فریاد‌های دختر همسایه پسر بچه را نجات داد!

دختر نوجوان که به طور اتفاقی شاهد یک صحنه درگیری بود با اطلاع به مدیر ساختمان از وقوع جنایتی سیاه جلوگیری کرد. به گزارش خبرنگار جنایی ایران، چندی قبل دختر نوجوانی پشت پنجره اتاقش ایستاده بود که ناگهان وحشت‌زده شروع به سر و صدا کرد و به سراغ مدیر ساختمان رفت و از او خواست به حیاط خانه برود و پسر جوانی را که در حال آزار یک پسر بچه است تحویل پلیس بدهد. دقایقی بعد مأموران پلیس با تماس مدیر ساختمان راهی محل که مجتمعی مسکونی در شرق پایتخت بود، شدند. دختر نوجوان در تحقیقات به پلیس گفت:، چون پدر و مادرم سر کار می‌روند و غروب‌ها به خانه می‌آیند، معمولاً نزدیک ساعت برگشت آن‌ها کنار پنجره منتظرشان می‌ایستم.

امروز هم طبق معمول در کنار پنجره بودم که صحنه عجیبی دیدم. شهرام؛ پسر یکی از همسایه‌هایمان با زور پسر نوجوانی را گرفته بود و سعی داشت او را به سرویس بهداشتی که داخل حیاط بود، ببرد.

ابتدا تصور کردم با هم شوخی می‌کنند، اما کمی که دقت کردم متوجه شدم که بین آن‌ها درگیری است و پسر نوجوان تلاش دارد تا فرار کند برای همین سر و صدا کردم و کمک خواستم. با سر و صدا‌های من مدیر ساختمان متوجه شد و به حیاط رفت. شهرام هم که ترسیده بود پسر نوجوان را رها کرد و پا به فرار گذاشت.
با شکایت پسر نوجوان به نام امیر و اظهارات شاهدان ماجرا پرونده‌ای در شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران تشکیل شد. به دستور بازپرس رضوانی تحقیقات برای دستگیری شهرام ادامه داشت، اما هیچ رد و سرنخی از او در دست نبود. تا اینکه کارآگاهان پلیس متوجه شدند که شهرام در یک کمپ ترک اعتیاد در یکی از شهرستان‌هاست بدین ترتیب با نیابت قضایی او را دستگیر کردند.


گفتگو با متهم
۲۸ سال دارد، تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده، می‌گوید سابقه کیفری ندارد و اولین بار است که دستگیر شده است. وی در گفتگو با خبرنگار «ایران» از جزئیات نقشه سیاهی که در سر داشت می‌گوید.

آن روز می‌خواستی چه کار کنی؟ کاری نمی‌خواستم انجام دهم. از خودش هم بپرسید کاری نکرده‌ام. شیشه کشیده بودم و نمی‌فهمیدم که چکار می‌کنم. در کودکی خودم قربانی تعرض شدم. آن روز، چون زیاد شیشه مصرف کرده بودم، دچار توهم شدم و آن صحنه تلخ کودکی جلوی چشمم آمد. اما ناگهان دختری داد و بیداد کرد و مدیر ساختمان هم خودش را فوراً به حیاط ساختمان رساند.

به چه بهانه‌ای پسرک را به داخل خانه کشاندی؟ مقابل در حیاط خانه‌مان ایستاده بودم که امیر را در حال عبور از کوچه دیدم. هم محلی‌مان است و خانه‌شان نزدیک است. داشت با گوشی‌اش بازی می‌کرد. یک دفعه وسوسه شدم که گوشی‌اش را سرقت کنم. به او گفتم کلید نیاورده‌ام و پشت در مانده‌ام. از او خواستم تا با گوشی تلفن همراهش به مادرم زنگ بزنم. برای اینکه نپرسد چرا با گوشی خودم تماس نمی‌گیرم به دروغ گفتم کلید و گوشی را باهم فراموش کرده‌ام و همه وسایلم داخل خانه است. امیر شروع کرد به شماره گرفتن و من هم آهسته و بدون اینکه متوجه شود او را به حیاط کشاندم. بعد هم می‌خواستم او را به دستشویی ببرم که مدیر ساختمان سر رسید.
بعد چکار کردی؟ فرار کردم و به یکی از شهرستان‌ها رفتم. در این مدت هم آنجا بودم تا اینکه حدود سه ماه قبل به کمپ ترک اعتیادی رفتم تا ترک کنم.

چطور شد که دستگیر شدی؟ نمی‌دانم چطوری دستگیر شدم، اما داخل کمپ برای چند نفر از دوستانم تعریف کردم که چکاری کرده‌ام و برای چه فراری هستم. تصور می‌کنم که یکی از دوستانم ماجرا را به گوش پلیس رسانده باشد.
چند وقت است که معتاد شده‌ای؟ یادم نمی‌آید.
چه شد که معتاد شدی؟ دوست ناباب، مشکلات زندگی، وسوسه و... همه این‌ها باعث می‌شود که آدم معتاد شود.
هزینه مواد را از کجا می‌آوردی؟ پیک موتوری هستم.
تحصیلاتت چقدر است؟ تا سیکل بیشتر ادامه تحصیل ندادم. پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و زندگی‌مان رو به راه نبود که بتوانم درس بخوانم.