشته درآمدهای ما در حالی که هزینه های زندگی به شدت افزایش داشته، رو به کاهش بوده و طبقه متوسط در نتیجه این اتفاق فرسایش شدیدی را تجربه کرده است. اما با وجود این همه 68 درصد از کل آمریکاییان همچنان خود را جزو «طبقه متوسط» می دانند: «آنگونه که داده های جدید به دست آمده از «مطالعه برنامه ریزی و پیشرفت» سال 2018 نورث وسترن میوچال نشان می دهد 68 درصد از آمریکاییان خود را جزو طبقه متوسط می دانند که به نسبت سال گذشته 2 درصد کاهش نشان می دهد. با این حال به دلیل گنگ بودن این تعریف، تعداد آمریکاییانی که خود را جزو این طبقه می دانند بسیار بیشتر از میزانی است که از نظر فنی و بر اساس درآمد در این طبقه جای داده می شوند.
بر اساس گزارش اخیر مرکز تحقیقاتی پیو که از داده های سال 2016 استفاده کرده، در واقعیت اکنون بیشتر از 50 درصد از کل جمعیت آمریکا در «طبقه متوسط» جای می گیرند. این رقم در سال 1971 معادل 61 درصد بوده است.»
پس بر اساس این مطالعه چیزی حدود 18 درصد از کل آمریکاییان به اشتباه بر این باورند که جزو طبقه متوسط قرار دارند.
هم اکنون 325 میلیون نفر در ایالات متحده زندگی می کنند و بنابراین ما به طوربالقوه از حدود 58 میلیون نفر صحبت می کنیم که فکر می کنند عضوی از طبقه متوسط هستند در حالی که چنین نیست.
از دیگر پیمایش ها نیز ارقام مشابهی به دست آمده است. برای مثال یک پیمایش جدید دریافته است که 22 درصد از آمریکاییانی که از نظر درآمد در طبقه متوسط جای نمی گیرند، خود را دارای چنین درآمدی می دانند.
البته حتی اگر کسی بتواند «درآمد متوسط» را تعریف کند این ضرورتا به این معنا نیست که همه چیز بر وفق مراد است.
امروزه اکثر آمریکاییان دست کم در مقطعی از زندگی خود، زندگی دست به دهانی دارند و چشم به دریافت دستمزد ماهانه خود دارند. زندگی در لبه کفایت مالی می تواند یک منبع دائمی استرس باشد و به سادگی می تواند کم کم سراسر زندگی انسان را دربربگیرد. برای روشن کردن این منظور بهتر است نظر شما را به چکیده ای از مقاله ای جلب کنم که لورن ولبانک به تازگی منتشر کرده است:
«مثل بسیاری از آمریکاییان ما نیز در تک تک ماه ها برای گذران زندگی در تقلا هستیم. تمایل سازشکارانه ای که ما همواره برای تحمل این وضعیت نشان می دهیم، بر واقعیت ماجرا سرپوش می گذارد. ما به خریدهایی علاقه مندیم که در این لحظه توان پرداخت هزینه آن را از جیب خود نداریم (مثل قبض برق که ماه گذشته برای پرداخت آن پول کم آوردم) و سپس زمانی که هزینه های عقب افتاده را پرداخت می کنیم، شادمانیم که از این مزیت برخوردار شده ایم که بدهی خود را دیرتر بپردازیم. هرچند که پرداخت های ماهانه ما هیچگاه کاهش پیدا نمی کند، به همین دلیل هرگز نمی توانیم خود را از زیر بار آنها برهانیم.
تمام این ها یک اثر روانی و عاطفی دارد. من مرتبا بودجه خودم را در ذهنم مرور می کنم و می کوشم به خودم اطمینان خاطر دوباره بدهم که اعداد و ارقام این ماه جور در خواهند آمد. من هیچ وقت به پول فکر نمی کنم. من جرات به خرج می دهم و وارد یک فروشگاه می شوم یا باک اتومبیلم را از بنزین نقدی پر می کنم، چرا که هر یک از این خریدها ما را دوباره به آن نقطه صفر توازن بازمی گردانند و نزدیک تر می کنند. نگرانی ما بر سر مسائل مالی هیچ گاه مرتفع نمی شود.»
آیا شما نیز تا کنون این احساس را تجربه کرده اید؟
شاید همین حال در حال تجربه کردن آن باشید. اگر چنین است قطعا شما تنها نیستید. بیشتر خانواده های آمریکایی عمیقا در این چرخه دست و پا می زنند و هر سال که می گذرد این وضعیت وخیم تر نیز می شود.
