درحالی که انقلاب بحرین وارد پنجمین سال خود شده است، مریم الخواجه از تلاش های خود برای تحقق دموکراسی در کشورش سخن گفته و روزی را به یاد می آورد که با جسارت، هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا را متوقف کرد تا او را در جریان اوضاع کشورش قرار دهد.
خانواده الخواجه بهای عدالتخواهی را می دهند
مریم الخواجه در کنار پدرش عبدالهادی الخواجه و خواهرش زینب، با وجود ظلمی که نظام دیکتاتوری بحرین علیه این خانواده داشته اند، هنوز بهای تحقق عدالتخواهی برای ملت خود را می پردازند و با گذشت پنج سال از انقلاب دغدغه آنان برملا کردن موارد نقض حقوق بشر در این کشور است.
پناهندگی سیاسی و روزهای سخت الخواجه در دانمارک
مریم عبدالهادی الخواجه در سال 1987 متولد شد زیرا در پی حوادث دهه هشتاد و خروج خانواده اش از بحرین، زندگی تمام اعضای خانواده تحت تاثیر قرار گرفت و بیش از همه مادر او تحت تاثیر قرار گرفت.
وقتی مریم یک سال و نیم داشت، خانواده اش از دانمارک تقاضای پناهندگی سیاسی کردند و در آنجا در اردوگاه پناهندگان زندگی سختی را تجربه کردند.
در آنجا به هر خانواده یک اتاق داده شده و یک حمام بین چند خانواده مشترک بود تا جایی که این خانواده ها در اوضاع اسفباری زندگی می کردند.
در این شرایط خانواده مریم الخواجه همواره به دنبال راهی برای بازگشت به بحرین بودند.
زندگی در دانمارک موجب شد مریم در مدارس انگلیسی درس بخواند و به این ترتیب انگلیسی به زبان مادری او تبدیل شد.
بیشتر صحبت های او در مورد تجربه پدرش عبدالهادی در بازداشتگاه است به اضافه اینکه زینب خواهرش نیز بارها در جریان انقلاب راهی زندان شد.
خانواده الخواجه در دانمارک به همراه 21 خانواده بحرینی دیگر در «باشگاه بحرینی- دانمارکی» عضو شدند و شنبه هر هفته برای برپایی برنامه های ملی و اجرای سرود یکدیگر را ملاقات می کردند.
در ذهن مریم بحرین کشوری شبیه بهشت بود که همواره آرزوی بازگشت به آن را در سر داشت و هنگامی که خانواده اش در سال 2001 به وطن بازگشتند، متوجه شد که این شوق و اشتیاق پدر و مادرش بود که این تصویر را از کشورش در ذهن او ترسیم کرده بود.
وحشت مردم بحرین از طرح موضوع حقوق بشر
مریم با داستان هایی که از حوادث دهه نود شنیده بود، به بحرین بازگشت و نخستین بار زمانی که با مردم در خیابان ها از حقوق بشر صحبت می کرد، ناامیدی را تجربه کرد زیرا می دید که چگونه این موضوع آنان را به وحشت انداخته و موجب می شود مانند مجسمه مسخ شوند آن هم پس از انتفاضه ای که تعدادی قربانی و مفقود بر جا گذاشته و برخی نیز تجربه شکنجه را پشت سر گذاشته بودند.
اما مریم و خانواده اش همچنان روحیه انقلابی خود را حفظ کرده و به تلاش برای تغییر در کشور ادامه دادند.
سلسله انقلاب های مردمی بحرین
این دختر جوان هنوز از قصه های دلنشین سرزمینی الهام میگرفت که مردم آن تقریبا هر 10 سال یک بار با انقلاب در خیابان ها حاضر می شدند و این وضع از دهه 20 آغاز شده و در نهایت در 14 فوریه سال 2011 بار دیگر شعله های آن زبانه کشیده و تا امروز نیز ادامه یافت.
مریم از انتفاضه های قبلی سخن می گفت که روحانیون آن را رهبری می کردند اما این روند با آغاز خیزش مردمی در کشورهای عربی موسوم به «بهار عربی» به پاین رسیده و این بار انقلابی شکل گرفت که هدایت آن را جوانان از طریق اینترنت بر عهده داشتند و رهبران انقلاب از بین افراد متدین و یا سیاستمدار و یا سالخورده نبودند.
