نیمثانیه برای مغز طول میکشد تا واژگان را بازیابی کند و سخن بگوید، یعنی در هنگام گفتوگو، قبل از اینکه فرد حتی سخن خود را به پایان برده باشد، طرف مقابل دارد خود را برای سخنگفتن حاضر میکند. ما با گوشدادن به لحن، دستور زبان، و محتوای سخن دیگری، میتوانیم پیشبینی کنیم که وی چه زمانی به سخن خود پایان خواهد داد.
این چرخش دقیق و خودکار که هنگام گفتوگوی افراد با یکدیگر رخ میدهد، همان چیزی است که ان. جی. اِنفیلد، استاد زبانشناسی در دانشگاه سیدنی «ماشین گفتوگو»۱ مینامد. او در کتاب خود با عنوان ما چگونه سخن میگوییم۲، بررسی میکند که چگونه نکات ریز گفتاری، واژگان پیوندی۳ نظیر «اُوم» و «مم-اِم»، و مکثهای طولانیتر از ۲۰۰ میلیثانیه، چرخهای این ماشین را روغنکاری میکنند.
در واقع، او استدلال میکند که، این «علائم ترافیکی» کوچک تا حدودی گفتوگوی میان آدمیان را تعریف میکند. آنچه همگی زبانهای بشری در آن اشتراک دارند، و آنچه گفتوگوی ما را از گفتوگوی حیوانات متمایز میسازد، توانایی ما در استفاده از زبان برای هماهنگسازی چگونگی استفادۀ ما از زبان است.
من برای گفتوگو دربارۀ تأثیرات بزرگ مکثها و واژگان کوچک بر تعامل بشری، با انفیلد سوار بر ماشین گفتوگو شدم. متن فشرده و ویراستۀ مصاحبۀ ما در ادامه آمده است.
ممکن است توضیح دهید که «ماشین گفتوگو» چیست و چرا در بین حیوانات، منحصر بهفرد است؟
ان. جی. انفیلد: هنگامی که گفتوگو میکنیم، بهدلیل سرشت کاملاً همیارانۀ زبان، یک واحد منفرد میسازیم. شناختهای اجتماعی خاصی که آدمیان دارا هستند، توانایی خوانش مقاصد دیگران و توانایی انجام کنش مشترک به ما امکان میدهد تا در تعامل با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم و سوار بر این ماشین به حرکت ادامه دهیم.
روشن است که حیوانات در گسترهای از شیوههای پیچیده و جالب با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. اما، از دیدگاه من، تمایز این ارتباط با ارتباط بشری پاسخگویی اخلاقی آدمیان در تعامل با یکدیگر است. اگر فردی کار درست را انجام ندهد، برای مثال هنگامی که پرسشی از او پرسیده میشود به آن پاسخ ندهد، او باید در قبال آن پاسخگو باشد. ما چنین چیزی را در میان حیوانات نمیبینیم. [در میان آدمیان]، فردی میتواند بگوید: «چرا چنین چیزی گفتی؟» یا «لطفاً دوباره بگو». اما شما نمیبینید که حیوانات همنوعان خود را بهدلیل خطاهایشان مسئول بدانند، و از آنها بپرسند که چرا چنین چیزی گفتند، یا میتوانند دوباره سخن خود را تکرار کنند. [آنچه در آدمیان منحصر بهفرد است] توانایی زبان بشری در ارجاع به خود است.
به نظر میرسد که گفتوگو همیشه در دو سطح رخ میدهد. یک سطح عبارت است از اینکه ما در حال صحبت دربارۀ هر آن چیزی هستیم که در حال صحبت دربارۀ آن هستیم و درعینحال، در سطحی بالاتر، ما خود گفتوگو را زیر نظر میگیریم و آن را در جهتی پیش میبریم که میخواهیم.
انفیلد: دقیقاً. در کتاب، من به یک روانشناس با نام هرب کلارک در دانشگاه استنفورد اشاره میکنم. او سالهاست که بر این نکته تأکید دارد که زبان ابزاری برای هماهنگسازی کنش مشترک است. فرض کنید من و شما داریم اسبابکشی میکنیم. ما در تمام طول روز از زبان برای هماهنگسازی فعالیت خود استفاده میکنیم. هنگامی که یک میز را بلند میکنیم، ما چیزی شبیه به این میگوییم، «یک، دو، سه، بلند کن». ما از زبان برای هماهنگسازی فعالیت فیزیکی خود استفاده میکنیم.
