تفاوت زیادی بین داشتن قدرت و توانایی استفاده از آن وجود دارد. در سخنرانی اخیر سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان ، گذار صریح از مرحله برخورداری از قدرت به مرحله توانایی استفاده از آن برای دستیابی به اهداف کلان ملی مرتبط با حق ماهیتی ملتها یا همان چیزی که راهبرد امنیت ملی نامیده میشود، به خوبی نمایان است.
بر اساس اظهارات سیدحسن نصرالله، مهمترین مسئولیتی که در شرایط فعلی بر عهده همگان قرار دارد، حفظ قاطعانه دستاوردها، نتایج و معادلات جنگ تموز (ژوئیه) است. مهمترین دستاورد راهبردی این جنگ، ایجاد توازن بازدارندگی و تثبیت قواعد درگیری است که امنیت و امان لبنان را حفظ و تضمین میکند. برخی تحلیلگران و کارشناسان معتقدند دستاوردهای جنگ تموز با رویارویی قهرمانانه گروهها و کشورهای محور مقاومت وارد مرحله جدیدی شد.
پس از گذشت ۱۵ سال از جنگ تموز، هیچ حمله اسرائیل به هدف خود در خاک لبنان نرسیده است. سید حسن نصرالله تأکید کرد که لبنان ۱۵ سال است که از امنیت، آرامش و اطمینان برخوردار بوده و عاملی که دشمن اسرائیلی را از حمله به لبنان باز داشته، هراس از رویارویی بزرگ با مقاومت بوده چرا که دشمن از عواقب جنگ بر جبهه داخلی و ارتش خود بیم داشته است.
خبرنگار ما در این زمینه با «تحسین الحلبی» پژوهشگر جهان عرب گفتگویی انجام داد که مهمترین نکات آن از نظر میگذرد.
* تخریب ساختار نظامی پروژه صهیونیستی
اغراق نیست اگر ادعا کنیم که پیروزی مقاومت لبنان به رهبری حزب الله و متحدانش در ماه مه ۲۰۰۰، زمانی که نیروهای اشغالگر مجبور به عقب نشینی بی قید و شرط شبانه از جنوب لبنان و اطراف آن شدند، اولین پیروزی نظامی بی سابقه با تمام ابعاد و پیامدهای آن بر اسرائیل و اولین ویرانی ساختار نظامی پروژه صهیونیستی در فلسطین اشغالی و کل منطقه رقم خورد. این دستاورد بزرگ برای همه طیفهای مقاومت حقایق روشنی را در معانی و ابعاد به همراه داشت؛ از جمله:
مقاومت لبنان در جریان جنگ تموز از حمایت دائمی ایران و سوریه برخوردار بود و این ائتلاف مستحکم، مستمر و حمایتی از مقاومت در جنگ تموز، همه نقشههای دشمنان را نقش بر آب کرد
- این پیروزی، عقب نشینی نظامیان رژیم اشغالگر را در قالب یک شکست نظامی تحمیل کرد که باعث شد این رژیم از سرزمینی دست بکشد که به مدت ۱۸ سال یعنی از سال ۱۹۸۲ آن را اشغال کرده بود و قصد داشت از آن به عنوان یک قلمرو مستقل و جدای از لبنان و یک پایگاه نظامی استفاده کند و مزدوران وابسته به خود موسوم به ارتش جنوب لبنان را در آن مستقر کرده بود تا بتواند دامنه جغرافیایی خود را به سوی سایر اراضی لبنان و سوریه گسترش دهد.
- پیروزی سال ۲۰۰۰، شوک روحی روانی شدیدی بر ارتش رژیم اشغالگر و سران آن وارد کرد که بازتاب مضاعفی بر شهرک نشینان صهیونیست داشت چرا که احساس میکردند ارتش و قدرت آنها نمیتواند جان فرزندانشان را که در «نخستین جنگ اسرائیل» علیه لبنان در سال ۱۹۸۲ شرکت کردهاند، تضمین کند. بنابراین درصدی از آنها ترجیح دادند یک حرکت مهاجرت معکوس را از قلمرو رژیم صهیونیستی به خارج انجام دهند.
