اسمش هنوز از خاطر خیلیها پاک نشده. سرنوشت تلخش حتی! همین چند ماه پیش بود که خبر رسید نسیم اقدم به بهانه سانسور ویدئوهایش در یوتیوب به ساختمان این شرکت درکالیفرنیا رفته و با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داده است. خبر مرگ نسیم اقدم که روی میز آمد، تحلیلهای روانشناسها و کارشناسهای شبکههای اجتماعی هم ردیف شد؛ خلاصه همه آنچه بر نسیم اقدم گذشته بود که در نهایت منجر به خودکشیاش شد، در چند خط کوتاه اینطور اعلام شد: «میل به دیده شدن در شبکههای اجتماعی تا جایی زیاد شده که کاربران حاضرند دست به هر کاری بزنند که دیده شوند.» داستان، اما به نسیم اقدم ختم نمیشود و نمونه این نسیمها بسیار است. حتما قرار نیست خبر خودکشی این افراد در رسانهها پُر شود تا باور کنیم شبکههای اجتماعی با همه مزیتهایی که در زمینه رشد ارتباطات دارند، کاربران زیادی را به بیراهه میکشند؛ بیراههای که سر و تهش میل به دیده شدن است و انواع رفتارهای عجیب و غریبی که از بعضی کاربران با نیت جلب توجه سر میزند.
ظلمی که لایک دارد
در گزارشی که هافینگتنپست با عنوان «آسیبهای شبکههای اجتماعی» منتشر کرده، اینطور آمده: «پیش از ظهور شبکههای اجتماعی در زندگی مردم، چیزی به اسم حریم خصوصی بیشتر معنا داشت. با آمدن شبکههای اجتماعی و به واسطه نامهای کاربری تقلبی، بازگویی خیلی اتفاقات به امری عادی بدل شد. کسانی که با نامهایی غیر از نام اصلی خودشان در شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند طبعا نگرانی بابت قضاوت دیگران ندارند و هر اتفاقی را به راحتی بازگو میکنند و با راهاندازی موجهای مختلف لایک جمع میکنند. آنطرف دیگرانی هم که با نام اصلی خودشان در این شبکهها حاضر هستند، برای دست آوردن لایک بیشتر و جریانسازی به بهانه دیده شدن، دست از حریم شخصی خود شستهاند و حاضرند به هر قیمتی شده روایتهایشان را بازگو کنند تا از خلال هر کدام فالوئرهایی جذب کنند.» نمونه این داستانها بسیار زیاد است؛ زنان و مردانی که به راحتی قصه درگیریها، خیانتها و جداییهای روابط خود را بازگو میکنند، کارمندانی که به راحتی گله و شکایت از محیط کار یا کارفرمای خود را منتشر میکنند و در نهایت کاربرانی که برای به دست آوردن لایکهای بیشتر روایتهای دروغینشان را با آب و تاب زیاد نشر میدهند. در این میان هر چقدر چاشنی مورد ظلم و ستم قرار گرفتن راوی بیشتر باشد، طبعا تعداد لایکها بیشتر و به همان نسبت همراهیهای مجازی بیشتر میشود. این فرمولی است که کاربران شبکههای مجازی به خوبی آن را یاد گرفتهاند؛ اینکه یک اتفاق را فقط از زاویه نگاه خودشان طوری تعریف کنند که خریدار بیشتری داشته باشد. مهم نیست این اتفاق بعدا تکذیب شود یا حتی دروغین بودن بخشهایی از آن ثابت شود، اتفاق مورد نظرشان افتاده است؛ لایکها جمع شدهاند، پست مربوطه دیده شده و تعداد دنبالکنندگان راوی بالا رفته است. بعد از اینکه ثابت شود روایتش دروغین بوده معمولا کسی لایکش را پس نمیگیرد و درخواست دوستیاش را لغو نمیکند چرا که اساسا خبر بد خریدار بیشتری دارد.
ته این قصه کجاست؟
اگر موضوع به همان دیوارهای نامرئی شبکههای اجتماعی محدود میشد، شاید آنقدرها مهم نبود و میشد طوری دیگر به آن نگاه کرد. نگرانیها از جایی آغاز میشود که بازگویی مشکلات به بهانه دیده شدن ابعاد گستردهتری پیدا میکند و با چاشنی دروغ و ابراز خشونت در میآمیزد. هر خطی که یک سانتیمتر کج شود، بهانهای برای شکایت دست کاربران میدهد و اعتراضها ردیف میشوند. این همانچیزی است که عطیه رضایی، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی از آن با عنوان «مدی به نام خشونت در فضای مجازی» یاد میکند و در توضیح آن به باشگاه خبرنگاران جوان میگوید: «گروهی از افراد هر نوع اظهارنظر مثبت و منفی را به دیگران نسبت میدهند، حتی خشم خود را در شبکههای اجتماعی ابراز و از آن به عنوان حق طبیعی خود یاد میکنند. ما در شبکههای اجتماعی پیش از آنکه فرصتی برای آرام شدن به خودمان دهیم، ناراحتی خود را در اولین فرصت به اشتراک میگذاریم.» این دقیقا همان چیزی است که با گذری ساده در انواع شبکههای اجتماعی به خوبی قابل مشاهده است؛ داستان شکایت مشتریها از خرید انواع کالاها و خشونتی که در صفحات شخصیشان بروز میدهند، روایت مسافران تاکسیهای اینترنتی از سفرهایشان، حکایت کارمندانی که از کارفرمای خود شکایت دارند و هزار و یک چیز دیگر. مسئله این نیست که چرا تعداد کاربران شاکی زیاد است، نکته مهم واکنش تند و تیزی است که بیشتر از روی جلب توجه بروز داده میشود. واقعیت این است که خیلی وقتها وقتی در جریان گلایه یک کاربر قرار میگیریم میبینیم برای اینکه رای به نفعش صادر شود و لایکهای بیشتری بگیرد، ملغمهای ساخته آن سرش ناپیدا و روایتها چنان عوض و بدل کرده که از حقیقت دور شده است. اینجاست که شکایتها اسم خشونت مجازی را میگیرند. وگرنه جایی که حقیقت گفته شود حتما حق با شاکی است و بحثی هم ندارد؛ نمونهاش قصه تلخ رانندههای اسنپ که همواره در روایتهای تند و تیز مسافران مورد انواع تهمتها قرار میگیرند و مسافران اسنپی داستان سفر ناخوشایندشان را آنطور که خودشان دوست دارند در صفحات شخصی خود بازتاب میدهند. در اغلب این داستانها رانندهها متهم به بیاخلاقی میشوند و هزار و یک انگ دیگر چنان بر آنها چسبیده میِشود که انگار هیچ محکمه عادلانهای برای مسافر تعریف نشده است. وقتی پای شرکت اسنپ به ماجرا باز میشود، کاشف به عمل میآید که مسافر شاکی از روی عصبانیت داستان ساختگیاش را تعریف کرده و حکایت آنطور هم که او میگوید نبوده است. اینجاست که بحث همان حریم شخصی سابق به میان میآید که حالا با ظهور شبکههای اجتماعی دیگر معنایی ندارد و مسافران حاضرند برای اینکه لایکهای بیشتری در قصهشان بگیرند، نه فقط به راننده که به خودشان هم انگ بزنند. غافل از اینکه تمام این شبکهها کاربران رانندهای هم دارد که میگویند: «ما هم کم از دست مسافرها شاکی نیستیم!»