هرب کلارک به این نکته اشاره میکند، و سپس میگوید که از زبان درست بههمین شیوه برای هماهنگسازی خود فعالیت کاربرد زبان استفاده میشود. ما درعینحال که دربارۀ موضوعی خاص صحبت میکنیم، نظیر اینکه برنامۀ ما برای آخر هفته چیست یا هر موضوع دیگری، از تمام علائم ترافیکی استفاده میکنیم تا خود فعالیت صحبتکردن را هماهنگ نماییم. ما پیامهایی کوچک میفرستیم نظیر «صبر کنید، من هنوز سخنم به پایان نرسیده است»، «چه گفتید؟ من منظور شما را نفهمیدم»، «بله، من حواسم به صحبتهای شما هست». زبانْ خود را سامان میبخشد.
یکی از این شیوههای سامانبخشی به زبان، عبارت است از اینکه افراد با چه سرعتی به یکدیگر پاسخ میدهند، درست است؟ شما متذکر میشوید که افراد معمولاً در حین گفتوگو در بازۀ ۲۰۰ میلیثانیه به یکدیگر پاسخ میدهند. اگر مدت زمان پاسخ شما بیشتر از این باشد، چه اتفاقی میافتد؟ این کار چه پیامی میفرستد؟
آنفیلد: این کار میتواند چند معنی داشته باشد. این واقعیت که ۲۰۰ میلیثانیه زمان میانگین پاسخگویی است، نشان میدهد این زمانْ هدف افراد است. بنابراین، اگر شما دیرتر از این زمان پاسخ بدهید، این نشان میدهد شما نتوانستهاید به آن هدف دست پیدا کنید زیرا در یافتن واژگان مورد نیاز خود بهنوعی مشکل دارید. یا شاید شما سخنان طرف مقابل را نشنیدهاید، یا شاید بهدلیلی حواس شما پرت شده باشد. آن تأخیر مستقیماً بهواسطۀ نوعی مشکل پردازش ایجاد شده است. و اگر شما از افراد پرسشهای دشوار بپرسید، پاسخهای آنها معمولاً با تأخیر همراه خواهد بود.
یکی از علائم ترافیکی بزرگ که تأخیر صحبتها را مدیریت میکند عبارت است از نشانگرهای تردید نظیر «اُوم» و «اِه»
یکی از علائم ترافیکی بزرگ که این تأخیر را مدیریت میکند عبارت است از نشانگرهای تردید نظیر «اُوم» و «اِه» ، زیرا آنها را در هر لحظه از آغاز سخن که بخواهید، میتوانید به کار برید. البته، آنها هیچ محتوایی ندارند، هیچ چیزی دربارۀ آنچه من قرار است بگویم، به شما نمیگویند، اما قطعاً میگویند، «لطفاً صبر کنید، زیرا من میدانم زمان در گذر است و من نمیخواهم سکوت حکمفرما باشد اما آماده نیستم که آنچه را میخواهم بگویم، بر زبان آورم».
دلیل مهم دیگری هم برای تأخیر وجود دارد، و آن عبارت است از اینکه شما میکوشید تا از اثر آن چیزی بکاهید که «پاسخ نامطلوب» نامیده میشود. مثال روشنش این است: من میگویم «چطور است بعدازظهر به کافه برویم؟»، اما وقت شما آزاد نیست. اگر وقت شما آزاد باشد و شما بگویید «بله، حتماً، خیلی هم خوب است»، این پاسخ معمولاً خیلی سریع به زبان آورده خواهد شد. اما اگر شما بگویید، «اِه، راستش نه، متأسفانه وقت من بعدازظهر آزاد نیست»، قطعاً این نوع پاسخ دیرتر بر زبان آورده میشود. شاید این هیچ ارتباطی با مشکل پردازش فینفسه نداشته باشد، اما این نوعی حائل ایجاد میکند زیرا شما میدانید که گفتن «نه»، چیزی نیست که طرف مقابل میخواهد بشنود. ما معمولاً این پاسخهای نامطلوب را کمی دیرتر بر زبان میآوریم. اگر شما خیلی سریع بگویید «نه»، این اغلب بیادبانه یا بیملاحظه یا گستاخانه محسوب میشود.