در عین حال کسانی در صدر هرم وجود دارند که به تمول رسیده اند. در واقع یک مطالعه نشان داده که شکاف بین ثروتمندان و فقرا در ایالات متحده به بیشترین حد خود از دهه 1920 رسیده است.
ما حقیقتا در یک «عصر طلایی جدید» زندگی می کنیم و بزرگ ترین برنداگان این وضعیت «1 درصدی های رأس» بوده اند. متیو استوارت می نویسد: «در واقع چنین است که 1 درصدی های رأس، برندگان بزرگ این تمرکز فزاینده ثروت در طول نیم قرن گذشته بوده اند. به گفته امانوئل سایز و گابریل زوکمن اقتصاددان از دانشگاه برکلی، 160 هزار خانوار 22 درصد از ثروت آمریکا را درسال 2012 در دست خود داشته اند، رقمی که در سال 1863 ده درصد بوده است. اگر دنبال آن نوع پولی هستید که می توان با آن انتخابات ها را خریداری کرد، چنین پولی را تنها در نزد 1 درصدی ها پیدا خواهید کرد.»
می گویند با پول نمی توان خوشبختی را خرید و این حقیقت دارد. اما بدون شک اعداد و ارقام نشان می دهند که فقیر بودن نیز محرومیت ها و مشکلات طاقت فرسایی را به همراه دارد. استوارت می نویسد: «چاقی، دیابت، امراض قلبی، امراض کلیوی و امراض کبدی در افراد متعلق به خانواده هایی با درآمد کمتر از 35 هزار دلار، به نسبت افراد متعلق به خانواده هایی با درآمدی بالاتر از 100 هزار دلار در سال، دو تا سه برابر شایع تر است. در ایالات متحده نرخ مرگ و میر در میان سفیدپوستان طبقه متوسط کمتر تحصیل کرده - که از این نظر در کشورهای توسعه یافته همتا ندارد- در یک دهه و نیم آغازین قرن بیست و یکم افزایش پیدا کرده است. این گرایش که آن کیس و آنگس دیتون اقتصاددانان دانشگاه پرینستون آن را «مرگ های از سر نومیدی» نامیده اند، یعنی خودکشی و مرگ و میرمرتبط با مواد مخدر و الکل رشد داشته است.»
متاسفانه وضعیت اقتصادی بار دیگر شروع به وخامت کرده و کسانی که در انتهای هرم قرار دارند اول از همه رنج آن را احساس می کنند.
دوره ثبات نسبی که ما از آن برخوردار بودیم به سرعت در حال به آخر رسیدن است و هم اکنون تقریبا همه می توانند مشاهده کنند که روزگار دشواری را در پیش رو خواهیم داشت.
یک پیمایش جدید از مدیران عامل شرکت ها که به تازگی منتشر شده، حاوی ارقام جالب توجهی است. این پیمایش فاش می کند که 49 درصد این مدیران معتقدند که با به آخر رسیدن سال آتی رکود اقتصادی آغاز خواهد شد و تعداد حیرت انگیز 82 درصد آنها بر این باورند که تا آخر سال 2020 رکود آغاز خواهد شد: «با توجه به اینکه شرکت های بزرگ سرگرم کاستن از کارکنان خود بوده اند، رهبران مالی شرکت ها با قضاوت از روی این اتفاقات، یک رکود را در آینده آمریکا مشاهده می کنند. شواهد کند شدن روند اقتصاد در حال نمودار شدن است، از جمله کاهش گسترده تعداد حقوق بگیران که شرکت های آمریکایی چون جنرال موتورز و ورایزن به آن دست زده اند.
هشتاد و دو درصد از مسئولان مالی ارشدی که مورد این نظر سنجی قرار گرفته اند، معتقدند که از انتهای سال 2020 شاهد آغاز یک رکود اقتصادی خواهیم بود و نزدیک به 49 درصد نیز فکر می کنند که زمانی در سال آینده حرکت اقتصاد کشور کند خواهد شد.»
با این حال این نمونه دیگری است از چرخش روانی بزرگی که در کشور ما در حال رخ دادن است. اجماع های گسترده ای بر سر این وجود دارد که روند فعالیت های اقتصادی قرار است کند شود و افرادی که میلیون ها دلار در حساب های بانکی شان دارند نیستند که از این وضعیت دچار رنج و مشقت خواهند شد. نه. یک بار دیگر عمدتا مردمی متحمل این رنج خواهند شد که با از دست دادن شغل و خانه هایشان ندرتا می توانند این دوره را پشت سر بگذارند و هیچ کس قرار نیست برای نجات آنها بشتابد.