گزارشگر فارینپالیسی در تحلیلی با عنوان «درد عراق ، دامنگیر ما میشود؟» نوشت: به محض آنکه یک کشور، احساس هویت ملی خود را از دست داد، اغلب نوعی گسست ملی در راه است. در سفر خود به عراق و در جمع دانشجویان کُرد در شهر سلیمانیه از آنها پرسیدم چه مجموعهای از آرمانها، بنیادها، تاریخ و روایتهای ملی را با دانشجویان در بغداد و بصره مشترک میبینید؟ پاسخ جمعی آنها این بود: هیچ.
مسئله این نیست که ایالات متحده شبیه عراق است یا نه. مسئله اینجاست، ایالات متحده نیز ناگزیر است با موقعیت آسیبشناختی هویتش روبهرو شود.
همه ما از آنچه دانشمندان علوم اجتماعی «دودمان هویتی» مینامند برخورداریم، که بر بخشهایی از آن بنا به موقعیت تأکید بیشتری میکنیم. مثل یک دوست قدیمی که نامش در توییتر abu el gamecock است. او با این نام پافشاری میکند که یک آمریکایی از میراث مصری است که در کارولینای جنوبی بزرگ شده است.
در صحبت با دانشجویان سلیمانیه من بر این باور بودم که حتی به رغم آنکه از منطقه متمایزی از ایالات متحده برخاستهام اما بازهم ایدههای مشترک و بنیادینی پیرامون آمریکایی بودن خود با مردم زیستگاهم دارم.
با این حال، اخیرا در درستی این نتیجهگیری برای همه آمریکا دچار تردید شدهام. آیا هنوز هم آمریکاییها به اندازه کافی دلبستگی ملی دارند و ما میتوانیم به یک هویت ملی مشترک اشاره کنیم؟ در طول چهار سال گذشته رئیسجمهور ما، دونالد ترامپ، سویههایی از جامعه آمریکایی را نمایان کرده که این تردید را نیرو بخشیده است.
به تازگی کتابی درباره ایالات متحده در میانه جنگ داخلی و پس از آن مطالعه کردم. شباهتها بین موقعیت کنونی ما و دوره پیش از جنگ داخلی، همسان و نگرانکننده است. برای مدتها بر این باور بودم که آزمایشها و پیروزیهای کشور- بازسازیها، جنگ جهانی اول، رکود بزرگ، جنگ جهانی دوم، جنبشهای حقوق مدنی، جنگ سرد، جهانیسازی و انقلاب فناوری- به کمک خلق یک هویت مشترک، تکهتکههای کشور را به یکدیگر دوخته است. آن تاریخ، افسانههایی پیرامون پروژه هویت آمریکایی ساخت که همه میتوانستند در آن سهیم باشند.
البته داستان ملی آمریکا همواره روایت پر افتخار رونالد ریگان نبود. بازسازیها در هم شکستند و حالا ما میراثدار جیم کرو هستیم. سیاستهای مهاجرتی کنونی آمریکا، لکه ننگی برای این کشور است و بهرغم موفقیت الهامبخش کامالا هریس، زنان در بسیاری از حوزههای زندگی آمریکایی کمتر دستمزد میگیرند، بیشتر دستکم گرفته میشوند و اغلب مورد سوءاستفاده قرار میگیرند.
با توجه به ناتوانی ما در گفتوگو، این یک سؤال آشکار است که آیا آمریکاییها حتی میخواهند یک هویت مشترک داشته باشند یا نه؟
اکنون شباهتهایی با دانشجویان سلیمانیه در صحبت پیرامون کشورشان، آشکار میشود. هویت به چالش کشیده شده در خاورمیانه خود را در بیثباتی سیاسی، خشونت و درگیریهای داخلی نمایان میکند. بهرغم یگانهپنداری همیشگی آمریکاییها، سرنوشتی همانند آن در کمین ماست.