مریم در این باره می گوید: انقلاب بحرین هیچ گاه در انحصار این افراد نبود و از دل یک طایفه مشخص سر برنیاورد بلکه حضور دوستان اهل تسنن در تظاهرات 14 فوریه نشان داد که تغییر بزرگی در بحرین به وقوع پیوسته است.
وی با تمسخر لبخند زده و می گوید: چطور می توان باور کرد که ایران بتواند نیمی از ملت بحرین را به حرکت در آورد؟
مریم می افزاید: دستگیری پدرم در سال 2011 غیرمنتظره بود زیرا چنین اقدامی انتظار نمی رفت چرا که پدرم به عنوان یک فعال معروف در زمینه حقوق بشر به اتهام تلاش برای تغییر نظام پادشاهی دستگیر شده و در مدت زندان با بدترین انواع شکنجه روبه رو شد تا جایی که در نهایت بیش از 70 روز اعتصاب غذا کرد.
مریم در آن روزها در آمریکا زبان عربی تدریس می کرد و از طریق تویتر از دستگیری پدرش و ضرب و شتم او در برابر اعضای خانواده اش با خبر شد و در صدد برآمد که به بحرین بازگردد.
خود او در این باره می گوید: دوستانم با جلوگیری از بازگشتم به بحرین در آن زمان، زندگی ام را نجات دادند زیرا چه بسا این بازگشت موجب می شد من نیز روانه زندان شوم.
وی در این باره توضیح داد: صبح یکی از روزهای تابستان 2011 با تماس تلفنی یکی از خبرنگاران از دانمارک از خواب برخاستم تا از حکمی که در حق پدرم صادر شده و نیز دستگیری خواهرم با خبر شوم.
وی این تماس را قطع کرده و برای اطمینان به صفحه تویتر مراجعه کرد و پس از آن نیز با مادرش تماس گرفته و از طریق او در جریان خبری قرار گرفت که سیر زندگی خانواده را تا ابد تغییر خواهد داد.
مریم از سال 2006 به عنوان مترجم خبرنگاران خارجی فعالیت داشت و در نقاط مختلف جهان در رفت و آمد بود و در جریان آن در مورد مسائل بحرین صحبت می کرد.
در سال 2009 پرونده سیاه کشورش در زمینه حقوق بشر را به مجلس سنای آمریکا عرضه کرد و پس از بازگشت به بحرین در «مرکز حقوق بشر» مشغول کار شد و در آنجا بود که ماموریت های مهم زیادی در انتظارش بود به ویژه اینکه در آن زمان تعداد زیادی از هم وطنان او دستگیر شده بودند و 15 درصد دستگیر شدگان را نیز کودکان تشکیل می دادند.
گزارش نویسی مریم الخواجه در مورد پرونده حقوق بشر در بحرین
مریم در این باره گفت: کار من نوشتن گزارش هایی به زبان انگلیسی در مورد دستگیری ها و بازداشت ها در کشورم بود و نوشتن برای خارجی ها در مورد اوضاع بحرین از نظر نظام حاکم به مثابه خیانتی بزرگ است.
وی افزود: در پایان ماه می 2010 پدرم از بیم دستگیری تصمیم گرفت من را به انگلیس بفرستد و 24 ساعت پس از این تصمیم، من در لندن بودم.
بی توجهی مسئولان خارجی به صحبت های الخواجه
در آنجا به کارم در ارتباط با مسائل بحرین ادامه دادم و به سختی با مسئولان خارجی ملاقات کرده و آنان به صحبت هایم گوش داده و قدردانی می کردند و دیگر هیچ چیزی اتفاق نمی افتاد.
پنج سال پیش و همزمان با آغاز انقلاب خشم در بحرین، مریم این دختر نوجوان تصمیم گرفت به کشورش بازگردد اما این تصمیم و شرکت در حوادث جاری کشور، برای او نیز مانند سایر انقلابیون بحرینی بهایی داشت که باید می پرداخت.
