در این یادداشت که روزنامه لبنانی الاخبار هم آن را به عربی نقل کرد، آورده است: رهبری اسرائیل برای جنگ تابستان ۲۰۰۶ علیه حزب الله آماده نشده بود، سیاستمداران و برنامه ریزان اسرائیل یک استراتژی کور ارائه دادند و فرصت را برای از بین بردن حضور نظامی حزب الله در جنوب لبنان، ایجاد اهدافی منطقه ای، تقویت بازدارندگی اسرائیل و تقویت همکاری قدس با واشنگتن هدر دادند.
بیش از شش سال در فاصله زمانی بین خروج اسرائیل در ماه مه سال ۲۰۰۰ از لبنان و آغاز جنگ در جولای ۲۰۰۶، رهبری اسرائیل درصدد مقابله با تهدید حزب الله بود.
همانطور که اسرائیلیها با انتفاضه جدید فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه و گسترش حملات تروریستی مشغول بودند، سیاستمداران اسرائیلی امیدوار بودند که همان حفظ احتیاط در برابر طرف لبنانی کافی باشد.
علی رغم اقدامات تحریک آمیز حزب الله، مانند ربودن سربازان، بمباران حملات راکتی و حملات تروریستی فرامرزی، اما اسرائیلیها در سیاست خود غرق شدهاند.
پاسخ شدید به حزب الله به تنهایی تهدید کننده گشایش جبهه دومی نیست بلکه تشدید تنش تل آویو با سوریه هم مطرح است اما سیاستمداران اسرائیلی از کاهش توسعه اقتصادی در شمال سوریه که با خروج از لبنان پدید آمد، ناراضی هستند.
این بدان معنا نیست که سیاستمداران اسرائیلی حزب الله را جدی نمیگیرند، پس از ترک جنوب لبنان سیاستمداران احساس کردند که این گروه برایشان دردسرساز خواهد شد اما در سالهای گذشته ارزیابی آنها تغییر کرد و اعتراف کردند که حزب الله، تهدید راهبردی شده است.
در ژوئیه ۲۰۰۳، ژنرال شائول موفاز، رئیس سابق ستاد مشترک اسرائیل که بعدها وزیر جنگ شد، در برابر رشد تهدید حزب الله هشدار داد، ژنرال «موشه یعلون» جانشین وی نیز هم هشدار داد که بخش اعظم شمال اسرائیل از موشکهای حزب الله در امان نیست.
بسیاری از فرماندهان ارتش اسرائیل معتقد بودند که مقدار کمی قدرت و یا حتی یک دیپلماسی میتواند برای کاهش تهدید کافی باشد، برای مثال «اودی ادم»، فرمانده منطقه شمالی گفت: چزی نیست که حل آن صرفا از طرق نظامی امکان پذیر باشد، ما نیاز به یک راه حل دیپلماتیک داریم»، وی افزود:«من معتقدم که هیچ کس نمیخواهد به لبنان بازگردد.»
خویشتنداری اسرائیل در ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶ به پایان رسید، زمانی که رزمندگان حزب الله به یک گشتی اسرائیلی در سمت اسرائیلی مرز حمله کردند و دو سرباز را ربودند.
این حمله تنها ۱۹ روز پس از آن صورت گرفت که فلسطینیها حریم زمینی غزه با اسرائیل را نقض کردند و «ایهود اولمرت» و «عمیر بیرتس»، نخست وزیر و وزیر دفاع وقت اسرائیل دستور واکنش شدید دادند.
«دان حالتوس»، رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل که هفت ماه پیش از جنگ لبنان در برابر کنفرانس هزتزلیا اصلا نامی از لبنان نیاورده بود هم گفت: راه ما برای پایان عملیات در لبنان بر همه منطقه خاورمیانه تاثیرگذار خواهد بود.
او راست میگفت، چون پایان عملیات نظامی در چهاردهم آگوست ۲۰۰۶ با صدور قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت بر همه منطقه بازتاب خواهد داشت.
