رژیم صهیونیستی از آغاز قرن 21 میلادی به سمت سیاست ارتباط با کشورهای عربی و اسلامی- که اصطلاحاً در عرصه روابط بینالملل عادی سازی روابط نامیده شده است- حرکت کرده است. این سیاست ابتدا با روابط پنهان با برخی کشورهای عربی و پس از آن از سال 2020 میلادی با برقراری روابط رسمی با 4 کشورِ امارات متحده عربی، بحرین، سودان و مراکش اجرایی شد.
نگاهی به تاریخچه عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی
جنگ 1973 مصر و سوریه با رژیم صهیونیستی یک نقطه عطف در میان جنگهای «اعراب و اسرائیل» محسوب میشود. در این جنگ از یک سو تلاش برای متحدکردن کشورهای عربی برای مقابله با رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد و از سوی دیگر این رژیم در میدان جنگ در آستانه شکستی تاریخی قرار گرفت که با خیانت عناصر نفوذی و جاسوسان رژیم صهیونیستی به نتیجه نرسید. اما پس از آن یک استحاله جدی در منطقه رخ داد و با ترور «عبدالناصر» به ناگاه روابط مصر و رژیم صهیونیستی به روابط دوستانه در دوره «انور سادات» تبدیل شد. تا جایی که «انور سادات» 4 سال پس از آن جنگ در کنست رژیم صهیونیستی سخنرانی کرد و 2 سال پس از آن نیز در سال 1979 میلادی، توافقنامه صلح یا همان اولین توافق عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را امضا کرد.
سال 1993 میلادی در زمانی که جامعه جهانی درگیر استمرار کنفرانس مادرید 1991 برای به نتیجه رساندن آن بود، سازمان آزادی بخش فلسطین- که 2 سال با رژیم صهیونیستی مذاکرات پنهانی انجام داده بود- توافقنامه اسلو را با رژیم صهیونیستی به امضا رساند و این دومین توافقنامه صلح اعراب با رژیم صهیونیستی بود.
یکسال پس از توافقنامه اسلو، اردن- که یکی از میانجیهای اصلی توافقنامه اسلو و کنفرانس مادرید بود- در توافقنامه «وادی عربه» روابط خود را با رژیم صهیونیستی رسماً اعلام کرد.
پس از آن جمهوری موریتانی نیز در دوره ریاستجمهوری «معاویة ولد الطایع» که با یک کودتای نظامی روی کار آمده بود از سال 1996 روابط رسمی را در یک شیب ملایم با رژیم صهیونیستی برقرار کرد. این روابط تا سال 2008 میلادی زمانی که «ولد الطایع» با یک کودتای نظامی ساقط شد، ادامه داشت و انقلابیون در سال 2009 رسماً قطع روابط بین دو طرف را اعلام کردند.
این دوره از عادی سازی روابط بین رژیم صهیونیستی از رسانهها و مقامات رژیم صهیونیستی به عادیسازی سرد مشهور شده است. چرا که در آن تنها حاکمیتهای نامبرده به برقراری ارتباط با رژیم صهیونیستی پرداختند و ملتهای آنها به هیچ وجه این ارتباط را ادامه ندادند.
در مصر، همواره مردم این کشور در خط مقدم حمایت از فلسطین قرار داشتهاند و به عنوان حامیان ملت فلسطین، همیشه در صحنه مبارزه با رژیم صهیونیستی حاضر بودهاند. در دوره بیداری اسلامی، خط لوله گاز مصر به رژیم صهیونیستی توسط مردم مصر منهدم شد و مصریان هیچ گاه وارد عرصه عادیسازی نشدند.
در اردن وضع از این وخیمتر است. دو سوم جمعیت اردن مهاجران و آوارگان فلسطینی هستند. بومیان اردن نیز به دلیل عرقی که به فلسطین و مقدسات اسلامی دارند و از سوی وابستگیهای طایفهای که بین آنها و فلسطینیان وجود دارد همواره در موضع مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار داشتهاند و همواره اولین جرقههای مبارزه با صهیونیزم در میان اردنیها زده شده است.
در فلسطین با وجود توافقنامه اسلو، مردم فلسطین دو انتفاضه سنگ و مسلحانه را رقم زدند و پس از آن نیز با شبه انتفاضه عملیات فردی و عملیاتهای مسلحانهای که در حال توسعه است، هیچگاه عادیسازی سازمان آزادیبخش فلسطین را بر نتابیدند.
موریتانی نیز با انقلابی که مردم آن انجام دادند، عادیسازی را رسماً خاتمه داد و حالا روابطی با رژیم صهیونیستی ندارد.
