«امیرحسین»، قاتل نوجوان ستایش ۶ ساله، نفهمید چه شد که ناگهان دید به این دختربچه افغان تجاوز کرده، او را کشته و جسدش را در اسید سوزانده است. اسماعیل رنگرز، متجاوز و قاتل آتنای هفت ساله هم زن و بچه داشت اما وقتی چشمش به دختربچه افتاد، نتوانست خودش را کنترل کند. و حالا قاتل ۴۱ ساله ندا هم که یکی دو روز بعد از جنایتش بازداشت شده، میگوید زن دارد و سه فرزند خردسال و نتوانسته خودش را کنترل کند.
درست مثل آتنا و ستایش که تنها گیرشان انداخته بودند، به تنشان تعرض کرده بودند و بعد خفهشان کرده بودند، ندا هم تنها به خانه کشیده شده، به او تعرض شده و سپس به قتل رسیده است. جسد ستایش به فاصله کمی از زمان قتل و با اعتراف امیرحسین، کشف شد. آتنا را کمی دیرتر پیدا کردند چون قاتلش جسد کودک را در یک بشکه مخفی کرده بود اما ندا را هم به سرعت پیدا کردند چون قاتلش جسد را در کیسه دو تا خیابان پایینتر از محل زندگی خودش رها کرده بود.
ستایش
قاتل ستایش اعدام شد. قاتل آتنا هم در همان محل جنایت اعدام شد و خانوادهاش محله را ترک کردند. احتمالا حکم مشابهی برای قاتل ندا هم صادر خواهد شد و خانوادهاش محله را که یکی از فقیرترین مناطق مشهد است، ترک خواهند کرد اما هیچ کدام اینها شهرها را برای بچهها امنتر نمیکند. همان طور که اعدام محمد بیجه جلوی آزار و قتل بچههای بیشتر را نگرفت، اعدام امیرحسین قاتل ستایش هم جلوی آزار و اذیت و قتلهای بیشتر را نگرفت و مورد اخیر نشان میدهد که اعدام قاتل آتنا هم ظاهرا نتوانسته جلوی آزار و اذیت و قتل یک کودک خردسال دیگر را بگیرد.
بحث بر سر درست و غلط بودن اعدام این افراد نیست. این یک مجازات قانونی است و مبانی و دلایل خود را دارد. اما مجازات، تمام ماجرا نیست. شرح اعترافات قاتلان همه این پروندهها را با یک جستوجوی ساده میشود به دست آورد. چه کسی توانش را دارد که به دقایق آخر زندگی این بچهها فکر کند؟ به ترسشان، به دردی که تحمل کردهاند، به التماسهایشان.
میتوانید تصویر کنید که کودکان دیگری قرار است قربانی شوند؟ و میتوانید تصور کنید که شاید بتوانیم جلوی برخی از این فاجعهها را بگیریم؟
اولین راه پیشگیری این است: هرگز کودکتان را از جلوی چشمتان دور نکنید. پدر آتنا در مورد روز گم شدن دخترش گفته بود: «آتنا رفت آب بخورد، رفته بود به مغازه مردی که ما او را میشناختیم و به او اعتماد داشتیم.» ندا هم رفته بود نان بخرد؛ «همین سر کوچه، دو قدم آن طرفتر از خانه» و نتیجه چه شد؟
آتنا
در هر سه مورد یعنی ستایش، آتنا و ندا میبینیم که جنایت توسط افرادی اتفاق افتاده که کودک و خانوادهاش را میشناختهاند. مجرمان معمولا کسانی هستند که بچهها به آنها اعتماد دارند. بسیاری از آنها صبور هستند و قربانیان یا خانوادهها را با احتیاط انتخاب میکنند. زمان زیادی صرف ظاهرسازی برای والدین و کودکان میکنند. آنها اغلب میخواهند رابطه با کودک را ادامه دهند و مخفی نگه دارند.
مسلما ما نمیتوانیم تمام کسانی که با نگاه کردن به بچهها تحریک میشوند را شناسایی کنیم اما حتما میتوانیم بیشتر و باز هم بیشتر مراقب بچهها باشیم. به بچهها نشان بدهید که به آنها توجه میکنید، آنها را میبینید و دوستشان دارید. بچهها را رها نکنید، نه زودتر و نه دیرتر از کلاس و تمرین، نه در کوچه و پارک و خیابان بدون نظارت بزرگتر، نه در مهمانی و نه در هیچ جای دیگری که ذهنتان به آن میرسد. به بچهها نشان بدهید که با علاقه مراقب آنها هستید. کودکانی که توجه کمتری از والدینشان دریافت میکنند معمولا راحتتر به محبت غریبهها واکنش نشان میدهند و بیشتر ممکن است که راز متعرضان را حفظ کنند یا از والدینشان خجالت بکشند و در مورد اتفاقاتی که برایشان افتاده است، سکوت کنند.
علاوه بر این، وقتی مدام حواستان به بچهها هست، متعرضان احساس امنیت کمتری میکنند و کمتر احتمال دارد که کودک شما را به عنوان طعمهای مناسب در نظر بگیرند.
با بچهها صادق باشید. والدین بیش و پیش از هر کسی نگران سلامت و امنیت بچهها هستند. به بچهها تاکید کنید که شما تنها کسی هستید که در هر شرایطی کودکتان را دوست دارید و از او محافظت میکنید. امنیت بچهها برعهده پدر و مادر است. مراقب اطرافتان و آدمهایی که اطراف بچهها هستند باشید. اگر کودکتان را به مهد یا کلاس آموزشی میبرید، قبلا حتما در مورد سابقه مهد و مربیان تحقیق کنید، از بچهها در مورد احساسشان در مورد مربیان و معلمانشان بپرسید زیرا قبولکردن مطلق تجربههای دیگران هم کافی نیست. آسیبی که میتواند به بچهها وارد شود جبرانناپذیر است. اگر احساس میکنید بچهها حس بدی نسبت به مراقبانشان دارند، این را یک نشانه بد در نظر بگیرید و مساله را به صورت جدی دنبال کنید.
