گروهی از ناظران با اشاره به هم صدایی جبهه شرق، از اتحادی که تهدیدی است برای آمریکا میگویند. به ادعای آنها، تنها گزینه غرب برای درهم شکستن ادعایی این اتحاد، تحت فشار قرار دادن چین است؛ استراتژی که فعلا به آزمون گذاشته نشده و بعید است نتیجه بخش باشد.
فارن افرز با انتشار یادداشتی مدعی شد، ایالات متحده در چالش برانگیزترین محیط بینالمللی که حداقل از زمان جنگ سرد و شاید پس از جنگ جهانی دوم تاکنون ایجاد شده، قرار دارد. یکی از نگران کنندهترین ویژگیهای این محیط، همکاری رو به رشد بین چین، ایران، کره شمالی و روسیه است. برخی از سیاستگذاران و مفسران مدعیاند تعامل این گروه از بازیگران میتواند زمینه را برای تعریف محوری تازه هموار کند. در همین راستا گروهی با استناد به تحولات جنگ جهانی دوم از آغاز جنگ جهانی سوم میگویند در حالی که گروهی دیگر این گزاره را رد کرده و مدعیاند، امروز وقوع درگیریهای پراکنده در سراسر جهان محتملتر است. به ادعای این نشریه در هر صورت، نتیجه این است که جهان در حال جنگ است و وضعیت بسیار جدی است.
پس لرزههای اتحاد چهارگانه برای غرب
فارن افرز در ادامه یادداشت ادعاییاش آورد، اینکه ایالات متحده در برابر چنین محوری باید از چه استراتژی پیروی کند، گزارهای متفاوت است. برخی از استراتژیستها با تمرکز بر اعضای محوری که بزرگترین تهدیدها قلمداد میشوند، در باب اولویتها استدلالهایی را مطرح کردهاند. برخی دیگر بر این باورند که تلاش همه جانبه در این مسیر نتیجه بخش خواهد بود. اما بهترین استراتژی میتواند عناصر هر دو رویکرد را به کار بگیرد، با اذعان به اینکه چین برای استراتژی امنیت ملی ایالات متحده نگرانی بلندمدتی است.
از این منظر هدف واشنگتن باید این باشد که برای شی جین پینگ، رئیس جمهوری چین روشن کند که روابط جدید چقدر برای منافع پکن معکوس و پرهزینه خواهد بود. به ادعای این نشریه چنین رویکردی به معنای مقابله (ادعایی) موثر با ایران، کره شمالی و روسیه در مناطق خود است، ایالات متحده بدین طریق به چین نشان میدهد که به سختی میتواند راهی برای نفوذ جهانی داشته باشد.
به ادعای فارن افرز، همکاری میان اعضای این محور قرن بیست و یکم به شدت بر حمایت نظامی، صنعتی و اقتصادی از روسیه در جنگ با اوکراین متمرکز شده است، حمایتهایی که مسکو بدون دستیابی بدان قادر به ادامه نبرد نبود. همکاری صنعتی -دفاعی احتمالاً فراتر از آنچه در میان شرکای محور قرن بیستم مطرح شده، خواهد رفت.
کره شمالی گلولههای توپخانه، مهمات دیگر، پرسنل نظامی و کارگران صنعتی را در اختیار روسیه قرار داده و در ازای آن، نفت و فناوری موشکی و فضایی را دریافت میکند. به ادعای این نشریه ایران موشکها و پهپادهای خود را (ادعایی) برای روسها ارسال کرده و همچنین به ساخت چنین کارخانههایی در خود روسیه کمک میکند و در ازای آن برنامههای فضاییاش را گسترش داده است و شاید در حوزه انرژی هستهای غیرنظامی کمک دریافت میکند.
(ادعای ارسال موشک و پهپاد به روسیه؛ ادعایی است که مقامهای رسمی تهران بارها آن را رد کردهاند). چین نیز در مسیر حمایت از روسیه ثابت قدم بوده است، تجارت و خرید نفت، گاز و سایر منابع طبیعی روسها توسط پکن به طور چشمگیری افزایش یافته است. در مقابل چین فناوری دو منظوره که در سیستمهای دفاع هوایی، جنگ الکترونیک، هواپیماهای بدون سرنشین و دیگر سلاحها و سیستمهای ارتباطی روسیه ادغام میشود برای مسکو ارسال کرده است.