صهیونیستها به دنبال صلح گرم
رژیم صهیونیستی از زمانی که عادیسازیهای جدید را با کشورهای عربی در دستور کار قرار داد به دنبال ایجاد ارتباط هم با حاکمیتها و هم مردم کشورهای عربی بود. آنها در این راستا، تلاشکردند روابط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دانشگاهی را با کشورهای عربی گسترش دهند تا آنچه آنها صلح گرم مینامیدند و هدف از آن برقراری روابط بین ملتهای عرب با مهاجران صهیونیست ساکن فلسطین بود رقم بخورد. از سال 2020 تا کنون یکی از وجوه پرداخت رسانهای، رسانههای عبری این وجه از عادیسازی بوده است و آنها همواره ادعا کردهاند که «صلح گرم» در حال رقم خوردن است.
جام جهانی 2022 قطر و شکست صلح گرم صهیونیستها
با وجود تمام ادعایی که صهیونیستها در رسانههای خود مبنی بر به وجود آمدن روابط فرهنگی و اجتماعی بین ملتهای عرب و مهاجران صهیونیست سرزمین فلسطین، ارائه کردند، جام جهانی فوتبال 2022 قطر نشان داد، تمام گفتههای رسانههای عبری دروغی بیش در مسیر فریب دادن افکار عمومی نبوده است.
این روزها رسانههای متعدد عبری، وقایع و ماجراهایی را از جام جهانی قطر نقل میکنند که در آن موضوع اصلی، انزوای صهیونیستهای حاضر در جام جهانی قطر است. به عنوان مثال یکی از خبرنگاران رسانههای عبری نقل میکند که هنگامی که راننده تاکسی از تابعیت اسرائیلی وی مطلع شد، او را به نقطهای نامعلوم در خارج شهر برد و آنجا پیاده کرد یا آنکه رانندهای دیگر با اطلاع از اسرائیلی بودن شخص حاضر به ارائه خدمت به وی نشده است. داستانهایی از این دست تعدادشان کم نبوده است و برخی از وقایع نامبرده، جزء پرخوانندهترینهای فضای مجازی و شبکههای اجتماعی شدهاند مثل ماجرای خبرنگاری که تابعیت خود را پرتغالی ذکر کرده بود تا مشکلی برایش پیش نیاید و در سرزمین های اشغالی از این میزان ترس به شدت انتقاد شده بود.
آنچه از این میزان واکنش منفی در مقابل صهیونیستها به چشم آمده، کاملاً برجسته است، این است که میزان نفرت ملتهای مسلمان و عرب از صهیونیستها به هیچوجه کاهشیافتنی نیست. مسئلهای که پیش از این نیز برخی اندیشکدههای عربی به آن پرداختهاند و میزان نفرت از صهیونیستها را نشان دادهاند.
یکی از مهمترین مطالعات انجام شده، مطالعهای است که مرکز مطالعاتی دوحه انجام داده است. براساس این مطالعه که در 12 کشور عربی انجام شده میانگین نفرت از صهیونیستها در جامعه این 12 کشور عربی حدود 75درصد است. در کشوری مثل کویت میزان مخالفت با صهیونیستها و منفوریت آنها بالای 90درصد است.
همه اینها دلالت بر دو نکته بسیار مهم و جدی دارد. اول آنکه میزان منفوریت صهیونیستها در جهان اسلام و جهان عرب به عواملی چون عدم وجود روابط اجتماعی و اقتصادی ارتباطی ندارد. بلکه این منفوریت برآمده از جنایتها و در رأس آنها غصب سرزمینی است که آنها انجام دادهاند و یکی از مقدسترین مکانهای جهان اسلام را در اشغالی ناجوانمرده از مسلمانها گرفتهاند.
نکته دوم اثبات دروغ پردازیهای صهیونیستها برای فرصت و زمان خریدن برای خود است تا بتوانند زمان مناسب برای اجرای کامل طرحهای توسعهطلبانه و اشغالگرانه خود را به دست آوردند. اگرنه آنها از ماهیت این نفرت کاملاً اطلاع دارند و در کُنه وجود خود نیز خواستار ایجاد دوستی بین ملتهای منطقه با مهاجران صهیونیست در سرزمین فلسطین نیستند. چرا که در اندیشه نژادپرستانه صهیونیزم، هیچکس جز آن کسی که آنها او را از قوم یهود توصیف کنند جایگاهی ندارد و حق زندگی ندارد. لذا تمام اینها بازی و اقداماتی برای فرصت خریدن و اجرای آن طرح نهایی است.