اوگفت: شاگرد مغازه سوپرمارکت هستم. لحظاتی قبل مرد میانسالی به مغازه آمد و مقداری جنس برداشت اما به جای پول اجناس ناگهان اسلحهای به طرف من گرفت و تمام پولهای داخل دخل و گوشی تلفن همراهم را به سرقت برد و سوار موتورسیکلتی شد و به همراه مرد میانسال دیگری فرار کرد.
آدم ربایی و سرقت مسلحانه
بهدنبال اعلام سرقت مسلحانه از سوپرمارکت، به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت، کارآگاهان اداره یکم پایتخت وارد عمل شده و تحقیقات برای شناسایی دو مرد مسلح آغاز شد.
در حالی که رسیدگی به این پرونده ادامه داشت، کارآگاهان اداره یکمپلیس آگاهی با پرونده یک سرقت مسلحانه و آدم ربایی مواجه شدند.
شاکی که مدعی شد سه مرد مسلح در جاده قم به تهران محمولهاش را به سرقت برده و خودش را نیز برای چند ساعتی ربوده بودند در تحقیقات گفت: با وانتم از قم لوازم خانگی بار زدم و راهی تهران شدم. در بزرگراه خلیج فارس، نرسیده به واوان سه مرد میانسال که تابلوی ایست در دست داشتند از من خواستند کنار بزرگراه توقف کنم. آنها خودشان را مأمور مبارزه با مواد مخدر معرفی کرده و با نشان دادن حکمی مدعی شدند که بار وانتم را باید بازرسی کنند. پس از لحظاتی یکی از آنها سوار وانتم شد و دو نفر دیگر با تهدید اسلحه مرا سوار خودروی زانتیای خود کردند. راننده به راه افتاد و بعد از طی مسافتی جلوی اداره آگاهی ایستادند. یکی از آنها با تلفن همراه صحبت کرد و بعد گفت باید مرا به مرکز دیگری تحویل دهند. دوباره به راه افتادند و درنهایت در میدان زینبیه بزرگراه یاسینی خودروی زانتیا ایستاد. آنها مرا از ماشین پیاده کردند و خودروی وانتم را نیز در حالی که بارهایش را دزدیده بودند چند متر جلوتر رها کرده بودند.در بررسیهای صورت گرفته و با توجه به چهره نگاریهایی که توسط شاگرد مغازه و راننده وانت نیسان صورت گرفت، این احتمال مطرح شد که هر دو سرقت توسط اعضای یک باند صورت گرفته است.
سرنخی برای دستگیری
اما این پایان سرقتهای اعضای این باند نبود و در ادامه 4 آدم ربایی و سرقت مسلحانه از رانندههای وانت بار در مسیر قم به تهران به پلیس گزارش شد. در ادامه یکی از شاکیها سرنخ اصلی را به دست تیم تحقیق داد. او گفت: با اینکه هوا تاریک بود و بخوبی نمیتوانستم ببینم اما موفق شدم تعدادی از شماره پلاک خودروی زانتیا مأموران قلابی را بردارم.
مأموران با کمک شمارهها و در کنار هم قرار دادن آنها درنهایت موفق به شناسایی صاحب خودرو شدند.
دستگیری مأموران قلابی
بررسیها نشان میداد که صاحب خودروی زانتیا مرد 60 سالهای است. پساز دستگیری در تحقیقات صورت گرفته از صاحب خودروی زانتیا او منکر سرقتهای مسلحانه شد. اما در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد که او دو پسر دارد. زمانی که تصویر پسرها به شاکیها نشان داده شد، آنها یکی از پسران صاحب زانتیا را بهعنوان یکی از مأموران قلابی شناسایی کردند.بدینترتیب نخستین عضو این باند بهنام بهروز بازداشت شد. با دستگیری اولین عضو این باند دو همدست دیگر او نیز شناسایی و برای تحقیقات به دادسرای ویژه سرقت منتقل شدند. متهمان زمانی که در مقابل بازپرس ایرد موسی قرار گرفتند به سرقتهای مسلحانه خود اعتراف کردند.
گفتوگو با متهمان
سه مرد میانسال، دوست و همکاربودند آنها مدعی شدند سهشنبه شبها که از محل کارشان به تهران بر میگشتند سناریوی سرقتها را اجرا میکردند.
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتید؟
ما هر سه در یکی از شهرستانهای اطراف تهران کار میکنیم و سهشنبهها به تهران برمی گردیم. اولین بار در بزرگراه قم به تهران در حال برگشت بودیم که یک راننده را شناسایی کردیم. محموله خوبی داشت و تنها بود به همین دلیل به فکر سرقت از او افتادیم. اولین سرقت را که انجام دادیم و موفق هم شدیم تصمیم به سرقتهای دیگر گرفتیم.
سوژهها را چطور شناسایی میکردید؟
ما در بزرگراه در کنار خودروهایی که پلاک شهرستان داشتند حرکت میکردیم. با دیدن چهره راننده که معلوم بود شهرستانی است و همچنین بار خودرو تصمیم به سرقت میگرفتیم.
چه محمولههایی را سرقت میکردید؟
فقط لوازم خانگی.
سرقتها را چطور انجام میدادید؟
خودمان را مأمور مبارزه با مواد مخدر یا قاچاق معرفی میکردیم و پس از سرقت محموله، صاحبان خودرو را در محلی خلوت و دور افتاده رها میکردیم. برای اینکه رانندههای خودرو به ما اعتماد کنند آنها را تا نزدیکی اداره آگاهی میبردیم تا مطمئن شوند که ما پلیس هستیم و با سر و صدا از دیگران کمک نخواهند.
با لباس نظامی این کار را انجام میدادید؟
نه، ولی هم حکم جعلی داشتیم و هم تمام وسایل مانند شوکر، گاز و....
محمولهها را چکار میکردید؟
آنها را به پارکینگ خانه یکی از همدستانم میبردیم و بعد هم بارها چون نو و آکبند بودند به بازار میبردیم و میفروختیم.
چه مقدار از این کار گیرت آمد؟
70 میلیون برای سه نفرمان.
محمولهای بود که سرقت نکنید؟
بله. ما فقط لوازم خانگی را سرقت میکردیم. یک خودرو از جنوب به تهران میآمد که جلوی آن را گرفتیم. راننده برادر عروس خانم بود و جهیزیه او را به تهران میآورد. کلی التماس کرد و ما که دیدیم راست میگوید دلمان برایش سوخت، اجازه دادیم برود.