دقایقی بعد که مأموران به محل رفتند وی گفت: من در برج مسکونی در شمال تهران زندگی میکنم. شغلم خرید و فروش اینترنتی کالا است و درآمد خوبی هم دارم. ساعت 10 شب بود که زنگ آپارتمانم به صدا درآمد وقتی در را باز کردم چهار مرد جوان مقابلم ظاهر شدند. آنها مجهز به اسلحه و دستبند و تجهیزات پلیسی بودند و خود را مأمور پلیس امنیت معرفی کردند.
به ناچار اجازه ورود به خانه را دادم. اما به محض ورود یکی از آنها به دستم دستبند زد و تهدیدم کردند تا رمز رایانه و حسابهای بانکیام را در اختیارشان قرار دهم. ابتدا مقاومت کردم اما آنها مرا تهدید به مرگ کردند و چون چارهای نداشتم تمام رمز حسابهای بانکیام را در اختیار آنها قرار دادم. آنها هم 4 میلیارد تومان پولم را به حساب خودشان واریز کردند. نیمه شب بود که پنجمین عضو این باند وارد خانهام شد از تعجب خشکم زد. او شریکم بهزاد بود. از حرفهایش فهمیدم که به خاطر حسادت و ناراحتی از پیشرفت کاری و مالی من این چهار مرد را اجیر کرده تا پول هایم را بالا بکشد و مرا از سر راهش بردارد. بهزاد پس از ساعتی به همراه دو نفر از همدستانش خانهام را ترک کرد اما دو مرد دیگر در خانهام ماندند.
شهرام شاکی جوان گفت: ساعت 5 صبح بود که آن دو مرد به خواب رفتند. چون دستبند از دستم بزرگتر بود موفق شدم دستانم را رها کنم و بدون آنکه مردان مسلح با خبر شوند فرار کردم. فوراً خودم را به کوچه رساندم و دو مأمور شهرداری را دیدم که در حال تمیز کردن خیابان هستند. از آنها کمک خواستم و با کمک آنها با پلیس تماس گرفتم.بدین ترتیب مأموران پلیس بلافاصله وارد عمل شدند اما با ورود به آپارتمان مشخص شد که مردان تبهکار که از فرار گروگان خود با خبر شده بودند، بلافاصله محل را ترک کردهاند.
دستگیری 4 مرد تبهکار
با شکایت پسر جوان، پروندهای در شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران تشکیل شد و به دستور بازپرس سهرابی، کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی برای دستگیری متهمان وارد عمل شدند.
با توجه به سرنخهایی که شاکی جوان در اختیار تیم تحقیق قرار داده بود، چهار مرد جوان که خود را مأمورپلیس امنیت معرفی کرده بودند، دستگیر شدند. یکی از متهمان در تحقیقات گفت: چند وقت قبل، بهزاد به سراغم آمد و گفت که شهرام از او کلاهبرداری کرده است و از من خواست کمکش کنم تا پولش را بگیرد. بهزاد به من وعده داد که اگر بدهی میلیاردیاش را از شهرام پس بگیرم مرا در پروژه ساخت وسازی که در دست انجام دارد سهیم میکند.
پیشنهاد خوبی بود اما چون نمیتوانستم این کار را به تنهایی انجام دهم موضوع را با چند نفر از دوستانم در میان گذاشتم. آنها هم به خاطر رفاقتی که با من و بهزاد داشتند با من همراه شدند. طبق نقشه به عنوان مأمور پلیس امنیت وارد خانه پسر جوان شدیم. قصدمان آزار و اذیت او نبود فقط میخواستیم پولی را که بهزاد گفته بود از او پس بگیرم.
با اعترافات چهار متهم جوان آنها با قرار بازداشت موقت روانه اداره آگاهی شده و تحقیقات برای دستگیری سردسته متواری این باند ادامه دارد.