- این پیروزی، اعتماد آمریکا به قدرت و کارآیی توان انسانی و نظامی رژیم اشغالگر را خدشه دار و روابط بین دو طرف را به علت عجز و ناتوانی اسرائیل و خسارتهای جانی در میان نیروهای متحد اسرائیل تنها چند هفته پس از استقرار در بیروت متزلزل کرد. به ویژه تفنگداران نیروی دریایی آمریکا (مارینز) که در نخستین عملیات استشهادی حزب الله ۲۴۳ نفر از نیروهای آنها کشته شدند. به همین علت این نیروها تصمیم گرفتند در سال ۱۹۸۳ یعنی تنها یک سال پس از تهاجم نظامی اسرائیل به لبنان در ژوئن ۱۹۸۲، بدون قید و شرط و همراه با نیروهای فرانسه، انگلیس و ایتالیا عقب نشینی کنند به کشور خود بازگردند.
در مقابل، همگان دیدند که این پیروزی بر شمار افرادی که به قدرت و توان مقاومت برای محقق ساختن دستاوردهای بزرگ ایمان آوردند، افزود و روحیه همه گروههای لبنانی تقویت شد و مقاومت لبنان اعتماد مردم، ارتش لبنان و احزاب شریف ملی و اسلامی آن را جلب کرد.
** تلاش رژیم صهیونیستی برای ضربه زدن به مقاومت از داخل لبنان
طبیعی بود که پس از این پیروزی رژیم اشغالگر نخواهد اجازه بدهد که نتایج این پیروزی افزایش باید و به قدرت عظیم انسانی و تسلیحاتی برای دفاع از این پیروزی تبدیل شود. از وقایع پس از سال ۲۰۰۰ مشخص شد که اسرائیل برای خلاص شدن از مقاومت و بازگرداندن موقعیت لبنان به کنترل و نفوذ خود، برنامههایی را برای ضربه زدن به مقاومت از داخل لبنان، یعنی از جبهه داخلی آن انجام داده است.
موفقیتهای مقاومت بر تعداد کسانی که به توانایی آن ایمان آوردند، افزود و روحیه همه گروههای لبنانی را تقویت کرد و مقاومت لبنان توانست اعتماد مردم، ارتش و احزاب ملی و اسلامی لبنان را جلب کند
مرحله پس از آزادی در سال ۲۰۰۰، شاهد اجرای تعداد زیادی از طرحهای انفجاری سیاسی و تروریستی توسط رژیم صهیونیستی با هدف شعله ور کردن جنگ داخلی بین حامیان خود و واشنگتن از یک سو و نیروهای مقاومت از سوی دیگر بود تا بتواند هرج و مرج و درگیریهای فرقهای ایجاد کرده و مقدمه مداخله نظامی خارجی آمریکا یا غرب را در لبنان فراهم کند.
در سال ۲۰۰۳، «آریل شارون» نخست وزیر وقت اسرائیل از اشغال عراق و استقرار نیروهای آمریکایی و غربی در این کشور استفاده کرد و به سرعت همکار خود در ارتش یعنی «مایر داگان» را به عنوان رئیس موساد منصوب کرد تا طرحهای جنگ داخلی علیه مقاومت و حضور ارتش سوریه در لبنان را مدیریت کند.
از سال ۲۰۰۳، جورج بوش و آریل شارون هدف خلاصی از مقاومت را در اولویت دستور کار مستقیم خود قرار دادند. این طرح خواستار خروج ارتش سوریه از لبنان برای منزوی و محصور کردن مقاومت و هدف قرار دادن آن با جنگ داخلی یا مداخله نظامی خارجی بود. نقش مستقیم آمریکا در اجرای این طرحها با دیدار «کالین پاول» وزیر خارجه وقت آمریکا با بشار اسد، رئیس جمهور سوریه و سفر وی به لبنان آغاز شد.
*تلاش رژیم صهیونیستی برای فتنه انگیزی داخلی با هدف ایجاد بی ثباتی و نا امنی در لبنان
شارون بلافاصله پس از صدور قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۴ که خواستار خروج نیروهای سوریه و خلع سلاح حزب الله شد، آماده سازی عرصه لبنان برای جنگ داخلی لبنان را آغاز کرد و از همان زمان روند ترورهای مشکوک در لبنان شکل گرفت که از آن جمله میتوان به ترور «مروان حماده» و «ولید جنبلاط» اشاره کرد که از حامیان سرسخت خروج ارتش سوریه از لبنان بودند.
موساد با انجام این ترورها، امنیت لبنان و ایجاد جنگ داخلی، اخراج نیروهای سوریه از لبنان و خلع سلاح حزب الله را هدف گرفته بود. اما سید حسن نصرالله و بشار اسد توانستند با تمام تلاشها برای سو استفاده از این ترورها و ترویج اتهامات علیه خود مقابله کنند.