به تازگی صحبت از تولید پهپاد و سامانههای تسلیحاتی برای روسیه در کارخانههای چینی نیز مطرح شده است. آنچه چین در ازای آن دریافت میکند، جز انرژی کاهشیافته و نفوذ بالقوه بیرقیب بر روسیه چیز دیگری مشخص نیست. فراتر از جنگ در اوکراین، چین و روسیه و شرکای محوریشان آموزش و عملیات مشترکشان با بمب افکنها، کشتیها و حتی نیروهای زمینی را افزایش دادهاند.
همصدایی هولناک مخالفان آمریکا
فارن افرز در ادامه یادداشت ادعاییاش آورده، اعضای محور جدید، هماهنگی دیپلماتیک خود را تسریع کردهاند و پکن و مسکو از حق وتو خود در شورای امنیت سازمان ملل برای محافظت از یکدیگر و تهران و پیونگ یانگ در برابر قطعنامههای نامطلوب استفاده میکنند. دیدارهای متقابل در سطح بالا توسط رهبران و مقامات ارشد منجر به یک سری توافقات برای همکاری در زمینههای اقتصادی، فناوری و سایر زمینهها شده است.
این نشریه در ادامه مدعی شد، این محور قرن بیست و یکم ممکن است یک اتحاد رسمی نباشد، اما با این وجود نشان دهنده یک همسویی فزاینده نزدیک، بسیار کاربردی و منعطف از منافع است که حول محور تضعیف و به چالش کشیدن اهداف ایالات متحده و متحدانش در اروپا، خاورمیانه و آسیا تعریف شده است. فارغ از قرابت ایدئولوژیک واقعی، غرب ستیزی مشترک، مخالفت با دموکراسی و پذیرش آلترناتیوهای قدرت این گروه از بازیگران را در کنار هم قرار داده است. به ادعای فارن افرز، آنچه حقیقتاً این محور را پیوند میدهد ایدئولوژی نیست، بلکه مخالفت مشترک با قدرت ایالات متحده و سیستم بینالمللی است.
در این میان ارتباط چین و روسیه از اهمیت ویژهای برخوردار است. تعامل دو بازیگر بر اساس روابط شخصی قوی بین شی و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه تعریف شده که در بیش از ۶۰ جلسه در طول دوران ریاست جمهوری آنها شکل گرفته است. البته در روابط چین و روسیه تنشهای تاریخی نیز جریان داشته است: مرز مشترک طولانی در طرف روسیه و جمعیت زیادی در طرف چین از جمله موضوعات مورد اختلاف بوده و هست.
سوظن پکن به احیای روابط مسکو با کره شمالی و سوء ظن مسکو به نفوذ اقتصادی فزاینده پکن در آسیای مرکزی و بیگانه هراسی قابل توجه در هر دو کشور از دیگر چالشهای حاکم بر روابط دو بازیگر است. چنین تنشهایی، اگرچه واقعی هستند، اما بعید است که بتوانند روابط دو بازیگر را حداقل تا مادامی که «شی» و «پوتین» در راس قدرت قرار دارند، تحت تاثیر بگذارد.
اگرچه برخی از مفسران از تلاشها برای جدا کردن اعضای این محور میگویند، به عنوان نمونه کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده، به سیاستگذاران پیشنهاد میکند تا برای فروپاشی این اتحاد تصمیمسازی کنند. با این همه باید گفت، هر تلاشی برای دور کردن پوتین از این محور مطمئناً با شکست مواجه خواهد شد. او برای حمایت در اوکراین بیش از حد به شرکا وابسته است. تلاش برای جدا کردن کره شمالی از این محور مستلزم امتیازاتی است که هیچ کدام از دولتهای ایالات متحده احتمالاً مایل به ارائهشان نخواهند بود.
