علیرغم اینکه چین جمعیت زیادی دارد، آنها هنوز در حال بهبودی از جنگ داخلی بودند، بنابراین ارتش آنها چیزی نبود که شما آن را برای بزرگترین جمعیت جهان لایق بدانید. این هم به این دلیل بود که تمرکز آنها بیشتر روی اقتصاد کشور بود نه ارتش.
ژاپنی ها در شرایط معکوس قرار داشتند، پس از جنگ در راه به دست آوردن منابع بسیار برای توسعه زیرساخت ها بودند. ارتش ژاپن دارای سلاح بود، اما نیروی انسانی کافی برای برنامههای فتح خود نداشت.
زمان آن فرا رسیده بود که امپراتوری ژاپن نوعی برنامه ریزی کند که روند پیروزی در جنگ دوم چین و ژاپن را تسریع بخشد. چیزی که به نظر من جالب است این است که چگونه امپراتوری ژاپن در سال ۱۹۳۸ از منظری متفاوت به جنگ نگاه کرد و تشخیص داد که سلاح گرم و باروت، به طور کلی، تنها چیزهایی نیستند که می توانند کشتار کنند.
راه خلاص شدن از شر دشمن با استفاده از قدرتمندترین ویژگی او در برابر او است، ژاپن فکر می کرد که اگر بیماری بسیار مسری را در یک منطقه پرجمعیت گسترش دهد، میتواند بر نیروی انسانی چین تاثیر گذارد؛ دانشمندان روی آلوده کردن ککها به طاعون بوبونیک، یکی از بدترین طاعونهایی که بشر روی زمین دیده است، کار کردند که توسط باکتری Yersinia pestis ایجاد میشود. برنامه این بود که ککها را از طریق بمبافکنهای ارتفاع پایین در شهرهای بزرگ چین پخش کنند.
این سرویس هوایی امپراتوری ژاپن بود که چین را با آن کک های آلوده به طاعون بوبونیک بمباران کرد. آنها از بمب افکن هایی مانند میتسوبیشی G۳M برای پخش حشرات در بسیاری از مناطق مختلف چین استفاده کردند، با این حال، به طور استراتژیک به مناطق پرجمعیت تر مانند شهرها ضربه زدند تا طاعون حتی سریعتر گسترش یابد. برخی از مورخان استدلال می کنند که این استراتژی استفاده از طاعون بوبونیک ممکن است آنطور که ژاپنی ها تصور می کردند مؤثر نبوده باشد، زیرا چین قبلاً در قرن هفدهم با این طاعون روبرو شده بود.
این حملات تا سال ۱۹۴۱ ادامه یافت و همه گیری حتی پس از پایان جنگ جهانی دوم گسترش یافت، زیرا ریشه کنی آن تنها در سال ۱۹۴۷ کامل شد. در تمام این سال ها گزارش شد که بیش از ۵۰۰۰۰۰ نفر در اثر طاعون بوبونیک جان خود را از دست دادند.