به حس خودتان اعتماد کنید. اگر حسی به شما میگوید که بهتر است کودکتان را تنها رها نکنید، اجازه ندهید کودکتان از شما جدا شود، شب را جایی به غیر از جایی که شما احساس راحتی میکنید بماند یا به خانه کسی برود که شما احساس خوبی نسبت به آن ندارید.
ندا
اگر نسبت به رفتار کسی نگران هستید، موضوع را نادیده نگیرید. با بچهها در مورد خطرهایی که میتواند آنها را تهدید کند صادقانه صحبت کنید. به بچه ها توضیح بدهید که شما نگران سلامت و امنیت آنها هستید و در مورد بعضی آدمها نگرانید. واقعیت این است که بچهها راههای زیادی برای مقاومت در برابر کودکآزارها ندارند. این جمله را به یاد داشته باشید.
به حرفهای بچهها گوش دهید. به آنها توجه کنید. داستانهای بچهها را جدی بگیرید. به احساس خطر و ناراحتی بچهها اعتماد کنید. به جای اینکه بچهها را مجبور کنید به همه بزرگترها احترام بگذارند و در برابر آنها مودب باشند، وقتی میشنوید که بچهها نسبت به کسی حس بدی دارند، کنکاش کنید. از بچهها بپرسید چه چیزی باعث میشود که نسبت به آن بزرگسال حس بدی داشته باشند. اینکه برای کلاسی هزینه پرداخت کردهاید یا قرار است در منزل کسی حاضر شوید که با او رودربایستی دارید، بهانه خوبی برای به خطر انداختن امنیت کودکان نیست. به بچهها نگویید که باید از حرف شما اطاعت کنند. اجازه دهید بچهها بپذیرند که نظر و احساسشان برای شما مهم است و شما آنها را نادیده نمیگیرید.
با بزرگسالانی که اطراف خودتان و بچهها هستند در مورد آگاهی از خطر کودکآزاران حرف بزنید. این کار هم به حفاظت از بچههای دیگر کمک میکند و هم متعرضان احتمالی را دور میکند. همین که دیگران بدانند شما در مورد خطر، آگاه و هوشیار هستید میتواند درصدی از خطر احتمالی را کاهش دهد.
کودکآزاران به دنبال کودکانی هستند که بتوانند آنها را کنترل کنند. بچهها نمیتوانند به صورت فیزیکی در برابر آدمبزرگها مقاومت کنند اما میتوانیم بچهها را آموزش دهیم. میتوانید به بچهها یاد بدهید که چه موقعیتهایی پرخطر است و از چه افرادی باید دوری کنند. میتوانید بچهها را قانع کنید که رازی بین بچهها و پدر و مادرهایشان وجود ندارد و باید هر چیزی که بین بچهها و بزرگترهای دیگر رخ میدهد را به اطلاع پدر و مادرهایشان برسانند. به بچهها یاد بدهید که در چه موقعیتهایی باید احساس خطر کنند. هیچ توجیهی برای تنها ماندن یک کودک و یک بزرگسال در یک اتاق دربسته وجود ندارد. هیچ توجیهی برای دست زدن یک بزرگسال به بدن کودک، بدون نظارت والدین وجود ندارد. هیچ توجیهی برای در آغوش گرفتن بچهها توسط غریبهها وجود ندارد. به بچهها یاد بدهید که وقتی از چیزی ناراحت هستند جیغ بزنند. به بچهها یاد بدهید که اندامهای خصوصی آنها مال خودشان است و کسی نباید به آنها دست بزند. کودکآزاران اغلب سعی میکنند اعضای خصوصی را با بازی یا ساختن نامهای مستعارِ بامزه، مایه تفریح کنند. کودکی که درمورد بدنش آگاهی دارد، بیشتر از کودکی که کاملا نسبت به امنیت بدن خودش ناآگاه است احساس خطر میکند و این احساس خطر میتواند او را از خطری که واقعی است، نجات دهد.
بسیاری از کودکآزاران در اعترافهایشان میگویند که چگونه کودکان تنها و خجالتی را هدف قرار میدادند که راحتتر کنترل و ترسانده میشوند. کودکان با اعتماد به نفس، راحتتر در مورد اتفاقاتی که برایشان افتاده است حرف میزنند و بیشتر ممکن است که «نه» بگویند و بیشتر ممکن است که متوجه شوند که چه کاری سوءاستفاده است و باید در برابر آن از خودشان محافظت کنند.
هیچ تضمینی وجود ندارد. کودکان با اعتماد به نفس و آگاه هم در خطر سوءاستفاده قرار دارند. حتی مهربانترین و مراقبترین والدین هم نمیتوانند امنیت کودکشان را به صورت مطلق تضمین کنند اما این مساله نباید مانع از تلاش بیشتر شود. باید تا جایی که میتوانیم از بچهها مراقبت کنیم، نسبت به نشانهها آگاه باشیم و ارتباط باز و مثبتی با کودکانمان داشته باشیم.
طبق آمارهای جهانی در مورد کودکآزاری، از هر پنج دختر، یکی و از هر ۱۳ پسر، یکی پیش از هجده سالگی مورد آزار جنسی قرار میگیرد. خطر بزرگتر این است که این واقعیت را نادیده بگیریم.