شکست آمادگیها
بلافاصله پس از توقف جنگ، رهبران اسرائیل وضعیت جدید خود را ارزیابی کردند، یک اختلال وجود دارد، سخن گفتن از پیروزی تو خالی بود در حالی که رهبران سیاسی و نظامی مسئولیت را به گردن یکدیگر میانداختند، کابینه اسرائیل کمیسیون حقیقت یابی به ریاست «الیاهو وینوگرد» تشکیل داد و معلوم بود که اشتباهاتی استراتژیک روی گرفته است.
بالاترین سطوح سیاسی و نظامی اسرائیل، اشتباهاتی استراتژیک در آماده سازی، اجرا و در نتایج عملیات نظامی علیه لبنان در سال ۲۰۰۶ مرتکب شدند این مجموعه اشتباهات باعث شد که حزب الله در برابر ارتش بزرگ و مجهز اسرائیل دوام آورد.
آماده سازیهای ناموفق، عملیات اسرائیل را از ابتدا تضعیف کرد، پیش از جنگ، برنامهریزان اسرائیلی انتظارات غیرمنطقی از درگیری مسلحانه با حزب الله داشتند.
بخشی از عدم تمایل اسرائیل برای برنامهریزی هر گونه عملیاتی در داخل لبنان چه بسا ریشه در دوران نخست وزیری آریل شارون داشت، او به عنوان وزیر دفاع در سال ۱۹۸۲ جنگ لبنان را اداره کرد و بسیاری از اسرائیلیها او را مسئول وضعیت آشفته و نابسامان اسرائیل پس از جنگ دانستند.
در سال ۱۹۸۳ ، کمیسیون کاهان (کمیسیونی که در اسرائیل برای بررسی کشتار اردوگاه فلسطینیها تشکیل شده بود) آریل شارون را به خاطر آنچه که مسؤولیت غیر مستقیم در کشتار صبرا و شتیلاء نامید، محکوم کرد.
بنابراین اگر شارون میخواست برای بار دوم نیروهای اسرائیلی را به جنگ در داخل لبنان سوق دهد، تلاشهایی که برای اصلاح چهره خود در طول دوران نخست وزیریاش بکار بسته بود، تضعیف میشد.
بی توجهی رئیس ستاد ارتش اسرائیل نسبت به لبنان، منعکس کننده ادعای اسرائیل درباره هرگونه جنگ زمینی در مرز اسرائیل است.
در نتیجه، ارتش اسرائیل پیش از جنگ، قادر به ارزیابی دقیق نیازهایش نبود، «شائول موفاز»، وزیر دفاع اسرائیل بین مارس ۲۰۰۲ و مارس ۲۰۰۶، برنامه تدریجی کاهش خدمت سربازی را به عهده گرفت و قانون جدیدی را تصویب کرد که مدت زمان ماموریت نیروهای ذخیره و میزان آموزشهای نظامی را کاهش میداد.
طبق گفته ژنرال «بنی گنتس»، فرمانده ستاد کل فرماندهی و عملیات ارتش اسرائیل، کابینه اسرائیل از سال ۲۰۰۱ از بودجه اختصاصی برای آموزش یگانهای ذخیره حدود ۸۰۰ میلیون دلار کسر کرده است.
ارتش اسرائیل به دنبال محدودیت بودجه، ساخت تانکهای خود را کاهش داد و مسئولینی که با بودجه در ارتباط بودند ارتش اسرائیل را وادار به توقف تولید تانک مرکاوا کردند.
از سوی دیگر، به دلیل هزینهها، ارتش اسرائیل از نصب سیستم ضد موشکی بر روی بیشتر تانکها منصرف شد و دیگر نیروی هوایی اسرائیل را به بمبهای ویرانگر مخفیگاههای مستحکم مجهز نکرد.
تنها شمار اندکی از نیروهای ویژه، آموزشهایی مناسب عملیات در جنوب لبنان دریافت کردند، اما این نیروها حتی زمانی که فرمان عبور از مرز گرفتند، اطلاعات جدیدی در اختیار نداشتند.
نقطه ضعف دیگر اسرائیل در این است که سران اسرائیل نخواستند اعتراف کنند که عملیات علیه حزب الله یک جنگ و نه یک حمله تلافی جویانه یا عملیات نظامی محدود است.
