مهرداد خدیر، روزنامهنگار، در یادداشتی نوشت: «درست بعدازظهر یکشنبه هفتم اکتبر ۲۰۰۱ (۱۵ مهر ۱۳۸۰ خورشیدی) به اتاق «تریتی» رفتم تا برای ملت سخنرانی کنم. ساعتها قبل از آن بمبافکنهای دوربرد از پایگاه هوایی میسوری به پرواز درآمده بودند. زیردریاییهای آمریکا و بریتانیا در خلیج [فارس] موشکهای «تاهاماک» خود را پرتاب کردند و هواپیماهای جنگندۀ نیروی دریایی از عرشۀ ناوهای آمریکایی کارل وینسون و انترپرایز به پرواز درآمدند.
گفتم: «به دستور من ارتش ایالات متحده حملاتی را در افغانستان علیه کمپهای آموزش تروریسم القاعده و تأسیسات نظامی رژیم طالبان آغاز کردند ... ۲۶ روز پس از یازدهم سپتامبر نقشه کشیده بودیم. حالا انتظار به سر رسیده بود. حملۀ متقابل آمریکا در راه بود و آزادیِ افغانستان، پیشِ رو». (خاطرات جرج بوش، لحظات تصمیم - برگردان فارسی: محمدحسین اسماعیلزاده، ۱۳۹۰، فصل افغانستان، صفحۀ۲۱۴)
امروز، هفتم اکتبر ۲۰۲۱ (۱۵ مهر ۱۴۰۰ خورشیدی) بیستمین سالگرد دستور جرج بوش، رییسجمهوری وقت آمریکا، برای حمله به افغانستان و برانداختن طالبان است و طعنهآمیز و شگفتآور این که همان طالبان به قدرت بازگشته است!
جو بایدن میگوید: «ما برای ملتسازی نرفته بودیم. میخواستیم القاعده را سرکوب کنیم.» اما بوش در خاطرات خود - ۱۰ سال قبل و ۱۰ سال پس از حمله به افغانستان - مینویسد: «آمریکا میخواست به مردم افغانستان کمک کند تا خودشان را آزاد کنند» و حالا میتوان پرسید: «آیا آزاد شدند!؟»
خاطرات بوش در ۱۰ سال قبل اما تنها از این منظر اهمیت ندارد، بلکه جالب این است که ۱۰ سال قبل هم بوش اعتراف میکند اوضاع آن گونه که پیشبینی میکردند پیش نمیرود و برای شکست اهداف طراحیشده فراتر از ساقطکردن طالبان، دلایل متعدد و صریحی ذکر میکند و جای شگفتی است که طی ۱۰ سال پس از آن تدبیری اندیشیده نشد تا به این نقطه رسید و طالبان به نقطۀ اول بازگشت!
بوش در کتاب خاطرات و ۱۰ سال بعد از سرنگونی طالبان و حالا میشود گفت ۱۰ سال قبل از بازگشت طالبان به قدرت مینویسد:
«هدف ما بازسازی افغانستان با کمک کشورهای جامعۀ بینالمللی بود اما شکست خورد. چون کشورهای دیگر منابع کافی اختصاص نمیدادند. آلمان میخواست نیروی پلیس ملی ایجاد کند که سریع شکست خورد. مأموریت ایتالیا در اصلاح سیستم قضایی هم به همین سرنوشت دچار شد. مدیریت مبارزه با مواد مخدر با بریتانیا بود. در بعضی نواحی جواب داد ولی تولید مواد مخدر در استانهای جنوبی مثل هلمند چند برابر شد. ارتش ملی با آموزشهای ما پیشرفت کرده بود ولی چون نمیخواستیم هزینهها را بالا ببریم ناچار شدیم ارتش را بسیار کوچک نگاه داریم.» (همانجا. ص ۲۴۱)
در جای دیگر هم می نویسد: «نیروهای ناتو مؤثر و بیبرنامه بودند و فساد اداری هم بیداد میکرد و افغانها اعتماد خود را به دولت از دست دادند.»