در روزهای نخست انقلاب مردمی بحرین بخشی از فعالیت مریم شامل کار با سازمان های دست اندرکار حقوق بشر بود که از خارج به بحرین آمده بودند به اضافه اینکه با مرکز حقوق بشر بحرین نیز همکاری داشت و در کنار آن به عنوان مترجم، خبرنگاران خارجی را در محل اعتراض های مردمی همراهمی می کرد.
اولین تلاش نیروهای امنیتی برای بازداشت مریم الخواجه
در آن روزها مریم برای اولین بار شاهد تلاش برای بازداشت بود به این معنی که هنگام پوشش خبر تظاهرات در روستای «بنی جمره» با یکی از خبرنگاران خارجی خودروی خود را کنار جاده متوقف کرد و یک خودروی حامل نیروهای امنیتی به آنان نزدیک شده و یکی از نیروهای آن سلاح خود را از پنجره بیرون آورده و مستقیم به سمت آنان شلیک کرد با وجود اینکه می دانست یک خبرنگار خارجی نیز در ماشین است.
میدان لؤلؤ، شهری در دل شهری دیگر
مریم الخواجه در توصیف میدان لؤلؤ در جریان انقلاب مردمی از آن تحت عنوان «شهری در دل شهر» یاد کرده و گفت: این میدان محل استقرار رسانه ها، اینترنت و مترجمان تمام زبان ها بود و صفحات بزرگ تلویزیونی در آنجا نصب شده بود تا مردم شاهد رخدادهای انقلاب در تونس و مصر نیز باشند.
تلاش برای صحبت با هیلاری کلینتون
در آن زمان رسانه های غربی نام مریم را به عنوان انقلابی جوان یاد می کردند که در جریان حضور هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا در « همایش آمریکا و جهان اسلام» او را متوقف کرد.
کلینتون به عنوان مهمان افتخاری در این همایش شرکت داشت و مریم الخواجه در پایان همایش به سمت او دوید.
خود او در این باره گفت: فریاد می کشیدم تا کلینتون ایستاده و صدایم را بشنود، گارد محافظ خاص او را فراموش کرده و بلاخره یک دقیقه به من فرصت داده شد تا او را در جریان دستگیری پدرم و سایر بستگانم قرار بدهم و از او خواستم برای کمک به ما تلاش کند فروش سلاح به کشورم را متوقف کند.
فیلم ویدئویی کوتاه این دیدار در بحرین و خارج از این کشور در سطح گسترده ای منتشر شد تا جایی که همه نام دختری را که سر راه هیلاری کلینتون قرار گرفت، می پرسیدند.
امروز مریم که مجله فارین پالیسی آمریکا او را جز یکصد اندیشمند جهانی انتخاب کرده است، از روزنه حقوق بشر به انقلاب ها نگاه می کند و علاوه بر انقلاب کشورش رویای انقلاب در سایر کشورهای عربی خلیج فارس را در سر دارد.
ظلم سعودی مانند تارهای عنکبوت همه جا را گرفته است
وی در این مورد با لبخندی تلخ نام عربستان را به زبان می آورد و می گوید: ظلم این نظام پادشاهی شبیه عنکبوت است که تارهای آن همه جا تنیده شده است.
به گفته او، نفت عربستان و روابط آن با آمریکا دو عاملی هستند که بر تمام کشورهای عربی که صحنه انقلاب مردمی بودند، تاثیر بدی بر جا گذاشت.
بازداشت مریم الخواجه در فرودگاه بحرین
مریم الخواجه در 30 اوت 2014 هنگام ورود به کشورش در فرودگاه بحرین بازداشت و 20 روز بعد آزاد شد و به اجازه داده شد کشورش را ترک کند اما به طور غیابی به تجاوز به پلیس هنگام بازداشت متهم و در نتیجه به یک سال زندان محکوم شد.
خواهرش زینب نیز اخیرا به توسل به زور برای ملاقات با پدرش که به حبس ابد محکوم شده است، متهم شد. این دو سرگرم فعالیت های انقلابی هستند و مریم به امید تحقق رویاهای انقلابی و به بار نشستن تغییرات و دموکراسی واقعی در بحرین و کشورهای عربی گام بر می دارد و همواره چمدان سفر او آماده است.
او با یک جمله که خلاصه ای از همه سوال ها و پاسخ ها است به این گفت وگو پایان داد: زندگی ام متعلق به انقلاب است.