شیوۀ بازی ما با این تأخیرهای کوچک، چیزی است که دیگران نسبت به معنای آن بسیار حساس هستند. یک ثانیه، حد تحمل ما برای سکوت است. آنگاه، ما یا فرض میکنیم که طرف مقابل اصلاً نمیخواهد پاسخ بدهد، و به صحبت خود ادامه میدهیم، یا ممکن است از او بخواهیم پاسخ دهد.
شاید من نباید این مطلب را به شما بگویم، اما یکی از کارهایی که به مصاحبهگر میگویند باید انجام دهد این است که فقط صبر کند. اگر طرف مقابل پاسخ ندهد، فقط آرام آنجا بنشینید، زیرا افراد احساس ناراحتی میکنند و سپس بیوقفه صحبت میکنند.
انفیلد: دقیقاً. نکتۀ جالب در این باره آن است که شما در مقام مصاحبهگر باید تمایلی کاملاً شدید را سرکوب کنید، یعنی این فضا را به هم نزنید. این کار مهارتی است که شما باید بیاموزید. من فکر میکنم که افراد، بهطور طبیعی در برابر این سکوت، احساس راحتی نمیکنند. هنگامی که یک ثانیه سپری شود، کسی باید کاری انجام دهد. مگر اینکه شما در موقعیتی باشید که با عزیزانتان در خانه هستید یا سوار بر خودرو در مسیری طولانی در حرکت هستید یا چیزی شبیه به این. بهوضوح، در این موقعیتها، ما میتوانیم در سکوت فرو رویم و این مشکلی ایجاد نمیکند، اما اگر در میانۀ یک گفتوگو باشیم، معمولاً نمیگذاریم چنان چیزی رخ دهد.
پس من باید این پرسش و پاسخ را بعداً بازنویسی کنم، و باید تمام آن واژگان پیوندی نظیر «اُوم» و «اِه» و «خب» را از این مصاحبه حذف کنم، کاری که همیشه انجام میدهم. اما شما متذکر میشوید که این واژگان در واقع فوقالعاده برای گفتوگو مهم هستند. هنگامی که من تمام این واژگان را در حین بازنویسی این مصاحبه حذف میکنم، چه چیزی را از دست میدهم؟
واژگان هرگز بینقص بر زبان جاری نمیشوند، و ما باید در لحظه دست به ویرایش بزنیم
انفیلد: من فکر میکنم این کار درستی است، یعنی اینکه هنگام بازنویسی مصاحبه، این واژگان را حذف کنید. شما چیز خیلی مهمی را از دست نخواهید داد، بدان دلیل که شما زمینهای را که قرار است افراد با این واژگان برخورد کنند، کاملاً تغییر دادهاید. در این لحظه، واژگانی که من بر زبان میآورم، از سوی شما بیدرنگ تفسیر میشود. واژگان هرگز بینقص بر زبان جاری نمیشوند، و ما باید در لحظه دست به ویرایش بزنیم. این کاری است که این واژگان انجام میدهند. کار آنها این است که به شما میگویند، «نه، آن واژه منظور من نبود، من تجدید نظر کردهام و اکنون آن واژه را با این واژه جایگزین میکنم». یا، «یک ثانیه صبر کنید، الان واژهای را که در جستوجویش هستم، پیدا میکنم». اما بهمحض اینکه شما این سخنان را بازنویسی میکنید، افراد با این واژگان در همان زمان و مکانی برخورد نخواهند داشت که من آنها را بر زبان آوردهام. آن «اُوم»ها و «اِه»ها دیگر حشو خواهند بود.
بنابراین، شما دیگر به واژگانی نیاز ندارید که برای ویرایش سخن خودتان به کار میبرید، زیرا من عملاً دارم سخن شما را ویرایش میکنم؟
انفیلد: دقیقاً. نکتۀ درخور توجه دربارۀ کتاب من آن است که، شما در مقام خواننده، نمیدانید من چند بار یک جمله را بازنویسی کردهام. اما شما نمیتوانید این امر را از کسی پنهان کنید که با او در تعامل هستید، زیرا تحت فشار زمانی باید بهنوبت بگویید و بشنوید. آنچه ما در حین گفتوگو انجام میدهیم، آشفته است، و نمیتوان بر این مشکل غلبه کرد. و این امر هنگامی که شما چیزی را مینویسید و آن را منتشر میکنید کاملاً از چشم پنهان است، زیرا هیچ کس به تمام پیشنویسها دسترسی نخواهد داشت. اما گفتوگو سراسر پیشنویس است.