دقت کنید! این سخنان را در توضیح دلایل بازگشت طالبان پس از ۲۰ سال نگفته و ننوشته است. ۱۰ سال قبل نوشته و جان کلام آنجاست که مینویسد: «در گزارش سیآیای از قول یک افغان آمده است: «مادام که در امنیت باشم برایم مهم نیست که چه کسی در قدرت است. امنیت، تمام آن چیزی است که اهمیت دارد.»»
درنگ بر همین یک جمله نشان میدهد که چرا طالبان به قدرت بازگشته است. به نسبت امنیت و رفاه، آزادی و عدالت در مرتبۀ بعد قرار دارد و این چهار خواستنی اگر چه در هر حرکت و انقلاب و اصلاح دنبال شده اما امنیت اولویت دارد و طالبان، امنیت را سلب کردند و بدون امنیت، رفاه به دست نیامد و آزادی هم کافی به نظر نرسید و در غیاب امنیت و رفاه، عدالت هم دستیافتنی نبود و حالا مدعی برقراری امنیتاند.
جالب این که بوش ۱۰ سال قبل مینویسد: مشکل از افغانستان نشأت نمیگرفت. از پاکستان بود.
بنابراین روشن است که آمریکاییها میدانستند چه خواهد شد.
چنان که ۱۰ سال قبل مینویسد: «نیروهای پاکستانی نهتنها طالبان را بهشدت بسیار کمتری به نسبت القاعده تعقیب میکردند که عدهای در سرویس اطلاعاتی پاکستان ارتباطات نزدیک خود با طالبان را حفظ کرده بودند. جنگجویان طالبان به قبایل محلی پاکستان گریخته و در پیشاور و کوتا جمع شده بودند.»
در بیستمین سالگرد صدور دستور حمله به افغانستان و در چرایی وضعیت فعلی میتوان به خاطرات صادرکنندۀ فرمان در ۱۰ سال پیش مراجعه کرد تا دریافت هم درد را میشناختند و هم درمان را و مشخص نیست چرا طی ۱۰ سال بعد هیچ اقدامی برای رفع مواردی که گفته شد، انجام ندادند.
دقت در این عبارات هم خالی از لطف نیست: «تنها راه برای طالبان تا افغانستان را دوباره به دست بیاورند این است که آمریکا این کشور را رها کند. اگر افراطگرایان دوباره به قدرت برسند، زنان افغان را وادار به بازگشت به نقطۀ صفر میکنند. دختران را از مدارس بیرون میاندازند و همۀ دستاوردهای ۱۰ سال گذشته را زیر پا میگذارند. همچنین امنیت ما را به خطر میاندازند.»
۱۰ سال بعد از آن اما چه کردند؟ وقتی خاطرشان آسوده شد که امنیت آنان به خطر نمیافتد بهسادگی خارج شدند و مهم نبود افغانها به نقطۀ صفر بازمیگردند یا نه.
پس راز بازگشت طالبان به قدرت پس از ۲۰ سال را به استناد کتاب خاطرات بوش در ۱۰ سال قبل در یک کلمه باید جُست: امنیت.
برای افغانها امنیت مهم بود و به این نتیجه رسیدند که اگر سلبکنندۀ امنیت به قدرت بازگردد دیگر امنیت آنان را به مخاطره نمیاندازد و تسلیم یا مقهور ۱۰۰ هزار طالب مسلح شدند. برای آمریکا هم مهم این بود که آمریکایی دیگری کشته نشود. افغانها بمیرند یا نه اهمیتی نداشت. برای کشورهای همسایه هم امنیت تعریف خاص خود را داشت.
با این اوصاف گزاف نیست اگر گفته شود در بیستمین سالگرد دستور حمله به افغانستان برای سرنگونی طالبان، راز بازگشت آن را در کتاب خاطرات جرج بوش میتوان دریافت؛ کتابی که ۱۰ سال قبل نوشته شده است؛ ۱۰ سال بعد از حمله برای سرنگونی طالبان و ۱۰ سال قبل از بازگشت طالبان به قدرت!»