* اقدام رژیم صهیونیستی به ترور رفیق حریری
در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ یعنی سه ماه پس از طرح ترور حماده و جنبلاط، اسرائیل بزرگترین طرح تروریستی را اجرا کرد که در وحشیگری و در تاریخ توطئههای خود علیه مقاومت لبنان و متحدانش و حتی علیه همه لبنانیها بی سابقه بود. انجام یک بمب گذاری تروریستی در عملیاتی فوق سرّی که منجر به کشته شدن رفیق حریری نخست وزیر سابق لبنان و همراهان وی و تعدادی غیرنظامی در قلب لبنان شد. زمان این انفجار با تصویب قطعنامه ۱۵۵۹ شورای امنیت سازمان ملل و در حین مأموریت کمیته تحت دستور سازمان ملل برای اجرای آن هماهنگ شده بود.
بلافاصله اسرائیل و آمریکا و تعدادی از احزاب لبنانی مخالف مقاومت لبنان، رئیس جمهور اسد را مقصر این عملیات دانستند و سپس سید نصرالله را نیز متهم کردند.
ماههای نخست سال ۲۰۰۵ شاهد بدترین شرایط برای لبنان به لحاظ مداخلات شدید خارجی و صف بندی داخلی در برابر مقاومت و نیروهای سوری بود، تا در نهایت دولت لبنان موفق به بازآرایی نیروهای سوریه در خارج از خاک لبنان و نزدیک مرزهای لبنان شد.
*پیروزی در جنگ تموز ۲۰۰۶ و آغاز جنگ روانی
دومین پیروزی مقاومت و متحدانش در تموز ژوئیه ۲۰۰۶ علیه بزرگترین تجاوز و جنگ اسرائیل به جنوب لبنان، خنثی سازی طرح داگان- شارون (۲۰۰۴-۲۰۰۵) در لبنان و شکست پروژه خاورمیانه جدید بود که «کاندولیزا رایس» وزیر امور خارجه وقت آمریکا در سفر به بیروت در اوج جنگ ژوئیه علیه مقاومت در جنوب لبنان، از آغاز آن سخن گفت.
افزایش توان بازدارندگی در دوره پس از پیروزی جنگ تموز به حدی است که ارتش اشغالگر صهیونیستی ترجیح میدهد از هرگونه رویارویی با مقاومت در جبهه جنوب لبنان، در خشکی و دریا اجتناب کند
اما نقش حمایتی سوریه از مقاومت در جنگ تموز همچنان باقی ماند. حتی پس از خروج نیروهای سوریه از لبنان، این ائتلاف مستحکم و مستمر در طول جنگ، تمام اهداف تعیین شده از سوی دشمن را برای منزوی و محصور ساختن مقاومت لبنان خنثی کرد؛ مقاومتی که در تمام نبردهایش علیه نیروهای اسرائیلی در آن جنگ از حمایت دمشق و تهران برخوردار بود.
شاید مهمترین نتایجی که بتوان از این دو پیروزی بزرگ راهبردی بر دشمن اسرائیلی استنباط کرد، عبارتند از:
۱. بی اعتمادی درصد زیادی از شهرک نشینان صهیونیست به توانایی ارتش اسرائیل در حفاظت از آنها پس از آنکه در جنگ ژوئیه ۲۰۰۶، ۳۴ روز حملات موشکی بدون وقفه را برای آنها رقم زد و تردید آنها در مورد آینده این رژیم افزایش یافت. این عامل یک جنبش مهاجرت معکوس ایجاد کرد که طی آن صدها هزار شهرک نشین در طی دو سال اسرائیل را ترک کردند تا به کشورهای مبدأ خود در اروپا و آمریکا بازگردند.
۲. پس از کشف دروغهای سران ارتش اسرائیل و صداقت رسانههای مقاومت و هوشمندی آنها در ارسال پیامها و گفتمانهای رسانهای مقاومت در خلال جنگ روانی علیه دشمن به ویژه بازتاب اظهارات سید نصرالله هنگام حمله به کشتی جنگی اسرائیل، عوارض روحی، روانی و اجتماعی در میان شهرک نشینان افزایش یافت.
۳. افزایش توان بازدارندگی در دوره پس از پیروزی جنگ تموز به حدی است که ارتش اشغالگر اسرائیل ترجیح میدهد از هرگونه رویارویی با مقاومت در جبهه جنوب لبنان، در خشکی و دریا اجتناب کند.