به نقل از البرز ۲۴ هوا، بوی فاجعه می دهد؛ هیچ کس هوای این حوالی را نفس نمی کشد… سردشت مسموم می شود و این گونه بود که ۸ تیر روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی نام گرفت.
همیشه شنیدن صدای خش خش یادآور پائیز نیست، این بار صدای خزان از گلوی مردی شنیده می شود که همچون برگی زرد زیر پای روزگار بی معرفت در حال پژمرده شدن است و در سکوت بی صدای جانبازان شیمیایی این دردها غوغایی از سخن دارند و صحبت های مردانه این مردان در لابلای سرفه های آنان گم می شود.
حمیدرضا ربیعی جانباز ۷۰ درصد شیمیایی در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار ما از حال و روز این روزهای خود می گوید:
۲۱ فروردین ۱۳۶۷ در منطقۀ عملیاتی بیت المقدس ۵ (آخرین عملیات ارتش) مجروح شدم. ۱۹ ساله و سرباز بودم.
خانه نشینی سرگرمی ما شده است؛
حملات شیمیایی اثرات زیادی روی جانیازان شیمایی و خانواده های آن ها گذاشته است، چرا که وضعیت جسمانی آن ها تغییر می کند و بنده نیز مشکلات تنفسی، پوستی و چشمی پیدا کردم، البته بستگی به میزان صدمه ای که جانباز می بیند نیز دارد، با توجه به این که غالب آثار مصدومیت به واسه گاز خردل تاول زاست و بنده نیز مشکلات ریوی شدید پیدا کردم بسیاری از کارهای روزمره زندگی ام را نمی توانم به تنهایی انجام دهم و خانه نشین شده و فعالیتی ندارم، به نوعی ما جانبازان شیمیایی از اجتماع دور شده ایم و خانه نشینی سرگرمی ما شده است.
گفتگویم را با این جانباز با این سوال ادامه می دهم که این ضایعه چه هزینه هایی به شما تحمیل کرده است؟
ضایعه شیمیایی به لحاظ مالی هزینه ای تحمیل نکرده است چرا که هزینه ها از طریق بنیاد شهید و یا نیروهای مسلح پرداخت می شود اما البته ما جز افرادی هستیم که حداقل حقوق به ما داده شده و می توان آن را یک حقوق وظیفه بگیری نامید. برخی مواقع ما را به سفرهایی تفریحی زیارتی می برد اما قائدتا مثل سابق نیست چرا که در گذشته بنیاد مستضعفان که یک غول اقتصادی است پشت سر بچه های جانباز بود. امروز جانبازان با حداقل حقوق امورات خود را می گذرانند و بنیاد شهید و امور ایثارگران که متولی جانبازان و خانواده های شهداست به خاطر محدودیت مالی اقدام خاصی همچون گذشته انجام نمی دهد.
از 5 ماه اضافه خدمت و دادگاهی شدن تان را بری ما بگویید؟
زمان مجروحیتم مجرد بودم و سال ۱۳۷۴ ازدواج کردم، البته ابتدای مجروحیتم ۸ درصد جانبازی موقت به من داده شد چرا که آنچنان شناختی درباره مجروحین شیمیایی نداشتند و حتی من دوره سربازی ام را کامل گذراندم و دوره مجروحیت و نقاحتم که ۵ ماه بود به دلیل آن که برایم فرار رد کرده بودند با اضافه خدمت سپری کردم با این که در دادگاه نظامی مدارک مجروحیتم را پذیرفتند و از جرم فرار هنگام جنگ تبرئه شدم البته بعدا اعلام شد روال قانونی ما اینگونه بوده است. پس از چند سال به واسطه روند رو به رشد بیماری ام و شدت مجروحیتم جانباز ۳۵ درصد شدم. بیشترین ضایعه زمان مجروحیت روی چشم و پوست ما بود، پوست بدنم مخصوصا نقاط حساس آن تاول زده بود، نابینایی موقت داشتم و درمان صرفا به چشم و پوست ختم می شد و با گذشت جوانی آرام آرام آثار شیمیایی بر روی ریه هایم خودش را نشان داد، عفونت ریه و تنگی نفس های شدید شروع شد درمان قطعی ای برای مجروحین شیمیایی وجود ندارد و جانبازان شیمیایی صرفاً می توانند آثار آن را کنترل کنند که شدیدترنشود.