نکتۀ دیگری متذکر شدید که من فکر میکنم بسیار جالب است، شیوۀ استفادۀ افراد از «اُوم» بهعنوان راهی است برای اینکه فضای گفتوگوی بیشتری برای خود مطالبه کنند. اگر ممکن است دربارۀ این موضوع صحبت کنید.
انفیلد: در هر نوع تعامل، ما به اذهان یکدیگر دسترسی نداریم. این بهنوعی مسئلۀ کلاسیک زندگی بشری است. چیزهایی نظیر «اُوم»ها و «اِه»ها نشان میدهد که تأخیری در پردازش وجود دارد. اما من، در مقام گوینده، کاری که میتوانم انجام دهم بهرهبرداری از این نوع علائم است. من میتوانم از آنها فریبکارانه استفاده کنم. من میتوانم از چیزی نظیر «اُوم» استفاده کنم تا این پیام عامدانه را انتقال دهم که من دارای نوعی مشکل در پردازش هستم، اما در واقعیت من تنها میکوشم تا فضای بیشتری مطالبه کنم و شما را مجبور نمایم تا منتظر بمانید که من سخنم را تمام کنم.
میتوانیم از علائم ترافیکیِ «ممم...» بهشیوههای فریبکارانه بهرهبرداری کنیم، مثلاً به طرف مقابل اجازۀ حرفزدن ندهیم
از تمام واژگان میتوان برای دروغگویی بهره گرفت. این واژگان چه نامها باشند و چه افعال، یا اگر علائم ترافیکی باشند، ما میتوانیم از آنها بهشیوههای فریبکارانه بهرهبرداری کنیم. اگر شما میخواهید که سیستم را به بازی بگیرید، و فقط میخواهید که رشتۀ سخن را در دست داشته باشید، در اینصورت از واژگانی نظیر «اُوم» میتوان بدان شیوه بهرهبرداری کرد. بهوضوح، این کار محدودیتهایی دارد. افراد به این چیزها حساس هستند، و پس از مدتی، اگر شما بکوشید که بر جریان گفتوگو تسلط داشته باشید، افراد یا دست شما را خواهند خواند و جریان گفتوگو را از دست شما بیرون خواهند آورد یا اصلاً از شما دلزده خواهند شد.
کار دیگری که من همیشه در مصاحبهها انجام میدهم، که اکنون نیز دارم آن کار را انجام میدهم و قصد دارم آن را نیز هنگام بازنویسی این مصاحبه حذف کنم، این است که من هنگامی که طرف مقابل صحبت میکند، بسیار «مم-اِمم» میگویم. این کاری بامعناست؛ این صرفاً من هستم که پیام میفرستم که هنوز دارم گوش میکنم. اما این کار چقدر برای تجربۀ ما از گفتوگو اهمیت دارد؟ اگر من «مم-اِمم» نگویم، آیا این کار در نحوۀ پیشرفت گفتوگوی ما تفاوت ایجاد خواهد کرد؟
انفیلد: بله، این کار تفاوتی بزرگ ایجاد خواهد کرد. هنگامی که شما میگویید «مم-اِمم، آه-ها»، شما واقعاً نقشی مهم در عملکرد صحیح این ماشین گفتوگو بازی میکنید. در کتاب، من دربارۀ مطالعهای صحبت میکنم که از سوی جنت باولاس و همکارانش در کانادا انجام شده است. آنها افراد را به آزمایشگاه میآورند، از آنها میخواهند به گروههای دونفره تقسیم شوند، و سپس بهطور تصادفی یکی از آنها را انتخاب میکنند و میگویند، «یک سناریوی نزدیک به فاجعه۴ را که برای شما رخ داده است در نظر بگیرید و آن را برای همگروهی خود بازگو کنید». فرد شنونده به آنها نگاه میکند، آنها سر خود را تکان میدهند، میگویند «آه-ها، مم-اِمم»، و هنگامی که گوینده به نقطۀ اوج داستان میرسد، آنها چیزهایی نظیر «وای» میگویند.
