صبح همسرتان را از خواب بیدار می کنید؛ بیدار شدنش به همین راحتی ها نیست باید کلی قربان صدقه اش بروید تا از رختخواب بلند شود، صبحانه را آماده می کنید و برایش لقمه می گیرید تا مبادا دیرش شود، لباس هایش را اتو کشیده می گذارید روی دسته ی مبل و تذکرات اخلاقی شروع می شود که کلید را حتما بردارد، تذکر می دهید ناهار حتما بخورد و... اشتباه نکنید این حرف های یک مادر با پسر 7 ساله اش که میخواهد به مدرسه برود نیست! بلکه حرف های یک زن با همسر خود است.
سالهاست ازدوج کرده اید و صاحب دو فرزند شده اید اما همیشه احساس می کنید مادر سه فرزند هستید؛ شوهرتان را هم بچه ای در نظر می گیرید که خود را ملزم به مادری کردن برای او می دانید؛ این رابطه زناشویی در خیلی از خانواده ها رواج دارد و متاسفانه برخی زنان با محبت های بیش از اندازه، باهمسر خود همچون کودکی رفتار می کنند که انگار ناتوان است و نمی تواند از خودش مراقبت کند به همین دلیل تمام مسئولیت های زندگی را خودش به گردن می گیرد اما چند سال بعد می بینید که زندگی آن زن مهربان ویران شده است و شوهرش به او خیانت می کند! همه تعجب می کنند که زن به این مهربانی چه شوهر بی لیاقتی داشت؛ قدر محبت های او را ندانست.
بعد هم برچسبی به مردها می زنید و می گویید: "همه میگن نباید به مردها زیاد محبت کرد، بیا اینم آخر و عاقبت محبت زیاد!..." اما مسئله ای که این وسط فراموش می شود این است که مرد از زندگی کردن با زنی که همچون مادرش است خسته شده است و می خواهد با زنی زندگی کند که معشوق و همسر باشد.
دکتر محسن محمدی نیا روانشناس و مشاور خانواده به تفاوت عشق مادرانه و عشق همسر اشاره می کند و به این سوال پاسخ می دهد که آیا یک زن می تواند در نقش مادر قرار بگیرد یا خیر ؟
متاسفانه خیلی ها چون نمی دانند که چگونه باید به همسرشان محبت کنند با در نظر گرفتن معشوق خودشان به عنوان یک بچه، نقش مادر را برعهده می گیرند در نتیجه رابطه شان را به قهقرا می برند؛ یعنی به جای آنکه آن رابطه یک رابطه عاشقانه و هر روز زیباتر شود، تبدیل به رابطه مادر و بچه می شود.
نظریه نقش ها به بهترین شکل پاسخ می دهد و می گوید: مشکل زوجین از آنجایی شروع می شود که هر فردی از نقش خودش خارج می شود و آن را به خوبی ایفا نمی کند. وظیفه ی یک مرد در خانواده این است که حامی باشد و امنیت زندگی را فراهم کند و زن باید عشق آفرین باشد و مهر و محبت را به رابطه بیاورد؛ حالا شما تصور کنید که زنی از نقش عاشقانه ی خودش به عنوان معشوق خارج می شود و در نقش مادر قرار می گیرد.
مادر وقتی در نقش مادری قرار می گیرد مراقبت کننده، پرورش دهنده و رشد دهنده است و از آنجایی که کودک خود را ضعیف و نیازمند مراقبت می داند خیلی از مسئولیت هایی که بچه هایش باید انجام دهند را خودش به دوش می کشد و در نتیجه مدام به آنها تذکر می دهد که مثلا "داری میری مدرسه وسیله ات رو برداشتی، کتاب علومت رو گذاشتی توی کیفت، دفترت رو چی؟!؛" حالا همین نقش را زن در ارتباط با همسرش بازی می کند: "سوئیچت رو برداشتی، بنزین زدی، پول آب رو یادت نره بدی و..."، یعنی مدام تذکراتی می دهند که مسئولیت مرد است اما زن به مردش به عنوان یک طفل نگاه می کند که از پس مسئولیتش بر نمی آید.
دکتر محمدی نیا به نکته ی اصلی در این مورد اشاره می کند که زن با اینگونه رفتارها بار مسئولیت همسرش را به دوش می کشد به گونه ای که مرد هیچ احساس مسئولیتی نمی کند و کار به جایی می رسد که اگر روزی مسئولیتی را که مرد باید انجام دهد، دچار مشکل شود تقصیر را به گردن همسر خود می اندازد مثلا مرد عادت دارد که توسط همسرش از خواب بیدار شود حال اگر یک روز خواب بماند طبلکارانه به همسرش می گوید همش تقصر توست که من خواب ماندم! لذا در اینجاست که زن، مرد را به کودک تبدیل می کند و باعث می شود او مسئولیت هایش را به گردن همسرش بیاندازد.
این روانشناس و مشاور خانواده با تاکید بر افراطی شدن محبت گفت: یاد بگیرید که نقطه های حساس را بشناسید و بدانید که رابطه زناشویی با افراط در محبت کردن های مادرانه و به دوش کشیدن بار مسئولیت همسر، به انحراف می رود که در نتیجه این موارد باعث می شود که اعتماد به نفس مرد پایین بیاید و دیگر احساس ارزشمندی نداشته باشد؛ آدمی که احساس لیاقت و ارزشمندی ندارد نمی تواند خودش را دوست داشته باشد و کسی هم که خودش را دوست نداشته باشد بالطبع نمی تواند همسرش را دوست داشته باشد؛ همچنین کم کم از مداخلات و دخالت های شما بیزار می شود و روزی ممکن است شما را ترک کند بنابراین شما وقتی در ارتباط با یک مرد قرار می گیرید سعی کنید بار مسئولیت او را به دوش نکشید و مدام به او تذکر ندهید که چکار کند و نکند چرا که با تذکرات بیش از حد نه تنها از او یک آدم ضعیف و چلمن می سازید بلکه او را از خود دور می کنید.
کاری کنید که عشق همسرتان به شما بیشتر شود نه نیازهای اساسی اش! نقش حافظه ی سیار همسرتان را بازی نکنید چرا که اگر بخواهید به این شکل ادامه دهید یک دفعه چشمتان را باز می کنید و می بینید همسرتان را از دست داده اید :
مه نامهربانم بی گنه دامن کشید از من!
چه بد کردم
چه بد رفتم
چه گفتم
او چه دید از من؟!