این کشور را میتوان از نظر سیاسی پس از جدا شدن از شوروی در 3 فراز ارزیابی کرد؛ نخست دوران ادوارد شورادنادزه که او را روباه پیر قفقاز مینامیدند، دوم دوران میخائیل ساکاشویلی و انقلاب گل رز و سوم، فضای کنونی که گرجستان در اتمسفر روابط سیاسی و اقتصادی آسیای مرکزی و قفقاز عمدتا به گربهای که پنجههای آن را کوتاه کردهاند مبدل شده است.
گرجستان از آن جهت برای روسیه اهمیت دارد که یکی از دروازههای انتقال نیرو و تجهیزات و حتی کمکهای مالی به جمهوریهای قفقازی این کشور است. بارها گزارشهایی درباره ارسال کمک و تجهیزات برای ناآرام کردن مرزهای جنوب غربی روسیه توسط گرجستان منتشر شده است و چچن، اینگوش و حتی باشقیرستان از این مرزها آسیبپذیر بودهاند. تحولاتی که به دومینوی انقلابهای رنگی در دوران «جرج بوش» پسر در فضای پساشوروی شهرت یافت در حوزه پیرامونی روسیه را وادار به عکسالعمل کرد. روسیهای که پس از جنگ افغانستان در هیچ عملیات تهاجمی خارجی وارد نشده بود، درست 10 سال پیش در روز افتتاحیه المپیک پکن در 17 مرداد 1387 بزرگترین عملیات نظامی برونمرزیاش از سال 1357 را آغاز و در نقشه جهان 2 کشور جدید را با نامهای اوستیای جنوبی و آبخازیا ایجاد کرد؛ جمهوریهای خودمختاری که به علت اعمال فشارهای سنگین از سوی تفلیس همواره با دولت مرکزی درگیر بودند اینبار با حمایت روسیه از چارچوب سیاسی و مرزهای سرزمینی گرجستان جدا شده و به 2 کشور با مرکزیت تسیخینوالی و سوخومی مبدل شدند.
این مساله از سوی غرب با نگرانی دنبال شد اما پیمان ناتو که گرجستان در رزمایشهای مشترک با آن شرکت میکرد عملا نتوانست در مقابل ماشین نظامی روسی از خود واکنش نشان دهد، همانند سناریوی مشابهی که در شبهجزیره کریمه در سال 2014 رخ داد و روسیه با حمایت از همهپرسی در این منطقه، عامل جدایی کریمه از اوکراین و پیوستن به این کشور شد. اما طرح پیوستن گرجستان به ناتو درست پس از 10 سال از جدایی 2 جمهوری خودمختار آبخازیا و اوستیای جنوبی مسالهای است که به عنوان یکی از کانونهای مناقشه میان غرب و روسیه بار دیگر مطرح شده است.
در حالی که فروپاشی ناتو از درون به علت ناهماهنگیهایی که در غرب وجود دارد قابل پیشبینی است اما در حال حاضر این پیمان با گرجستان درباره نحوه پیوستن تفلیس مذاکراتی را انجام داده است. سناریویی که روسیه آن را دنبال میکند حتی میتواند در جمهوری مولداوی و مقدونیه نیز تکرار شود به طوری که مسکو از اقلیتهای روستبار و گروههای قومی و مذهبی نزدیک به خود حمایت کرده و آنها را برای اعمال فشار به دولتهای مرکزی که عمدتا غربگرا هستند تشویق کند. میتوان این نکته را به وضوح درباره روابط روسیه و آمریکا در مساله اوکراین مشاهده کرد به طوری که واشنگتن برای ضربه زدن به پیکره فرهنگی و تاریخی روسیه از هر ابزاری برای جدا کردن اوکراین از محوری شرقی کرملین استفاده کرد. این مهم درباره گرجستان با توجه به اهمیت کمتر آن از اوکراین با شدت کمتری انجام شد اما در حال حاضر میتوان جمهوریهای بالتیک را نیز آبستن تغییرات سیاسی دانست.
بالتیک یکی از محلهای درگیریهای روسیه و آمریکا برای اعمال نفوذ بیشتر است به همین جهت آمریکاییها به دنبال همکارانی در شرق اروپا یا به نوعی اروپای جوان هستند که این مساله از سوی روسیه با دقت دنبال میشود. روسیه میداند که آمریکا برای اعمال محدودیتهای بیشتر برای مسکو از هیچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد به همین جهت حمایت از سیاستمدارانی که چندان به غرب اطمینان ندارند در اوکراین، گرجستان و مولداوی و حتی جمهوریهای بالتیکی میتواند یکی از سیاستهای روسیه در این مناطق باشد.
از سوی دیگر، بخش اروپایی ناتو که میداند آمریکا و روسیه برای محدود کردن اروپای پیر بعضا همنظر هستند، قصد دارد ابتکار عمل را در عضوگیریهای جدید به دست بگیرد تا در صورتی که ناتو به مرحله فروپاشی رسید بتواند صفآرایی ارتش مشترک اروپایی را در مقابل روسیه به نمایش بگذارد.