سهم همسر شما از ایثارگری هایتان چیست؟
همسرم سختی های زیادی درباره مجروحیت من کشیده و معذوراتی درباره بیماریم برای رفتن به اماکن مختلف داریم و بیشتر امور را همسرم انجام می دهد و می توانم بگویم زندگی کردن با یک جانباز بیمار مشکل است، من دائماً دارو مصرف می کنم و مراجعه به بیمارستان و درمان و …برای همسرم با وجود همراهی اش بسیار سخت است.
آی سی یو بیمارستان ساسان تابستان ۹۱
فیلم های امروز تناسبی با حالات کنونی شما دارد؟
برخی فیلم هایی که درباره جانبازان شیمیایی نگاه می کنم تقریبا خوب کار شده اما کافی نیست اما در پاره ای مواقع شخصی که در مقام یک جانباز ایفای نقش می کند بخوبی آن نقش را بازی نمی کند و فیلم ها تناسبی با حالات کنونی ما ندارد و اتفاقاتی که برای ما رخ داده از نگاه مردم متفاوت بوده و فیلم ها می توانست بهتر از وضع موجود مردم را آگاه کند.
چرا یاداوری جانبازان به مراسمات ختم می شود؟
امروز برخی از جانبازان شیمایی در حالی در دورترین روستاها زندگی می کنند که اطلاع چندانی از جزئیات بیماری خود ندارند و آگاهی و اقدام چندانی درباره این عزیزان صورت نمی گیرد. صرفا هنگام برگزاری مراسمات خاص از جانبازان شیمیایی صحبت می کنند و البته تعدادی فیلم درباره جانبازان شیمیایی مشاهده کردم که می توانست بهتر از این کار شود، کم و کاستی و غلو زیادی صورت گرفته مثلاً من به عنوان یک جانباز شیمیایی اطلاع دارم کپسول اکسیژن همراه نهایت ۱۰ دقیقه برای تنفس جواب می دهد تا اینکه بتواند مدت زمان طولانی مورد استفاده قرار گیرد.
نفر اول سمت راست پاییز ۶۶ کوهای سنندج
آیا می توان هیروشیما و سردشت را خواهر خوانده هم نامید؟
برخی از کشورها زمانی که قدرت رویارویی با ملتی را نداشته باشند برای از پا درآوردن مردم آن کشور ناجوانمردانه دست به بمباران شیمیایی یا هسته ای می زنند، بمباران هسته ای هیروشیما را می توان فجیع ترین جنایت بشری تاریخ دانست و حتی بسیار وحشتناک تر از بمباران شیمیایی سردشت ایران است اما هر دو به نوعی خواهر خوانده محسوب می شوند و مسلما کشتار بی رحمانه کودکان و مردم بی پناه و بی دفاع با این روش غیر انسانی دل هر دردمندی را به درد خواهد آورد و خیانتی از جانب دولت های قدرتمند به بشریت است. قدرت زیاد این تصور و اجازه را به ابر قدرت ها میدهد تا دست به جنایت و استعمار کشورهای دیگر بزنند؛ کشتن زنان و مردان بی دفاع و کودک کشی منفور ترین اقدامی است که این ابرقدرت ها برای رسیدن به مقاصد شوم و پلید خود انجام می دهند.
در انتقال فرهنگ ایثار و شهادت در بین جوانان تا چه حد موفق بوده ایم؟
انتقال فرهنگ ایثار و شهادت به نسل جوان به خوبی انجام نشده و مدیریت این انتقال فرهنگ پیوسته نیست و می توان گفت ما را از نگاه مردم انداخته اند در حالیکه می توانستند به راحتی زمینه را برای همدردی مردم نسبت به ایثارگران و جانبازان فراهم نمایند؛ حتی زمانی که هم رده های ما می خواهند از امتیازی استفاده کنند با آنها بد برخورد می شود، صرفا با حضور مردم در بطن زندگی یک جانباز شرایط وی ملموس و قابل درک خواهد شد. البته معتقدم آن زمان که هم نسل های ما از خاک و انقلاب خود جانانه دفاع کردند، امروز هم اگر آن شرایط جنگی پیش بی آید حتی جوانانی که از آنها نمی توان انتظار داشت از خاک و وطن خود به راحتی نخواهند گذشت و برای سربلندی ایران زمین ایثار و جانفشانی خواهند کرد و تحقق این امر مستلزم فرهنگ سازی ایثار و شهادت در بین جوانان است.