از همین رو بود که رژیم اسرائیل در بحبوبحه جنگ اصلا وضعیت اضطراری اعلام نکرد و از قوای اداری و قانونی خود در زمان جنگ استفاده نکرد، کندی روند آماده سازی نیروهای احتیاط هم نشان دهنده شکست فرماندهان نظامی در درک این واقعیت است که با یک جنگ روبرو هستند.
رهبری اسرائیل هم قادر به درک اهمیت راهبردی حملات یکسره موشکهای کاتیوشا نبود در آغاز درگیریها اهداف راهبردی ارتش اسرائیل که به کابینه این رژیم ارائه شده بود حتی در تعیین مناطق حفاظت شده و امن محقق نشد.
سالها، اعضای سرویس اطلاعاتی اسرائیل، جمع آوری اطلاعات درباره موشکهای کوتاه مدت حزب الله را نادیده گرفتند، فرماندهان نظامی این نوع موشک را به دلیل کلاهکهای کوچکش و دقیق نبودن آن سلاحی کم خطر میدانستند.
در مرحله نخست جنگ، حالوتس گفت: «موشکهای کوتاه برد، سلاحیهای تعیین کننده و جدی نیستند»، اما جنگ نشان داد که ساکنان شمال اسرائیل آماده مقاومت در برابر موشک بارانهای حزب الله نیستند.
بیشتر موشکهای کوتاه برد به مناطق باز اصابت کرده و خسارات اندکی بر جای گذاشت، اما ۲۵ درصد یعنی قریب به چهار هزار موشک شلیک شده در این جنگ به مناطق غیرنظامی اصابت و همه منطقه شمال اسرائیل را فلج کرد که بندر اصلی، پالایشگاهها و بسیاری از تاسیسات راهبردی دیگر را شامل میشد.
بیش از یک میلیون اسرائیلی در پناهگاهها اسکان یافتند و حدود ۳۰۰ هزار نفر به طور موقت خانه خود را ترک کردند و در جنوب پناه گرفتند.
اولمرت در سوم آگوست ۲۰۰۶ حرف خیلی اشتباهی زد، او تصریح کرد که شدت جنگ را نمیتوان با شمار موشکهای شلیک شده به اسرائیل اندازه گیری کرد.
موشک بارانهای بی وقفه علیه شهرهای شمال اسرائیل پشتوانه ادعای حزب الله درباره پیروزی در جنگ بود، تنها در مراحل پایانی جنگ تلاش برای مقابله با موشکبارانهای حزب الله یک هدف عملیاتی بود.
ناکامی اسرائیل در تخصیص بودجه کافی برای توسعه یک سیستم دفاع موشکی مناسب در حفاظت از این رژیم در برابر تهدید حزب الله هم یک اشتباه استراتژیک بود.
در حالی که کارخانههای صنایع نظامی اسرائیل چندین پاسخ فنی را در برابر موشکهای کوتاه برد اختراع و تولید کردند، اسرائیل آنها را در عملیاتهای خود کار نگرفت، فقط پس از جنگ در فوریه ۲۰۰۷ وزیر دفاع توسعه سیستمهای دفاع ضد موشکهای کوتاه برد و میان برد را تایید کرد.
این در حالی است که سیستمهای شرکت رافائل اخیرا برای دفاع در برابر موشکهای قسام، کاتیوشا و موشکهای ایرانی میان برد زلزال ارتقا یافته است، در حالی که موشک Arrow هم برای مقابله با موشکهای دوربرد سوری و ایران در اختیار اسرائیل است.
اعتماد بیش از حد به نیروی هوایی یک حماقت استراتژیک دیگر اسرائیل بود، در حالی که نیروی هوایی ارتش اسرائیل تا دهه نود تحسین برانگیز بود، ارتش اسرائیل پی برد که نیروی زمینی هم میتواند برای رسیدن به پیروزی تعیین کننده باشد.
پس از جنگ کویت در سال ۱۹۹۱ بسیاری از استراتژیستهای نظامی نه تنها در آمریکا بلکه در هر کجا قدرت نظامی را عنصری اغوا کننده دانستند و در نزد رهبران سیاسی اسرائیل هم، نیروی هوایی، وسوسه انگیز شمرده میشود چون بدون اینکه خطرهای بزرگ در تلفات انسانی به جای نگذارد، قدرت ویرانگر بزرگی را ایجاد میکند.