تنها گزینه واشنگتن
با این حال در ارتباط با چین ممکن است معامله به گونهای متفاوت رقم بخورد. پکن برخلاف شرکای محوری خود، در اقتصاد جهانی ادغام شده است. دورنمای تحریمهای ثانویه گسترده - که تا به امروز محدود و هدفمند بودهاند - در صورتی عبور پکن از خطوط قرمز، میتواند هزینههای واقعی اقتصادی را برای این کشور دنبال داشته باشد. در همین حال، رویارویی احتمالی ایران و مقاومت با اسرائیل در مسر عرضه نفت به چین و سایر تجارتهای این کشور با خاورمیانه میتواند به سان مانع باشد.
همزمان نگرش خصمانه کره شمالی نسبت به همسایگانش روابط دیپلماتیک و اقتصادی چین با کره جنوبی و ژاپن را مختل کرده است. به طور اساسیتر، چین اعتبار خود را در گرو موفقیت شرکای خود قرار داده است. حال اگر روشن شود که چین در این مسیر شکست خواهد خورد، بعید است پکن به ادامه این بازی تن دهد. چرا که تداوم این شراکت نه تنها تلاش چین برای نشان دادن خود را به عنوان رهبر جهانی در نظم بینالمللی را تضعیف میکند. همچنین به جایگاه شخصی شی در داخل و خارج از کشور آسیب میرساند.
فارن افرز در ادامه یادداشت ادعاییاش آورد، ایالات متحده برای مهار چین میتواند مانع از دستیابی پوتین به اهداف استراتژیکش در اوکراین شود، این امر مستلزم حمایت پایدار دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی غرب از نیروهای اوکراینی است تا بتوانند پیشروی کنونی روسیه را متوقف کرده و در صورتعدم بازپس گیری سرزمینهای اشغالی، حداقل یک خط تماس پایدار بین نیروهای اوکراین و روسیه ایجاد کنند. چنین نتیجهای به کییف اجازه میدهد تا بر تعریف کشوری مستقل، مرفه، غیرفاسد و دموکراتیک که به طور فزایندهای با نهادهای اقتصادی و امنیتی اروپایی یکپارچه شده است، متمرکز شود.
فارن افرز در ادامه مدعی شد که در ارتباط با ایران نیز ایالات متحده میتواند با اجرای جدیتر طرح عادیسازی روابط اسرائیل با اعراب، از یک طرف آغاز امیدوارکنندهای را برای فلسطینیها و لبنانیها رقم بزند و از طرفی دیگر جا پای تل آویو را محکم کند. در رابطه با کره شمالی نیز واشنگتن باید نشان دهد که توسل پیونگ یانگ به تسلیحات هستهای به معنای حفظ امنیت این کشور یا مختل کردن امنیت همسایگانش نخواهد بود. این امر مستلزم تقویت تواناییهای دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی استرالیا، ژاپن، کره جنوبی و سایر متحدان و شرکای منطقهای برای همکاری با ایالات متحده جهت بازدارندگی کره شمالی و دفاع در برابر هرگونه اقدام نظامی است.
به ادعای فارن افرز، هر یک از این گامها منافع ایالات متحده و متحدانش را ارتقا میدهد و پیامی را که به چین میفرستند را روشنتر میکند. علاوه بر این، توسل به چنین استراتژیهایی میتواند تعهد پکن نسبت به متحدانش را کم رنگ کند. از آنجایی که «شی» به واسطه فشارها مسیر خود را تغییر داده است، پس میتوان گفت که توسل به استراتژی که در بالا بدان اشاره شد، نتیجه خواهد داد.
رئیس جمهوری چین پیشتر در مواجهه با نارضایتی عمومی، از سیاست «کووید صفر» دست کشید. او در واکنش به استراتژی چین که در دوره دولت ترامپ و بایدن شکل گرفت، رویکرد خود را نسبت به ایالات متحده تغییر داد. به نظر میرسید شی در اوایل دوران تصدی خود به این نتیجه رسیده که ایالات متحده و غرب به طور کلی در حال افول نهایی هستند و این فرصتی را برای چین فراهم میکند تا خود را در صحنه جهانی نشان دهد. اما پاسخ قوی دو حزبی واشنگتن در کنار سرمایهگذاری استراتژیک واقعی شی جین پینگ را بر آن داشت تا در باب دکترین خود تجدید نظر کند. از همین رو مقوله تعامل با آمریکا در دستور کار قرار گرفت و متعاقب آن دیدار «شی» با بایدن در سانفراسیسکو رقم خورد.