کوه های سنندج پاییز ۶۶
دلتان برای آن حال و هوا تنگ نمی شود؟
دلم برای آن حال و هوا خیلی تنگ می شود با وجود آنکه سربازی ۲۴ ماهه ام به ۲۹ ماه مبدل شد. بچه های جنگ هنوز همان سادگی و صداقت و صمیمیت را در جمع دوستانه خود دارند، رزمندگان در زمان جنگ تحمیلی بدون ریا بوده و انتظارچندانی نداشته و با حداقل ها جانفشانی می کردند، هر گاه حال و هوای جنگ را به خاطر می آورم اشک در چشمانم جمع می شود. سختی های زیادی کشیدیم اما خاطرات خوبی از آن زمان برای ما به یادگار مانده است. هر تجربه ای که از زمان جنگ به عنوان خاطره برایم به یادگار مانده شیرین است البته زمان جبهه شادی در میان نبود و با وجود شیطنت های سربازی بیشتر خاطرات تلخ در ذهنمان تداعی می شود.
چند فرزند دارید؟
تنها یک دختر ۱۸ ساله دارم که دیپلمه تجربی است و امسال قصد شرکت در کنکور را دارد.
زمستان ۶۵ پادگان آموزشی سپاه سمت راست نفر اول نشسته
نگاه مردم به جانبازان را چگونه ارزیابی می کنید؟
ارتباط رسانه ها با جانبازان نباید لحظه ای باشد، ما مایلیم بیشتر در جمع مردم باشیم، فراموش شده نیستیم اما آرام آرام نگاه ها در حال تغییر بوده و خنده دار تر شده است، در مراسم ها از جانبازان درد کشیده دعوت کنند و انتخابی و گزینشی عمل نکنند، نباید با جانبازان اینگونه رفتار شود همه ما در جنگ شرکت کرده ایم، اگر جانبازان برای درمان خود اقدام نکند خدمت درمانی چندانی به آن ها ارائه نمی شود در حالیکه مشکلات درمانی ما زیاد است، ما را درگیر بیمه ها کرده اند و کل امور را به خود جانباز واگذار کرده اند، البته در گذشته بنیاد جانبازان درمانگاه داشت و مرتب به ما رسیدگی می کرد.
آیا اماکن عمومی و معابر شهر کرج برای جانبازان مناسب است؟
بنده به واسطه عدم معلولیت حرکتی مشکلی برای تردد در سطح شهر ندارم اما پیاده راه های شهری کرج غیر استاندارد است و تردد را برای جانبازان مشکل کرده است. با وجود تابلو پارک ویژه خودرو های جانبازان و معلولین مردم عادی ماشین های خود را در این مکان ها پارک می کنند که برای تردد جانبازان ویلچری و قطع پا مشکلات فراوانی بوجود آورده است، به لحاظ مناسب سازی اماکن عمومی و خدمات به جانبازان و معلولین در سطح شهر کرج محدودیت هایی دیده می شود و من از این وضعیت رضایتی ندارم.
نفر اول سمت راست سال ۶۵
و اما ….
جانباز گفتگوی ما که اصالتا همدانی، متولد یک بهمن ۱۳۴۷ و ساکن گوشه ای از شهر کرج است کارشناس ارشد ادبیات فارسی بوده و در مقطع دکترا نیز پذیرفته شده و برایم جالب است که هنوز وقتی از خاطرات دوران دفاع مقدس می گوید شوق خاصی دارد و هنگامی که پای وظیفه و اطاعت از ولی فقیه پیش می آید با جدیت اعلام آمادگی می کند تا به دفاع از رهبری و ولایت فقیه همت گمارد.
ای کاش بتوانیم حتی برای ثانیه ای هم که شده با این عزیزان باشیم، تا شاید بفهمیم ایثار، مقاومت، صبوری، عاشقی و… یعنی چه؟