رهبری نیروی هوایی اسرائیل سیاستمداران این رژیم را متقاعد کرد که نیروی هوایی میتواند نقش نظامی خود را به فراتر از ماموریتهای هوایی سنتی گسترش دهد و میتواند به طور موثر به مقابله با چالشهای امنیتی جدید برود.
حالتوس بین آوریل ۲۰۰۰ و ژوئیه ۲۰۰۴ فرمانده نیروی هوایی اسرائیل بود و تعصب وی به جایگاه نیروی هوایی در منصب خود به عنوان رئیس ستاد ارتش روشن بود او برنامه کاهش اعتماد به نیروی زمینی و افزایش اعتماد به نیروی هوایی ریخته بود.
حساسیت بیش از حد به کشتههای جنگ هم مانع عملیات اسرائیل بود، سرلشکر «الیعازر اشترین»، رئیس بخش منابع انسانی پس از جنگ از اینکه ارتش اسرائیل برخی وظایف خود را در خصوص کشتهها و زخمیهای جنگ به نحو احسن انجام نداد، شکایت داشت و این ارزیابی را «یورام یئیر»، سرلشکر بازنشسته ارتش اسرائیل و رئیس یکی از کمیتههای تحقیق در یکی از جنگهای سابق ارتش اسرائیل هم تایید داشت.
در جریان جنگ، حالتوس با تجاوز زمینی به لبنان مخالفت کرد و گفت حمله زمینی باید آخرین گزینه باشد بنابراین وقتی که اولمرت و بیرتس تصمیم گرفتند نیروهای ویژه را به لبنان وارد کنند تا با تهدید موشکهای کاتیوشا برخورد کند، حالوتس با عملیات زمینی گسترده مخالفت کرد، همین تردید حالتوس به حزب الله فرصت داد یک ماه اسرائیل را بی وقفه موشکباران کند و عدم تمایل به دخالت نیروهای زمینی در نبرد شکاف بین رهبری اسرائیل و مردم آن را بیشتر میکند.
رهبران سیاسی و نظامی اسرائیل تنشهای ملت خود را ندیده گرفتند در سال ۲۰۰۴ یعالون تاکید کرد که ضعیفترین حلقه در دفاع ملی اسرائیل نبود ثبات عمومی است.
اولمرت در سال ۲۰۰۵ گفت: از جنگ خسته شدیم، از اینکه شجاع باشیم خسته شدیم از پیروزی خسته شدیم، از شکست دشمنانمان خسته شدیم.
اما سرلشکر «بنی گینتس»، فرمانده کنونی منطقه شمالی گفت که هنگامی که نگران موشکهای حزب الله بود بیشتر به توانایی مردم اسرائیل برای مقاومت در برابر فشارهای جنگ امید داشته است.
چنین حرفهایی درست نیست، جامعه فلسطین اشغالی حتی در طول جنگهای فرسایشی هم ثبات بالایی نشان داده است، اسرائیلیها در برابر انتفاضه فلسطینیها که در سپتامبر ۲۰۰۰ آغاز شد، تسلیم نشدند، این موضوع در نظرسنجیها هم ثابت شده است.
جامعه فلسطین اشغالی میتوانست خسارات و تلفات بیشتری را برای پایان دادن به تهدید حزب الله تحمل کند، حتی کسانی که یکی از فرزندان خود را در جنگ حزب الله از دست دادند از گسترش عملیات نظامی حمایت میکنند و هزینه اشتباه محاسبات نزد رهبری اسرائیل در موضوع قدرت اجتماعی فراتر از فرصتهای از دست رفته است.
بی میلی اسرائیل برای دخالت نیروها در جنگی زمینی، نقطه ضعف آن است، درک رایج در جهان عرب از اینکه اسرائیلیها نسبت به تلفات انسانی حساس هستند، خشونت میآورد، چنین اعتقاد مشابهی، فلسطینیان را برای تجدید انتفاضهشان در سپتامبر ۲۰۰۰ تحریک کرد.