سپس آنها شرایطی خاص را پدید میآورند و میکوشند تا حواس شنونده را پرت کنند. آنها میگویند، «هر بار که گویندۀ سناریوی نزدیک به فاجعه از واژهای استفاده میکند که با حرف «ت» آغاز میشود، شما باید این دکمه را در زیر میز فشار دهید». این کار حواس شنوندگان را کاملاً پرت میکند، بهطوری که عملاً نمیتوانند محتوای داستان را پیگیری نمایند.
آنها شمار بسیار کمتری از آن «آه- ها»ها و «مم- اِمم»ها را بر زبان میآورند. این همچنین بدان معنا بود که زمانبندی آنها بهنوعی ناکارآمد بود، و آنها واقعاً نمیتوانستند تشخیص دهند که گوینده چه هنگامی به اوج داستان رسیده است، لحظهای که قرار است آنها بگویند «اُوه، وای». جنت باولاس و همکارانش نشان دادند هنگامی که شما حواس شنونده را پرت میکنید، آنگاه داستانگو تمایل دارد به عقب برگردد و سخنان خود را تکرار کند. در حقیقت، او به داستانگویی با مهارت و فصاحت کمتر تبدیل میشود. این آزمایش دقیقاً اهمیت آن نوع نشانگرهای بازخورد را برای عملکرد فرد داستانگو بهخوبی نشان میدهد.
قانون اخلاق به ما امکان میدهد تا دیگران را در قبال سؤال خود پاسخگو بدانیم. اگر دیگران پاسخ ندهند، میگوییم: «های، من از تو سؤال پرسیدم»
شما در کتاب دربارۀ «ساختار اخلاقی» گفتوگو بسیار سخن میگویید. معنای این را در زمینۀ این علائم ترافیکی کوچک توضیح دهید. استفاده از واژگانی نظیر «اُوم» چه ارتباطی با اخلاق دارد؟
انفیلد: اخلاق واژهای سنگین است. هنگامی که شما این واژه را به کار میبرید، مردم فکر میکنند، «اُوه، شما دربارۀ این صحبت میکنید که آیا رابطۀ جنسی با حیوانات درست است یا خیر» یا چیزی از این دست. آنها به پرسشهای اخلاقی بنیادی فکر میکنند. من دربارۀ اصولی بسیار سادهتر صحبت میکنم. بهطور کلی، اصول اخلاقی به ما میگوید که چگونه باید زندگی کنیم. در ساختار اخلاقی زبان، این اصول به ما میگوید که چگونه باید سخن بگوییم. قانون اخلاق به ما امکان میدهد تا دیگران را در قبال آن قانون، پاسخگو به شمار آوریم. نمونۀ این امر عبارت است از اینکه «های، من از تو یک سؤال پرسیدم». شاید من این را آشکارا نگویم اما بهطور ضمنی میگویم که «این کار بدی است. هنگامی که من از تو یک پرسش میپرسم، تو نباید ساکت باشی، تو باید پاسخ بدهی».
هنگامی که با واژگان کوچک سر و کار داریم، من «اُوم» و «آها» را بهعنوان یک پیام به زبان میآورم تا به شما بگویم که من میدانم که اکنون باید مشغول صحبت شوم. کار درست آن است که با فصاحت سخن بگویم، و گفتوگو را به پیش ببرم.
تمام انگیزۀ من برای بر زبان آوردن این علائم ترافیکی کوچک، روشنساختن این موضوع است که، بهرغم ظواهر موجود، من از شروط بنیادی لازم برای تولید یک گفتوگوی مناسب آگاه هستم و از آنها پیروی میکنم. این همان کل ساختار اخلاقی است که آدمیان دارا هستند، این ریشۀ بخش بسیار بزرگی از زندگی اجتماعی و زندگی فرهنگی ما است: تعریف آنچه مناسب است، آنچه نامناسب است، و نظارت بر این امور و داوری دربارۀ دیگران بر اساس این امور. و این امر، بدین شیوههای فوقالعاده ظریف و پیچیده در تمام گفتوگوهای ما حاضر است.